صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

نگاهی به باورهای مصر باستان که خواب را از چشم شما می‌گیرند(+عکس)

در فرهنگ مصر باستان افسانه‌ها و باورهای مختلفی وجود دارد که اغلب ترسناک هستند. در ادامه با برخی اساطیر مانند آمیت روح‌خوار آشنا شوید.

مصر به عنوان یک فرهنگ و همچنین یک ملت قدمت چندین هزار ساله دارد. این منطقه ۳۱۰۰ سال پیش از میلاد مسیح به عنوان قلمرو واحد تحت سلطه یک فرمانروا درآمد. البته این قلمرو که امروزه تحت عنوان مصر باستان می‌شناسیم، به فراز و نشیب‌های زیادی در تاریخ خود دچار شد. این سختی‌ها و پیروزی‌ها ادامه داشت تا اینکه اسکندر کبیر در سال ۳۳۲ پیش از میلاد مسیح توانست آن را فتح کند.

پس از آن حاکمان مسلمان توانستند در قرن هفتم مصر باستان را فتح کنند. البته بعدتر هم در خلال قرن‌ها قدرت‌های خارجی دیگری به این سرزمین حمله کردند و فرهنگشان را با خود به آنجا آوردند. با این حال اکثریت در ملت مدرن و مستقل مصر همچنان مسلمان هستند و مردمانش احساس غرور زیادی به خاطر دستاوردهای اجداد باستانی خود نشان می‌دهند.

با توجه به این تاریخ غنی، اسطوره‌ها و روایت‌های فولکلور بسیار زیادی در فرهنگ مصری وجود دارد. برخی از این داستان‌ها انگیزه بخش و دلگرم کننده هستند؛ اما برخی دیگر هم حکایت‌های هولناکی هستند که از مصر باستان به فرهنگ امروزی رخنه کرده‌اند.

به گزارش گجت نیوز، اگر این داستان‌ها و افسانه‌ها را بشنوید، بعید می‌دانیم که شب بتوانید آسوده بخوابید. این اسطوره‌ها و افسانه‌های مصری شامل خدایان نامرده قدیمی تا مجتمع آپارتمانی مدرنی می‌شوند که گویی ارواح خبیثه آن را تسخیر کرده‌اند. 

النداهه مردان را به سوی مرگ می‌کشاند

اگر حتی یک کتاب درباره اسطوره شناسی یا افسانه‌ها خوانده باشید، حتما با مفهوم موجودی اغواگر آشنا شده‌اید که در دریا زندگی می‌کند. این موجود ماورایی کارش اغوا کردن مردان و ملوانان دریایی بوده و آن‌ها را با صدا و صورت زیبا به خود جذب می‌کند.

در میان نسخه‌های مشابه در فرهنگ‌های دیگر می‌توانیم به Kelpie در اسکاتلند، کاپا در ژاپن و همچنین آویزوتل در فرهنگ سرخپوستان آزتک اشاره کنیم. این هیولاهای آبی که بعضا ظاهر زیبایی هم نشان می‌دهند، در فرهنگ‌های مختلف وجود دارند. آن‌ها با ظاهر و صدای زیبا مردان را به سوی خود جذب می‌کنند و آن‌ها را به کام مرگ می‌کشانند.

رود عظیم نیل دقیقا از میان مصر می‌گذرد و به همین خاطر شیوع حکایت‌های مختلف با منشا آب در این منطقه طبیعی به نظر می‌رسد. در حالی که وجود مخاطرات طبیعی در این منطقه مانند حضور کرگدن هم می‌تواند هولناک باشد، همچنان مردم با ترس و لرز از «النداهه» می‌پرسند.

از او معمولا به عنوان زنی زیبا با موهای بلند و مشکی یاد می‌شود که رود نیل و اطرافش را به قصد یافتن قربانی مناسب پیمایش می‌کند. گاهی مردان روستایی که از کنار رود نیل می‌گذرند، به دعا خواندن مشغول می‌شوند تا از شر النداهه مصون بمانند.

