مدتي پيش «رسول جعفريان»، رئیس کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای
اسلامی به بهانه نمايش منشور حقوق بشر كوروش در ايران، با انتشار يادداشتي
با عنوان «آیا تاریخ آلت فعل است؟» به انتقاد از «خسرو معتضد»، مورخی كه در
شبكه دوم سيما برنامه «پلي به گذشته» را اجرا ميكند، پرداخت.
يادداشت «جعفريان»، اينطور شروع ميشود كه: «امشب (جمعه شب 2 مهر 1389)
میان دو نماز مغرب و عشاء، روزنامه جشن شاهنشاهی ایران را که مدتی قبل یکی
از نهادها به کتابخانه مجلس اهدا کرده و کنارم بود، باز کرده،
میخواندم... به مورخانی نگاه کردم که تئوریسین آن جشنها بودند و در این
مجموعه مقاله داشتند... حقیقت بار دیگر این پرسش برایم مطرح شد که آیا ما
جماعت مورخان ـ که بنده کوچکترین هستم ـ چه رسالتی داریم؟ نکند غافلیم و
هر زمان در پی توجیه امری و دستوری... در این فکرها بودم و ورق میزدم که
چشمم به نام خسرو معتضد افتاد. دوست نادیده مورخی که شبهای متوالی ایشان
را در سیما میبینیم و از داستانهایی که میگوید و بسیار شیرین نقل
میکند بهرهمند میشویم. دیدم چندین سلسله مقاله در آن روزنامه جشن
شاهنشاهی دارد...»
رئیس کتابخانه مجلس، در ادامه اين يادداشت با تأكيد بر يك جمله نگاشته شده
توسط خسرو معتضد مبني بر اين كه: «... پیمان وفاداری و همبستگی میان
شاهنشاهان و توده ایرانی از قدیمترین دورانهای تاریخی به طور ضمنی و قلبی
به امضا رسیده است و با خون و شرف ایرانیان عجین گشته است...»، اين مورخ
پرسابقه را مورد ملامت قرار داده و در ادامه مينويسد: «بنده ایرادم به
آقای معتضد عزیز و دوست داشتنی نیست، به سیما هم اعتراضی ندارم، بلکه اصل
ایرادم به علم تاریخ است که «آلت فعل» شده و این اشکال نه از سر بیتعهدی
است که گاه به اسم تعهد این کارها صورت میگیرد، بلکه از سر نامردی این علم
است که بیدلیل خود را راهنمای تمام عیار سیاست و جوسازی تبلیغاتی برای
مقاصد منظوره کرده و شماری مورخ را هم که دنبال یک لقمه نان هستند در خدمت
خود درآورده است.»
به دنبال انتشار اين يادداشت، آقاي معتضد نيز با ارسال يادداشتي به
عصرايران، به اظهارات آقاي جعفريان پاسخ داده است كه در ادامه ميخوانيد.
بدیهی است عصرایران ، در راستای تضارب آرا ، مهیای دریافت و نشر پاسخ آقای جعفریان نیز هست.
بسمه تعالی
مطالبی را که جناب حجتالاسلام والمسلمین رسول جعفریان درباره این
گوشهنشین فارغ از حادثات روزگار قلمی کرده و شرح گلاویز شدن وجود
نازنینشان با تاریخ و این که وجود محترمشان مورخ هستند یا «تاریخ آلت فعل
برای تحقق و توجیه خواستههای دیگران (باید مینوشتند خواست، زیرا خواسته،
دارایی و مال و منال معني شده) است»، دوستی برایم فکس کرد زیرا گرفتاریهای
روزمره نوشتاری و غم نان درآوردن که ایشان الحمدلله ندارند و من سخت بدان
گرفتارم ، فرصتی برایم برای وبلاگنویسی و غیره نمیگذارد.
خوشا به حالتان آقای جعفریان، که چقدر وقت آزاد دارید. بسیار تعجب کردم که
ایشان در شب مقدس جمعه میان دو نماز مغرب و عشاء، به جای عبادت و طاعت و
شکرگزاری از الطاف خداوند در حقشان، روزنامه باطله جشن شاهنشاهی 39 سال
پیش را که هر جا پیدا میشود بررسی کرده و خوشبختانه توانستهاند کشف کنند
که خسرو معتضد در آن زمان درباره کوروش و دولت هخامنشی قلمفرسايي کرده است.
