عصر ایران؛ مهرداد خدیر- «با سقوط کشور به دست تروریسم و از دست دادن توانایی ارایهٔ هیچ چیز، موقعیت، خالی و بیمعنی میشود و ماندن در مسوولیت هم بیمعنی.»
این اولین توضیح یا توجیه بشار اسد رییس جمهوری مخلوع سوریه درباره دلیل ترک کشور یک هفته بعد از سقوط حکومت بعث در این کشور و پایان جمهوری عربی سوسیالیستییی است که نه جمهوری بود (چون قدرت از پدر به پسر به ارث رسید و نه انتخابات داشت ونه تغییر مسالمتآمیز متصور بود) و نه شبیه دیگر کشورهای عربی و نه حتی سوسیالیستی.
او در ادامه تصریح کرده: «کسی که مقاومت در فلسطین و لبنان را رها نکرده و به متحدان خود که در کنار او ایستاده بودند خیانت نکرد نمیتواند همان کسی باشد که مردم خود را که به آن تعلق دارد رها کند یا به آنها و ارتشش خیانت کند.» (این توجیه هم البته نادرست است چون ممکن است انسان درگذشته کاری انجام دهد و در ادامه نه.)
این جملات البته با آنچه در قبل از آن نقل شد تعارض دارد چون اگر هویت خود را با «مقاومت» تعریف میکند دیگر نباید نگران از دست دادن «موقعیت» باشد و «مقاومت»با ترک کشور تناسبی ندارد و بسته به موقعیت و ریاست و قدرت نیست چندان که سید حسن نصر الله در لبنان ماند و به شهادت رسید و یحیی سنوار در غزه و اگر اسماعیل هنیه به تهران آمد ترک نکرده بود و قصد بازگشت داشت.
همینها به وزیر خارجه ترکیه -که احتمالا در آینده جانشین رجب طیب اردوغان خواهد شد - اجازه داده با اتکا به ۱۳ سال ریاست سازمان امنیت این کشور ادعا کند سوریه و شخص بشار اسد را نباید در محور مقاومت قلمداد کرد. دیدگاهی که البته جمهوری اسلامی ایران به آن باور ندارد و حکومت سوریه را به رغم اختلافات و تعارضات جدی با حماس ضلعی از محور مقاومت میدانست. مهم ترین استدلال «هاکان فیدان» این است که اسراییل سوریه و اسد ضعیف را ترجیح میداد و خطری برای خود نمیدانست.
کل توضیح اسد درباره یکشنبه ۱۸ آذر این است: صبح در دمشق باقی ماندم. به خواست روسیه به لاذقیه رفتم تا از آنجا پی گیر عملیات نظامی باشم. وقتی به پایگاه حمیمیم رسیدم باخبر شدم نیروها عقب نشینی کردهاند. مسکو از فرماندهی پایگاه خواست فورا تخلیه کنند و به روسیه بازگردند و من نه استعفا کردم نه درخواست پناهندگی دادم. [انگار نه انگار که او رییس جمهوری و فرمانده ارتش بوده و نباید تابع پایگاه روسیه باشد!]
به عبارت دیگر میخواهد بگوید به لاذقیه رفته بود تا با یاری روسها بر اوضاع مسلط شود اما وقتی خود آنها داشتند میرفتند و مواضع ارتش هم سقوط کرده بود چارهای نداشته جز این که همراه روس ها برود. تمام بیانیه برای بیان همین یک جمله است: من خائن نیستم. نگفته دیکتاتور نبودم یا خطا نکردم یا واندادم یا خیانت کردند بلکه خواسته ثابت کند خودش خیانت نکرده است.
از این بیانیه 10 نکته قابل فهم و تحلیل است:
۱. همین که اجازه یافته بیانیه صادر کند یعنی زنده است و اتهام خیانت را برنخواهد تافت. شاید اگر در چارچوب معامله روسیه و ترامپ در ازای اوکراین این اتفاق افتاده بود چنین اجازه و امکانی نمییافت. ( البته اگر فرض را بر صحت انتساب بیانیه به او بگذاریم).
۲. این توضیحات اگر از بشار اسد پذیرفتنی باشد از اشرف غنی رییس جمهوری مخلوع افغانستان هم باید قبول کرد. چون در مرداد ۱۴۰۰ هم او وقتی رفت که طالبان آمده بودند. منتها به روسیه نرفت و به یک کشور عربی رفت. مضافا به این که همکاران او با طالبان همکاری نکردند.
۳. این سبک توجیه را از میخاییل گورباچف آخرین رهبر اتحاد شوروی میشد قبول کرد و از اسد نه. چون بوریس یلتسین رییس جمهوری فدراسیون روسیه و رییسان چند جمهوری دیگر توافق کردند به اتحاد جمهوریها پایان دهند یعنی دیگر اتحادی باقی نمانده بود تا گورباچف رییس آن باشد! به عبارت دیگر یلتسین، گورباچف را از رهبری شوروی خلع نکرد بلکه اصل اتحاد شوروی بلاموضوع شد و به تبع آن اتحاد دیگر نبود تا به رییسی نیاز داشته باشد. در اینجا اما خود سوریه که بلاموضوع نشده بود.
