آن یار کز او خانه ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
منظور خردمند من آن ماه که او را
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
از چنگ منش اختر بدمهر به در برد
آری چه کنم دولت دور قمری بود
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را
در مملکت حسن سر تاجوری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
مدتی است به بلایا و سختی ها مبتلا شده اید اما این روزها خیلی زود می گذرد و جای نگرانی نیست. احساس پشیمانی می کنید زیرا کارهای بیهوده ای انجام می دهید که بدون تعقل و دوراندیشی است. چرا فرصت ها را به راحتی از دست می دهید؟
وابسته مال دنیا نبودن خصلت پسندیده ای است اما شما بیش از حد ولخرجی می کنید و ارزش مالی که به زحمت به دست می آورید را نمی دانید. صبوری کنید که بیمار شفا پیدا می کند.