حتی برخی روایت کرده‌اند در آن موقعیت صدای آواز زنی را شنیده‌اند که مردان را به سوی خود می‌خواند. آن‌ها حتی گفته‌اند که این زن مرموز مردان را به نام خودشان صدا می‌زده و درخواست نزدیک شده به ایشان را داشته. برخی دیگر یک قدم جلوتر رفته و مدعی دیدن این زن زیبا و افسانه‌ای از فاصله دور شده‌اند. البته هیچکس ادعا نکرده که النداهه افسانه‌ای را از نزدیک هم ملاقات کرده. او در اغلب روایت‌ها در رود نیل راه می‌رود و تا نیمه بدن در آب فرو رفته است.

اکثر روایت‌ها اینگونه توصیف کرده‌اند که هیچ شخصی نمی‌تواند در مقابل صدای زیبا و جادویی النداهه مقاومت نشان دهد. قربانیان او بی اختیار به سمت رود حرکت می‌کنند و همانجا به درون آب کشیده می‌شوند. النداهه افسانه‌ای این مردان را در آب غرق می‌کند یا شاید هم از جسم آن‌ها تغذیه می‌کند تا زنده بماند و زیبایی‌اش حفظ شود.

آمیت روح انسان‌ها را می‌بلعید

وقتی یک موجود اسطوره‌ای با نام «روح خوار» معرفی شود، چطور می‌توان آن را هولناک معرفی نکرد؟ اما اگر با این موجود مصر باستان به نام آمیت بیشتر آشنا شوید، احتمالا بیش از این وحشت زده می‌شوید.

هر فرد زنده و مرده‌ای در مصر باستان می‌توانست تایید کند که این موجود اسطوره‌ای اهمیت زیادی داشت. هرچند در زمان حیات نباید انتظار رویارویی با او را می‌داشتید! آمیت از ساکنین عالم اموات (طبقه زیرین زمین) در مصر باستان بود و همکاری نزدیکی با خدای ترسناک دیگری به نام آنوبیس داشت.

آنوبیس، خدای هولناک دنیای اموات هم راهنما و هم قاضی مردگان بود. مردمان مصر باستان عقیده داشتند که پس از مرگ راهی دنیای زیرین می‌شدند. سپس آنوبیس قلب آن‌ها را از سینه درمی‌آورد و روی ترازو می‌گذاشت تا وزن آن را در مقابل پر «ماعت» مخصوص تعیین کند.

پر ماعت در واقع نمادی از نظم جهانی و میزان عدالت در میان مردمان مصری بود. اگر ترازو به تعادل می‌رسید، همه چیز خوب پیش می‌رفت و مردگان می‌توانستند به سلامت عبور کنند. اگر تعادل ترازو به هم می‌خورد، ارگان متخلف به سمت آمیت پرتاب می‌شد تا از آن تغذیه کند.

آمیت در حد مفهومی هم هولناک شناخته می‌شد. با تصور خورده شدن قلب مردگان، کمتر کسی به اتفاق بعدی فکر می‌کرد که روحش برای همیشه به فراموشی محکوم خواهد شد. همچنین باید تایید کنیم که آمیت ظاهر وحشتناکی داشت و مخلوط عجیبی از موجودات ترسناک دیده می‌شد.

هر بخش از وجودش به یک حیوان تعلق داشت که مردم در زندگی عادی خود می‌توانستند اطراف رود نیل مشاهده کنند. آمیت در نگاره‌های باستانی با سر کروکدیل، بالاتنه و دستان گربه سان و پایین تنه شبیه کرگدن به تصویر کشیده شده است.