کشف مهم معظم له اینست که در مقدمه مقاله که سردبیر وقت نشریه چند سطری افزوده و از زمامدار وقت تعریف کرده است.
باقی مقاله درباره دولت هخامنشی است که امروز دولت جمهوری اسلامی ایران
منشور کوروش را که آقای جعفریان جلوه و درخشش او را از سر برکت وجود
مستشرقین اروپایی و بیشتر یهودی میداند، از موزه بریتانیا به مدت چهار
ماه به امانت میگیرد و به ایران میآورد و مردم در صف میایستند تا آن
نماد معرفت و انسانیت و بزرگمنشی و آزادگی را تماشا کنند و مدیرکل موزه
بریتانیا به ایران میآید تا آن امانت سنگین و ارزشمند را صحیح و سالم
بازگرداند.
من تعجب کردم که شما اوقات شریفتان را آن هم بین نماز مغرب و عشاء صرف آن کردهاید که خطا و خیانت من را کشف کنید.
چند هفته پیش سایتی همتای شما نيز کشف کرده بود که من از تودهایهای
باسابقه هستم! اما در زمان برچیده شدن بساط حزب توده در سال 1332 من 11 سال
سن داشتم.
این برنامه تلویزیونی خیلی اسباب زحمتم شده و همتایان شما که الحمدلله غم
روزگار ندارند، از این کشفیات درباره من بسیار کردهاند. تجزیهطلبان،
کمونیستها، شاهپرستان افراطی، فرقههای ضاله و غیرضاله هم مدام در حال
اکتشاف هستند.
البته آنها در خارج از کشورند ولی بسی جای افسوس دارد رئیس کتابخانه مجلس
شورای اسلامی و مورخی که به قول خودش با تاریخ گلاویز است، بنشیند و بین
نماز مغرب و عشاء برای همچو منی، سابقه کشف کند.
نوشته آقای جعفریان مرا به یاد خردهگیریهای یکی از اندیشهگران انقلابی
در ماههای نخست انقلاب که بررسی کتابها و محک زدن عیار نویسندگان و
مولفان را عهدهدار بود، از شادروان استاد دکتر عنایتالله رضا انداخت.
استاد فقید که چند ماه پیش پیکرش در ساختمان دایرهالمعارف بزرگ اسلامی به
گونه رسمی و با احترامات خاص مقام علمی و فرهنگی آن بزرگمرد تشییع شد و در
قطعه خاص نویسندگان و هنرمندان و بزرگان معارف و هنر کشور در بهشتزهرا دفن
گردید.
به او در دوران پیش از انقلاب اسلامی، مدتی معاونت کتابخانه پهلوی تفویض
شده و در این پست هزاران جلد کتابهای مرتبط با تاریخ ایران را از اطراف و
اکناف جهان تهیه کرده بود.
عنوان یکی از کتابهایی که او از روسی به پارسی ترجمه کرده بود گویا تمدن ایران شاهنشاهی ساسانی بود.
آن اندیشهورز سخت انقلابی و دلسوز انقلاب که بعدها ضد انقلابی شناخته شده و
اکنون در غربت به سر میبرد، شادروان دکتر رضا را احضار کرده و دو جرم
برای او ترشیده بود تا پاکسازیاش کند. نخست این که چرا معاون کتابخانه
پهلوی شده و کتابهای روسی، فرانسوی انگلیسی و عربی را از اقصی نقاط جهان
شناسایی و در کتابخانه گرد آورده، دوم این که چرا در ترجمه، واژه شاهنشاهی
را در مورد ساسانیان به کار برده است.
فیلسوف غربتنشین امروزین، اندیشهورز انقلابی آن روز، این دو جواب را شنيد:
- من معاون کتابخانه پهلوی بودهام، هرگاه معاون قمارخانه پهلوی میبودم جای سخن داشت.
- عنوان شاهنشاهی ساسانی در روی جلد و متن کتاب بوده است «گویا کتابی اثر
ولادیمیر لوکونین»، مترجم نمیتواند عنوان کتاب را عوض کند.
