پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد
بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود
بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد
از زیاده روی پرهیز کنید و حد و حدود هر چیز را در نظر گرفته و اعتدال داشته باشید. به تازگی مسئولیتی بر دوش شما نهاده شده که از توان و قدرت شما خارج است.
برای دستیابی به مراد دل و سرمنزل مقصود باید صداقت پیشه کرده و از مکر و نیرنگ دوری کنید. حیله کردن در کار دیگران آخر و عاقبت خوبی ندارد و خودتان در دام خواهید افتاد.