افسانه‌های مصر باستان مملو از غول هستند

قرن‌هاست که در دنیای عرب زبان‌ها موجوداتی به نام غول باعث ایجاد رعب و وحشت میان کودکان و بزرگسالان می‌شوند. بر اساس گزارش مجله Caltural Analysis این موجود فولکلور احتمالا از موجودات دنیای زیر زمینی در منطقه بین النهرین تاثیر گرفته.

دلیلش هم این‌طور بیان شده که قدمت حکایت‌های مردم این منطقه از غول‌ها، صدها سال بیشتر از مصر باستان است. با ورود اسلام به این منطقه در قرن هفتم، نماد شیطانی در میان باورهای مردمی رسوخ پیدا کرده بود و دین تازه هم نمی‌توانست با وجود تلاش‌هایش آن را از اذهان عمومی بزداید.

غول در آخر به یک وجود ماورایی با توانایی‌های غیر انسانی و تغییر شکل دهنده تبدیل شد که از نظر مردم در گورستان‌ و بیابان وجود داشت. مردم می‌گفتند غول خودش را در هیبت یک زن زیبا نمایان می‌کند تا قربانی را جذب کرده و او را بکشد و از گوشتش تغذیه کند.

غول در فرهنگ فولکلور برخی ملت‌های مدرن عربی به نوعی لولوخرخره تبدیل شده تا بچه‌ها را با آن بترسانند. والدین به کودکان خود می‌گویند اگر نخوابید، غول از زیر تخت یا کمد به بیرون می‌آید و شما را با خودش می‌برد.

در مصر هم مانند سایر ملت‌های عرب زبان، غول‌ها در انواع و اقسام حکایت‌های قدیمی و افسانه‌های شهری حضور دارند. شاید «امنا الغولا» یکی از هولناک‌ترین آن‌ها باشد که عبارتش به معنی «مادر غول‌ها» است. مصریان مدرن احتمالا از مادر غول‌ها تصور یک عجوزه ترسناک را دارند که با قیافه وحشتناک، چشمان قرمز و دندان‌های تیزش بچه‌های فضول را می‌دزدد.

سخمت یکی از ایزد بانوهای هولناک مصر باستان بود

سخمت به عنوان یکی از باشکوه‌ترین ایزد بانوها در فرهنگ مصر باستان شناخته می‌شود. نگاه‌ها متعدد او را با هیبت و اندام زنانه اما سر شیر نمایش می‌دهند؛ اما سخمت وجودی فراتر از این شمایل عجیب دارد. در توصیف سخمت از عبارت‌های گوناگون مانند توانایی ایجاد و نابودی، شیوع دادن طاعون و بازیابی سلامتی یاد شده است. همچنین گاهی در فرهنگ باستانی به او مانند الهه خورشید نگاه شده که از دور بر زمین‌های کشاورزی می‌نگریسته و گرمای صحرا را تشدید می‌کرده.

فرعون‌های مصری هم علاقه بسیاری به این شخصیت مفهومی داشتند و در هنگام جنگ به وجود الهی آن توسل می‌جستند. آن‌ها دستور می‌دادند اثر هنری از سخمت در حالی به تصویر کشیده شود که دشمنان را با گرما و آتش مجازات می‌کند. یکی از اساطیر مصر باستان با محوریت حضور سخمت، او را به هاتور (دراگونه‌ عشق و شادی) مرتبط می‌سازد.

داستان این‌طور آغاز می‌شود که خدای اصلی به نام رآ می‌گوید انسان‌ها از تعادل خارج شده‌اند و هاتور را برای تنبیه آن‌ها می‌فرستد. هاتور روی زمین به سخمت تبدیل می‌شود؛ اما به تدریج ماموریت خود را به انتقام جویی و کشتار مردم تغییر می‌دهد.