کار او، ترجمه و وفاداری به آن است و بس در حالی که فیلسوف غربتنشین
امروزی که آن روزها حرف او نفوذ زیادی داشت مات و مبهوت مانده بود ،استاد و
دوست عزیز من خانهنشین شد تا روزگاری گذشت و ارج و ارزشش را شناختند و به
صد احترام به دایرهالمعارف دعوتش کردند و مقالات بینظیری که از او در
مجموعه دایرهالمعارف به چاپ رسیده و دهها کتاب دیگرش چه ترجمه و چه تالیف
حکایت از آن میکند که قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری.
آقای جعفریان دغدغه تاریخ دارد و وجود و حضور ناخودیهایی چون من در عرصه
تاریخ و مطبوعات رادیو و تلویزیون این سرزمین، ناراحتشان میکند.
من دغدغه آن دارم که ایشان که وارث و مسندنشین دانشمندانی است که کتابخانه
مجلس را بنیان نهادند، آن را بزرگ و نامآورش کردند، به مکانی برای تحقیق و
تتبع و نگهداری اسناد و مدارک و ارزشمندترین کتب خطی مبدل کردند، چرا
دغدغه شغل فرهنگی مهماش را ندارد و اوقات مقدس بین نماز مغرب و عشاء آن هم
در شب جمعه را صرف یافتن مدرک برای بنده و امثالهم میکند؟ حیف از آن
ساعات نیست؟
تصادفا از مدتها پیش دلم میخواست شما را میدیدم یا یادداشتی برایتان
میفرستادم. نمیدانستم آنقدر اوقات فراغت دارید که سایت هم دارید و در آن
پیام مینویسید. میخواستم احساس ناخوشایندم از مراسمی که یکی دو سال پیش
برای گشایش سالن علنی قدیم و تاریخی مجلس شورای ملی سابق برگزار و من را هم
به آنجا دعوت کرده بودید برایتان بازگو کنم. در حضور آن همه مهمان که دعوت
کرده بودید، حتی یک گزارش از تاریخچه تالاری که در آن نشسته بودند، خوانده
نشد. تاریخ اصلا مطرح نشد. جای تاریخ در آن مجلس خالی بود. کسی نیامد برای
حضاری که دعوت شده بودند 10 دقیقه سخن براند که آن تالار چه زماني ساخته
شده، چه حوادث مهمی در آن روی داده و طی 24 دوره مقننه مجلس شورای ملی سابق
شاهد چه صحنههایی بوده است.
در شگفت شدم شما که خود را مورخ میدانید و دغدغه تاریخ دارید، چرا در آن
جلسه از تاریخ گذشتید و جز هزینههای بازسازی و تخته و چوب و شیشه و قاب
عکس، مبحثی به بیان نيامد و بیشتر مهمانان تعجب كردند.
به هر ترتیب، آنچه درباره من نوشتید بسیار ناعادلانه بود. دولت هخامنشی و
موجودیت و نقش برجسته آن در تمدن جهان را منکر شدهاید و آن همه شهرت را
ساخته و پرداخته صهیونیستها و اسراییل دانستهاید. حال آن که قرنهاست
دانشمندان و مورخان بزرگ جهان چه یونانی، چه رومی، چه سریانی، چه چینی، چه
اروپایی (فرانسوی، آلمانی، انگلیسی، دانمارکی، ژاپنی) نتوانستهاند فروغ
درخشندهای که ایرانیان باستان به جهان بخشیدهاند و بشر را از ظلمات
امپراتوریهای خونآشام آشوری و امثالهم به جهان مسالمت و تفاهم رهنمون
گشتهاند، تایید نکنند.
در شگفتم دولتی باستانی چرا باید این حد مورد بغض و کین فرزندان ناسپاسش
باشد که بر مرز و بوم میراث او نشسته، از تمام مواهب طبیعی ایرانزمین
برخوردار میشوند و به اجداد خود که جهان را از ظلم و بیداد و غارتگری
امپراتوریهای سفاک نجات بخشیدند، دشنام میدهند.
فرمودهاید مورخان دنبال یک لقمه نان هستند. احتمالا همه شامل این قاعده
نیستند. هستند کسانی که در عنفوان جوانی از غم نان نجات یافته و بر
اریکههایی تکیه زدهاند که سی یا چهل سال پیش حتی در خواب هم تجسم رسیدن
بدان مسندها برایشان میسر نبوده است.
