شیردال در بسیاری از فرهنگهای باستانی دیده میشود. از سر سرتونهای تخت جمشید گرفته تا اسطورهشناسی یونان باستان میتواند موجودی افسانهای بهنام گریفین را مشاهده کرد. هرچنپ همیشه این سوال وجود داشته که چهچیزی سبب خلق این جانور افسانهای شده است. کشف جدید دانشمندان در مورد شیردال به این مسئله پاسخ میدهد.
به گزارش گجت نیوز، شیردال به اشکال مختلف در فرهنگهای گوناگون ظاهر شده است. هرچند با وجود تفاوتهای جزئی، میتوان گفت که همیشه با سر و بالهای یک عقاب و بدن یک شیر تصویر میشود. برخی بر این باور هستند که قدیمیترین حضور شیردال در آثار هنری به ۳ هزار سال پیش از میلاد و مصر باستان باز میگردد. هرچند برخی تصور میکنند که جانور افسانهای شیردال پیشتر در آسیای مرکزی و یا یونان کشف شده است.
پیشتر این تصور رایج وجود داشت که ایده شیردال بر پایه فسیل یک دایناسور شکل گرفته است. حدود ۳۰ سال یک پژوهشگر فرهنگ عامه بهنام Adrienne Mayor گفت که احتمالا سکاها (قومی ایرانیتبار که در آسیای مرکزی زندگی میکردند) هنگام تلاش برای یافتن طلا با فسیل یک دایناسور گیاهخوار از تیره شاخچهرگان مواجه شدهاند. همین نیز سبب شده که داستانهای مربوط به یک موجود عجیب با چهار پا و یک منقار که تخم میگذارد را بسازند.
این داستانها در مسیرهای تجاری دهان به دهان نقل شدهاند تا اینکه در نهایت شیردال یا همان گریفین به هنر و ادبیات یونان باستان راه پیدا کند. هرچند دکتر مارک ویتون، استاد دیرینهشناسی دانشگاه پورتسموث این باور را قبول ندارد. وی تصور نمیکند که موجود افسانهای شیردال به کشف یک فسیل دایناسور هیچ ارتباطی داشته باشد.
بررسی گریفین در آثار مختلف نشان میدهد که این موجود عجیب از نظر آناتومی اشتراک چندانی با دایناسورها ندارد. البته در متون یونان باستان از شیردال بهعنوان موجود نگهبان گنجهای طلا در آسیای مرکزی یاد میشود، ولی فسیل دایناسورهای تیره شاخچهرگان هرگز نزدیک معادن طلای باستانی کشف نشده است.
تیم تحت هدایت دکتر ویتون تصور میکند که ایده شیردال از یونان و خاور نزدیک به آسیای مرکزی رفته باشد. این باور بر پایه شواهدی است که در آثار هنری دیده میشود. بهعنوان مثال روی یک کوزه متعلق به میسنیها از هزاره دوم پیش از میلاد میتوان تخمگذاری گریفین را مشاهده کرد. در آن زمان هنوز خبری از دایناسورها به یونانیان نرسیده بود.
همچنین کاوش دقیق و گسترده برای یافتن یک فسیل کامل کار بسیار سختی است. کاری که بعید بهنظر میرسد قبایل کوچنشین آسیای مرکزی انجام داده باشند. در واقع نمیتوان کشف موجود افسانهای شیردال را به آسیای مرکزی مربوط دانست.
دکتر ویتون میپذیرد که شیردال برای مردم و فرهنگهای مختلف معانی گوناگونی داشته است. همچنین این باورها در طول قرنها با یکدیگر ادغام شدهاند، ولی تصور میکند که ریشه این جانور افسانهای بسیار ساده باشد. افراد صرفه از قوه تخیل خود استفاده کردهاند تا ترکیبی از پرنده و یک گربهسان بزرگ را ایجاد کنند. بهباور وی ماجرای دایناسور بهاین خاطر معروف شد که سه بخش محبوب باستان شناسی، اسطورهشناسی و دیرینهشناسی را با هم ادغام کرده بود.
همچنین نظریه دایناسور هوش بالای تمدنهای باستانی را نشان میداد. چیزی که بهشکلی عجیب برای فرهنگ مدرن جذابیت دارد. آنها نهتنها توانسته بودند یک فسیل کامل را کشف کنند، بلکه بعدها از این فسیل برای ایجاد موجود افسانهای شیردال استفاده کردند.
در سمت مقابل میر همچنان روی باور خود در مورد گریفین پافشاری میکند. وی تاکید میکند که نویسندگان یونان و روم باستان بارها در آثار خود گفتهاند شیردال به آسیای مرکزی تعلق دارد. آنها نیز داستانهای مربوط به کشف شیردال را از کاروانهایی شنیده بودند که بین چین و مدیترانه سفر میکردند. البته شاید ماجرای دایناسور چندان به واقعیت نزدیک نباشد، اما بهباور میر شیردال به فرهنگ یونان نیز تعلق ندارد.