خدایان نوشیدنی‌های زیادی را به رنگ قرمز از آسمان به زمین می‌ریزند. سخمت آن‌قدر می‌نوشد تا به مدت ۳ روز بی‌هوش می‌شود. وقتی به هوش می‌آید متوجه می‌شود که دیگر به کشتار مردم و نوشیدن خون آن‌ها تمایل ندارد. مصریان این تاریخ مهم را به فستیوال فرهنگی تبدیل کردند و در خلال آن از نوشیدنی قرمزی می‌نوشند که باعث شد غضب سخمت از بین برود.

ابو رجل مسلوخه از لولوخرخره‌های معروف است

والدین مصری که دیگر از شیطنت‌های کودکان خود خسته شده‌اند، احتمالا از یاد لولوخرخره مصر باستان به نام ابو رجل مسلوخه یاری می‌گیرند. دایره المعارف مخصوص غول‌ها و انسان نماها می‌گوید ابو رجل مسلوخه به معنی مردی با پاهای سوخته است. داستان این غول ترسناک جزئیات زیادی ندارد و در اغلب موارد والدین در روایت‌ها به ذهن خلاق خودشان مراجعه می‌کنند تا به هر نحوی کودک را بترسانند.

اساس داستان یک چیز است و آن هم سرگذشت ابو رجل مسلوخه را از کودکی بیان می‌کند. وقتی او یک کودک بود، به حرف والدینش بی توجهی می‌کرد. به دلیل همین بی اعتنایی‌ها پاهایش به شدت دچار سوختگی شدند؛ البته در بعضی روایت‌ها می‌گویند تمام بدنش به شکل فجیعی سوخته!

حالا این کودک سرکش و آسیب دیده بزرگ شده و به یک هیولا تبدیل شده است تا بچه‌ها را تنبیه کند. این موجود عجیب فقط در گوشه اتاق یا کمد قایم نمی‌شود تا بچه‌ها را بترساند؛ بلکه آن‌ها را می‌دزدد. او کودکان سرکش را با خود به خانه‌اش می‌برد تا بپزد و بخورد.

آپوفیس؛ مار عظیم الجثه‌ای که می‌خواست خورشید را ببلعد

فرهنگ مصر باستان هم مانند اساطیر بزرگ دیگر عموما به نبرد خیر و شر یا نظم و آشوب توجه داشت. از نظر آن‌ها خدای خورشید به نام Ra نیروی عدالت و نظم بود. او هر روز از سپیده سحر کشتی خود را در آسمان به حرکت درمی‌آورد تا خورشید را در سرتاسر هستی روشن کند و تا انتهای افق پیش می‌رفت و آنجا غروب می‌کرد. فعالیت رآ بعد از غروب به اتمام نمی‌رسید؛ بلکه وقتی مردمان زمین به خواب می‌رفتند با کشتی خود به سمت دنیای زیر زمین حرکت می‌کرد.

همانجا بود که با یک مار عظیم الجثه به نام آپوفیس مواجه می‌شد. آپوفیس هر بار تلاش می‌کرد خورشید را ببلعد تا از بازگشت آن به دنیای زندگان جلوگیری کند. آپوفیس یا آپیپ نماد مشخصی از آشوب تخریبگر بود که به خورشید و عامل نظم جهانی حمله می‌کرد. در چندین متن باستانی بیان شده که خدایان زیادی سوار بر کشتی رآ می‌شدند تا در سفرش به دنیای زیرین با افعی عظیم الجثه مبارزه کنند.

حتما بسیاری از کودکان و حتی بزرگسالان مصری در افکار شبانه خود دچار هراس می‌شدند که همین حالا ممکن است یک افعی عظیم الجثه در دنیای مردگان خورشید دوست داشتنی آن‌ها را از بین ببرد. برخی هم از ترسشان آن‌قدر بیدار می‌ماندند تا طلوع مجدد خورشید فردا را مشاهده کنند و از پیروزی مجدد رآ و خدایان دیگر خوشحال می‌شدند.