ایشان از سر بزرگواری مرا دلداری دادهاند که ایرادی به من ندارند. به سیا
هم اعتراضی ندارند بلکه ایرادشان به علم تاریخ است که آلت فعل شده و قس
علیهذا!
تصادفا من هم ایرادم به روزگار است که بس بیحساب و کتاب است. کسانی را
مورخ میکند و کسانی چون مرا که زحمت فراوان میکشند و به هزار تلاش و زحمت
مردم را بر سر سفره تاریخ کشورشان، فقط قصهگوی شیرین گفتاری که وجود
نازنین مورخ را به زحمت میاندازد که شب جمعه، بین نماز مغرب و عشاء به
جای آن که پس از عبادت ذات خداوند و شکرگزاری از الطافشان بنشینند و برای
آن همه اوراق و اسناد و مدارک ارزشمند کتابخانه مجلس و این که چگونه آنها
را از مخزنها نجات دهند و به صورت کتاب به دست صاحبان واقعیشان يعني ملت
ایران برسانند، به مچگیری من و امثال من به کنجی نشسته وامیدارد که کشف
فرمودهاند بنده 40 سال پیش مقالهای در باب هخامنشیان و نقش آنان در تمدن
جهان نوشتهام.
من بسیار خشنود میشوم اگر تمام مقالهام را نقل میکردید. در همان نشریه
برای نخستينبار از سلسله ایرانی سامانی سخن به میان آوردم. در همان نشریه
که مانند کیهان و اطلاعات و آیندگان و ضمیمه آنها بود، مورخانی را که
درباره ایران کتاب نوشتهاند معرفی کردم. در همان نشریه مقالاتی پیرامون
نکات فراموش شده تاریخ ایران نوشتم.
چه زماني من نگفتهام پیش و پس از انقلاب اسلامی نویسنده و روزنامهنگار
نبودهام؟ در تمام زندگینامههایی که از من در کتابهایم، در مقالات و در
مصاحبههایم به چاپ رسیده اشاره شده که آغاز روزنامهنگاری من از سال 1338 و
آغاز فعالیتهای رسانهای از سال 1337 ه.ش بوده است.
کشور در سراسر دوران بین 1332 تا 1357 زیر محاق سانسور بوده است. در فهرست
کتابهای نامطلوب و ممنوعه ساواک در همان سالهای دهه 1350 نام من آورده
شده است، آن هم به دلیل چاپ کتابی درباره ترور ناصرالدین شاه، راز 71 ساله،
در سال 1349 که نمیدانم جنابعالي در چه سنی بودید و چه کار میکردید. من
در زمره یکی دو دانشجویی بودم که رساله فوق لیسانسم را به راهنمایی استاد
فقید مرحوم دکتر محمد اسماعیل رضوانی در باب زندگی شیخ فضلالله نوری مجتهد
و نقش روحانیت در انقلاب مشروطه گذراندم. اخیرا در یک تحقیق دانشگاهی که
خلاصه آن در پایگاههای خبري منتشر شد به این موضوع اشاره رفته است.
از زمانی که برنامه «پلی به گذشته» از حدود 800 شب پیش شروع به تولید و پخش شد، نظایر این حملات و افشاگریها را بسیار دیدهام.
زمانی نوریزاده، زمانی بقایای جداییطلبان فرتوتی که 70 سال است خواب
استقلال آتروپاکان گاهواره و سرزمین آتش جاودانی را میبینند، زمانی بقایای
فرقه ضاله، زمانی قشریون مانده در خواب پیش از سال 1357 و زمانی
کمونیستهای قبله مسکو از دست داده، بهتانهای متفاوت را بر من وارد
ساختند.
فقط مانده بود مورخ معظم له شمشیر قلم کشیدند و رازها عیان کردند و زهد خود و کفر همچو منی را در تارنمایشان نمایاندند.
خشنودم که بین نماز مغرب و عشاء، چه خدمت بزرگی کردهاید و یک ناخودی را با چشمان عقابآسای تیزبین خود از خودیان کشف فرمودهاید.