۴.لحن بشار اسد شبیه یک رییس جمهور یا حتی رییس جمهور مخلوع نیست. هیچ گاه یک رییس جمهور نمیگوید مردم من و ارتش من. این لحن محمدرضا شاه پهلوی بود که به اقتضای پادشاهی و بزرگ ارتشتارانی چنین میگفت و مشکل اسد همین بود. نمیدانست شاه است یا رییس جمهور. نمیدانست به توصیه ایران برای ماندن باید گوش سپارد یا به خواست مسکو برای رفتن. نمیدانست مثل سید حسن نصرالله باید بایستد و مقاومت کند یا موقعیت او تنها با قدرت تعریف میشود. او مردی سرگردان بود: میان ماندن و رفتن. میان ایران و روسیه. میان مقاومت و اعراب و سرانجام: میان دمشق و لاذقیه!
۵. بشار اسد به اتهام خیانت پاسخ گفته اما نگفته حکایت زندانهای زیر زمینی دمشق راست است یا نه. اگر راست است هر ادعای دیگر او یاوه است و هیچ ارزشی ندارد. به نام مقاومت نمیتوان آدمها را دههها زیر زمین محبوس کرد و اگر دروغ است چرا از خود دفاع نمیکند؟
وقتی اردوغان گفته: «بهترین پاسخ به کسانی که دوران اسد را تجلیل میکنند زندانهای زیر زمینی دمشق است» او باید به این اتهام پاسخ دهد. سخنی که واکنش روزنامهٔ حامی اسد در تهران را برانگیخت و نوشت: « اردوغان در حالی به زندانهای دمشق اشاره میکند که عمدا به یاد نمیآورد چگونه چشم بر جنایت بیسابقهٔ محمد بن سلمان سعودی - در کشتن جمال خاشقجی- بست.» ملاحظه میشود که در این واکنش هم زندانهای دمشق نفی نشده و به ماجرایی دیگر پرداختهاند.
۶. آقای اسد تنها گفته خیانت نکرده و خواستند به لاذقیه برود و رفت و وقتی به آنجا رفته باخبر شده آخرین مواضع ارتش سقوط کرده و از مسکو هم دستور رسیده پایگاه را ترک کنند. منظور او این است که دیگر زمینی نمانده بود تا پای خود را روی آن بگذارد!
۷. او آمریکا و اسراییل و ترکیه را در سقوط خود متهم نمیکند و تنها از لفظ مبهم «تروریستها» استفاده کرده و این که تروریسم بینالمللی انقلاب آزادیبخش سوریه نیست و با این تأکید که همچنان به سوریه و مردم آن تعلق دارد و اگر رفته به خاطر این بوده که وقتی موقعیت خالی و بی معنی شده ماندن در مسوولیت هیچ معنایی ندارد اما نگفته آیا تنها «تروریسم بینالمللی» موقعیت او را خالی کرد یا نوع انتقال قدرت از پدر به پسر با جمهوری نسبت ندارد؟ آیا جز این است که در سالهای آخر بیشتر شهردار دمشق بود تا رییس جمهور سوریه و چند حکومت دیگر در جغرافیایی که مدعی حکومت بر آن بود برکشیده بودند؟
۸. شاید اگر اسد مرده بود میشد هم به عنوان قهرمان تجلیل و هم به مثابه خائن متهم شناخته شود ولی با زنده و تحت حمایت بودن در روسیه و هر ازگاهی واکنشی نشان دادن متحدان دیروز را در قبال عملکرد شخص او محتاط و بیشتر ناظر به انتقاد از ارتش سوریه میکند که البته مهمترین استدلال در چرایی دخالت نکردن ایران هم هست و درست هم هست. وقتی خود ارتش سوریه تماشاگر بوده چرا کشوری دیگر باید نیرو میفرستاده و به جای آنها میجنگیده در حالی که نوبت قبل هم به قصد مقابله با داعش و به مثابه تهدید امنیت کل منطقه و نه فقط سوریه صورت پذیرفته بود.
۹. از خطوط لابهلای سطور و پرهیز اسد از شِکوه از انفعال ارتش سوریه میتوان احساس کرد کورسوی امیدی در او همچنان زنده است. این کورسوی امید از دل تاریخ سوریه میآید و می توان حدس زد شاید امیدوار است با ناتوانی جولانی و تحریر شام در کنترل اوضاع ارتش ناگهان کودتا کند چرا که سوریه سرزمین کودتاهاست. کافی است به این نامها توجه کنیم: حسنی زعیم، سامی حناوی، ادیب شیشکلی، لوی الاطاسی، طلاس، عبدالحلیم خدام و خالد بکتاش و این گونه نبوده که سوریه منحصر و محدود به حافظ اسد و بشار اسد باشد و تازه در کنار این دو عبدالحلیم خدام هم بوده است. به عبارت دیگر چشم اسد در پی فرار ۲۵ مرداد به کودتایی در ۲۸ مرداد است و باید دید تکلیف پایگاههای روسیه در سوریه چه میشود.
۱۰. با این همه بشار اسد هنوز گنجینه ای از اسرار است و وقتی به تمامی از بازگشت نومید شود شاید حرف هایی برای گفتن داشته باشد یا بخواهد اعترافاتی کند. تا اینجا اما در حد اشرف غنی از خود دفاع کرده است! (البته برخی تا دستخط او را نبینند و یا صدای او را نشنوند شاید باور نکنند این بیانیه را خود او نوشته و به خاطر همین شاید بیبیسی از تعبیر بیانیه منسوب به اسد استفاده کرده است.)