مجتمع مسکونی رشدی تسخیر شده است

در بندرگاه شلوغ شهر اسکندریه یک مجتمع مسکونی واقع شده که طبق شایعه‌های متعدد، یکی از اماکن تسخیر شده در مصر است. خبرگزاری البلد در این باره گزارش کرده که ساخت و ساز مجتمع «الرشدی» در سال ۱۹۶۱ آغاز شد. از آن سو وقفه طولانی در روند ساخت آن باعث شیوع حکایت‌های هولناک درباره تسخیر آن از طرف موجودات ماورایی شد. طبق یکی از این داستان‌ها وقتی یکی از ساکنین شیر آب آشپزخانه را باز کرد، فواره خون به جای آب شهری در سینک جاری شد.

برخی دیگر مدعی شدند که گاهی صدای جیغ‌های عجیب و غیر انسانی از این ساختمان برمی‌آید. آن‌ها اصوات نابهنجار را به جن و نفرین‌های درون ساختمان نسبت می‌دهند. برخی گفتند منشا این صداها از نفرین همان کارگری است که در حال کار روی ساختمان نیمه کاره به کام مرگ کشیده شد و حالا انتقامش را از ساکنین می‌گیرد. حتی بعضی‌ها مدعی شدند دلیل این اتفاقات ناخوشایند تخریب مسجد قبلی و بنا کردن ساختمان مسکونی روی آن زمین بوده و همین امر باعث مجازات الهی شده است.

گاهی مردم واقعا عاشق چنین افسانه‌های شهری می‌شوند؛ اما به خاطر داشته باشید که در برخی موارد توجیه واقعی برای برخی پدیده‌ها مانند مجتمع رشدی وجود دارد. یکی از معماران پروژه به نام عمرو حبیب به روزنامه «المصر الیوم» گفت که این مجتمع یک بار درگیر منازعاتی بر سر زمین شده بود.

احتمالا همان صاحب اولیه زمین به رشد شایعه‌های ماورایی دامن زده است تا با پیشگیری از سرمایه گذاری مردمی در ساخت و ساز انتقام خودش را هم بگیرد. همین موضوع شاید بتواند ذهن بسیاری از مردم را آرام کند. از طرفی هم برخی مردم طرفدار داستان‌های ترسناکی هستند که نمی‌توانند توجیه مادی برای آن‌ها بیایند.

همیشه حکایت‌های جن و پری جذابیت بیشتری دارند و مردم آن‌ها را به نزاع قانونی بر سر زمین و ساخت و ساز ترجیح می‌دهند. شاید به همین خاطر باشد که شایعه‌ها درباره مجتمع رشدی همچنان ادامه دارند.

رجزنامه‌ تهدید به آدم‌خواری در مصر باستان رایج بود

با در نظر گرفتن عنوان عجیبی مانند «سرود آدم‌خواری» دیگر نمی‌توانیم این نوشته‌ها را که در مقبره‌های متعدد قدیمی پیدا شده‌اند نادیده بگیریم. به گزارش The Collector این متن در واقع بخش کوچکی از پروژه بزرگتری موسوم به «متون اهرام» است. این نوشته‌ها تا به حال روی دیواره‌های سنگی حداقل 11 مورد از اهرام مصر دیده شده‌اند. همه آن‌ها محتوای مبتنی بر باورهای مصر باستان در زمینه مرگ و زندگی پس از آن دارند.

در میان این گروه از اهرام تنها دو مقبره وجود داشت که باستان شناسان امروزی توانستند «سرود آدم‌خواری» را روی دیواره‌هایشان کشف کنند. همچنین محتوای این نوشته‌های هولناک در خلال قرن‌های اخیر احتمالا باعث ترسیدن افراد زیادی شده که اتفاقی به پا اهرام گذاشته‌اند یا عمدا به دنبال گنج گمشده جستجو می‌کردند. محتوای یکی از این سرودها که روی دیواره مقبره فرعون اوناس کشف شده، می‌گوید روح این فرعون بزرگ پس از مرگ عروج می‌کند و به سوی خدایان آسمان می‌رود.