به زغم شما و همگنان جنابعالی ملت ایران بیریشه و اصل و نسب بوده، از زیر
بوته به عمل آمده و تاریخ همانست که جنابعالی درک فرموده و در کتابهایتان
مرقوم کردهاید.
در عجبم این برنامه کوتاه تلویزیونی اگر دشمنان و بدخواهان را رنجانده،
چگونه شما را هم آن چنان غضبناک و آزرده کرده که شمشیر برداشته، خواستهاید
کاخ و کوخ مرا ویران کنید نمیدانید که:
سعدی افتاده ایست آزاده، کس نیاید به جنگ افتاده
ملاحظه فرمودید که نظر ورای جنابعالی «علم محور»، و «متقن» ولی عیب و نقص
نیست. همین دوست مشترک، آقای فريد قاسمی که خوب مرا میشناسد، بسیاری از
جراید سالهای 1320- 1332 را شناسایی نکردهاند. بنابراین ایشان متخصص اول
در مطبوعات نیستند. کما این که جنابعالی نیز مورخی نیستید که چون بر صندلی
مهمی تکیه زدهاید، تمام نظرات و داوریهای شما نص تاریخ باشد.
جنابعالی نمیتوانید درباره اینجانب داوری کنید. باز نمیتوانید فضای
سالهایی را که دور از معرکه و یا در گهواره بودهاید، مجسم کنید. شما
معتقدید که همه انسانهای پیش از سال 1357، گنهکار بودهاند اما ما در آن
فضا و در آن زمان نیز شاید به حکم شوخی زمانه بوده و زندگی کردهایم و شاهد
اوامر و نواهی حکومت بر زندگیمان بودهایم.
کسانی که در آن کودک یا نابالغ بوده یا شهرتی نداشتهاند حق ندارند درباره
خلایق متولد شده در آن دوران قضاوت کنند. شما از کجا میدانید هر آنچه كه
میفرمایید نص تاریخ و هر آنچه من در تلویزیون میگویم قصه است؟ چگونه به
خود حق و اجازه میدهید مرا به قصهگویی متهم کنید، چرا با توجه به نفوذ و
موقعیتی که دارید به تلویزیون تشریف نمیبرید و با سخنان شیوای خود، «پلی
به گذشته» را اجرا نمیفرمایید تا مردم را مستفیض فرمایید؟
آقای جعفریان!
شما خود را در مقام داور تاریخ گذاشته، درباره تاریخ شامخ ایران بدین سهولت
قضاوت میکنید و شهرت جهانی کوروش را که قرنها نقل قول مورخان بوده، ناشی
از تکاپوی صهیونیسم و زد و بند شاه با آنان قلمداد میکنید. خود محوریتان
در اعلام نظرهایتان مرا به یاد مشی استالینیسم میاندازد که جهان را مطابق
آنچه خود ذهنیت داشتند و میشناختند معرفی میکردند. شگفتم که مردی در کسوت
علم چگونه میتواند این سان بينديشد؟ در همین سطوری که آوردهاید،
اشتباهات فاحش وجود دارد. خواست را خواسته نوشتهاید که به معنای طلا و
نقره و جواهر و اموال و دارایی است.
درباره دوستتان آقای فرید قاسمی، بسیاری چون من به دلایل متقن ايشان را
متخصص اول مطبوعات نمیشناسند و در کار تحقیقات ایشان نواقص فراوان
میبینند. آقاي قاسمي چندی پیش پاورقی در روزنامه اطلاعات را که دورههای
آن همهجا در دسترس است فقط محدود به پاورقی 10 نفر قزلباش استاد حسین
مسرور دانستند در حالی که من این نظر را رد میکنم و به طور قاطع میگویم
اطلاعات پاورقیهای بسیار داشته که معروفترین آن «کجا میروی»، «ربه کا»،
«دزیره» و خواندنیتر از همه «یادداشتهای یک دیکتاتور» و «گیتا دختر کولی»
از شادروان هدایتالله حکیم الهی است.
به هر ترتیب، این مبحث را پایان یافته میانگارم. معمولا به مطالبی از این
قبیل پاسخ نمیدهم. اهتمام شما در باب چاپ یادداشتهای آیتالله مجتهدی مرا
واداشت زحمتافزا شوم و جواب دغدغههایتان را بدهم.
خسرو معتضد