اوناس در آسمان قدرت فوق العاده‌اش را به نمایش می‌گذارد که این قدرت از همه معابد مصر باستان هم بالاتر و بیشتر است. اما اوناس چگونه قرار است این کار را انجام دهد؟ بله احتمالا با خوردن آن‌ها. طبق متن سرود رجزنامه، فرعون اوناس همه ارگان‌های اصلی این خدایان مانند شش، قلب و روده‌ها را می‌جود تا برتری خود را به اثبات برساند.

آیا این متون می‌توانند نشانه‌ای مبنی بر رایج بودن آدم خواری در مصر باستان تلقی شوند؟ این نظریه را یک باستان شناس به نام ارنست آلفرد ویلیس در اوایل قرن بیستم مطرح کرد؛ اما بسیاری از مصر شناسان خبره آن را رد کردند. از نظر آن‌ها سرود آدم‌خواری فقط نوعی استعاره ادبی برای نمایش قدرت است.

آنوبیس با مرگ سر و کار داشت

مردم در مصر باستان همواره خودشان را برای مرگ آماده می‌کردند؛ اما این باعث نمی‌شد از هولناک بودن ماهیت مرگ کاسته شود. آن‌ها عقیده داشتند که هنگام مرگ یک خدای باستانی به نام آنوبیس با آن‌ها مواجه می‌شد که هیبتی ترسناک با سر شغال داشت.

شاید بدانید که شغال چه اهمیتی در این استعاره ترسناک دارد. این حیوان گاهی گور را می‌کند تا از جسم مردگان تغذیه کند. این خدای مصر باستان آنوبیس نام داشت که همچنین به عنوان خدای مومیایی کردن اجساد و یکی از شخصیت‌های کلیدی در دنیای مردگان شناخته می‌شد.

نام دیگر آنوبیس در متون باستانی همچنین آنپو یا اینپو بود. او علاوه بر ظاهر سگ سانش پوست مشکی پررنگ داشت که به نوعی نمایانگر گوشت در حال فساد مردگان و خاک تازه و تیره بود. مزرعه داران و کشاورزان اطراف رود نیل این خدا را ستایش می‌کردند و از نظر ایشان آنوبیس تعادل میان غایت در مرگ و امید به بازآفرینی را ترویج می‌داد.

ارواحی که به دنیای مردگان راه پیدا می‌کردند، به خوبی با نقش این خدای محافظ مردگان آشنا می‌شدند. او قلب مردگان را از سینه خارج می‌کرد و در ترازوی عدالت با عیار پر حقیقت می‌سنجید. اگر قلب ایشان سنگین‌تر بود، آن را به هیولایی به نام آمیت با سر کروکدیل می‌خوراند. در فرهنگ مصر باستان از آنوبیس همچنین به عنوان تنبیه کننده دزدانی یاد شده است که وارد مقبره‌ها می‌شدند تا گنجینه‌های مدفون را بدزدند.

فلج خواب به خاطر حضور اجنه اتفاق می‌افتد

اگر تا به حال دچار بختک شده‌اید، می‌دانید که این تجربه چقدر می‌تواند وحشتناک باشد. وقتی پدیده فلج خواب رخ می‌دهد، فرد کاملا هشیار است اما نمی‌تواند حرف بزند یا تکان بخورد. در برخی از شدیدترین موارد بختک، افراد مدعی شدند که موجودات وحشتناک به آن‌ها حمله کردند و باعث فلج موقت ایشان شدند.

همین موضوع باعث ایجاد حکایت‌های فولکلور در میان مردم و مخصوصا فرهنگ مصر باستان شد تا آن را به باورهای خرافی بیشتری پیوند دهند. مصریان در اغلب موارد اجنه را مسئول بروز فلج خواب معرفی می‌کنند.

مجله فرهنگ، پزشکی و روان‌پزشکی در سال ۲۰۱۳ یک مقاله منتشر کرد که مدعی شده بود میزان حساسیت شهروندان مصری به پدیده فلج خواب بیش از سایر ملت‌ها است. این موضوع به قدری در فرهنگ فولکلور مصری ریشه دوانده بود که یافته‌های پژوهش نشان داد مصری‌ها به طور میانگین دو برابر بیشتر از نمونه‌های دانمارکی دچار فلج در خواب می‌شوند.

یک مطالعه 2013 دیگر هم در Transcultural Psychiatry دریافت که مصریان معتقدند ارواح خبیث تحت عنوان اجنه باعث بروز فلج خواب می‌شوند. مفهوم جن در دین اسلام مورد تایید قرار گرفته و حتی بخش زیادی از آیات قرآن را هم به خودش اختصاص داده است.

یکی از نمونه‌ها که مردی مذهبی بود، به پدیدار شدن یک سایه تیره بالای سرش در هنگام فلج خواب اشاره کرده بود. نمونه دیگری هم در روایت خصمانه‌تری گفته بود در آن حالت یک موجود ماورایی به او حمله کرده و گردنش را به قصد خفه کردن فشرده است.

طبق یافته‌های همین پژوهش، نمونه‌های جوان مورد آزمایش کمتر از پیرترها به وجود عامل ماورایی مانند اجنه در بروز پدیده فلج خواب معتقد بودند. پژوهشگران در این مورد اشاره کردند که ممکن است دلیلش توسعه مستمر جهانی شدن در این کشور و تغییر در باورهای فرهنگی پیشین بوده باشد.

اسطوره اوزیریس جزئیات وحشتناکی دارد

در برخی کتیبه‌های باستانی به آنوبیس کله شغالی به عنوان رئیس دنیای مردگان یا زیر زمین اشاره شده؛ اما در آخر اوزیریس نامرده جایگزین او شد. تصویر او با پوست سبز رنگ در حالی که روح مردگان را برای ورود به دنیای زیرین قضاوت می‌کند، باعث بروز ترس در مردم می‌شود. این همه داستان نیست و اوزیریس دلایل دیگری هم برای هراسناک بودنش در آستین دارد.

اوزیریس یا اوزیر در ابتدا روی زمین می‌زیست. او یک ایزد معمولی بود که به همراه همسرش آیسیس بر قلمرویی روی زمین حکمرانی می‌کرد. برادرش ست (شب) به زندگی او حسد می‌ورزید؛ مخصوصا زمانی که متوجه شد ملت تحت فرمانروایی اوزیریس دوستش دارند و با علاقه به او خدمت می‌کنند.

ست برادرش را با حیله در تابوت سنگی خواباند و به سرعت درش را بست و درون رود نیل پرتاب کرد. آیسیس توانست مدتی بعد جسد همسرش را پیدا کند؛ اما ست بی‌رحمانه آن را به مثله کرد و هر قطعه را گوشه‌ای انداخت.

همسر ناامید باز هم دست از تلاش برنداشت و قطعه‌ها را تا جایی که می‌توانست جمع آوری کرد و با احیای آن‌ها حوروس به دنیا آمد. هرچند آیسیس صاحب فرزند شد؛ اوزیریس دیگر از دنیا رفته بود. او مجبور بود به دنیای مردگان رهسپار شود و در آن‌جا وظیفه خطیر قضاوت درباره روح انسان‌ها را بر عهده گرفت.

اوزیریس معمولا به رنگ سبز در نگاره‌ها دیده می‌شود. گفته می‌شود که رنگ سبز پوست او نماد خاک زاینده و گیاهانی است که از قطعه‌های بدن او روییدند. افزون بر این، ایده مومیایی هم در تصاویر منتسب به اوزیریس دیده می‌شود که به وضعیت مرموز او میان مرگ و زندگی اشاره دارد.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200