بايد ديد كه مسئولان وزارت كار، شهرداري تهران، شركت اتوبوسراني و نهادهاي امنيتي و انتظامي كشور به تاكيدهاي مكرر بزرگان نظام كه همه در برابر قانون يكسان هستند عمل كرده و مر قانون را درباره اين فرد اجرا خواهند كرد يا خير؟
يكي از كاربران عصر خبر با ارسال عكسي نوشت: طبق قانون تشكيل شوراي اسلامي كار كه در سال 1363 به تصويب نمايندگان مجلس رسيده است به منظور تأمین قسط اسلامی و همکاری در تهیه برنامهها و ایجاد هماهنگی در پیشرفت امور در واحدهای تولیدی، صنعتی، کشاورزی وخدمات، شورایی مرکب از نمایندگان کارگران و کارکنان به انتخاب مجمع عمومی و نماینده مدیریت به نام “شورای اسلامی کار” تشکیل میگردد.
اعتقاد و التزام عملی به اسلام و ولایت فقیه و وفاداری به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران وعدم گرایش به احزاب و سازمانها و گروههای غیر قانونی و گروههای مخالف جمهوری اسلامي از شرايط انتخاب شوندگان اعضاي شوراي اسلامي كار است.
طبيعي است كه در هر زماني كه عضوي از شوراي اسلامي كار فاقد شرايط لازم باشد مي بايست وزارت تعاون، كار و امور اجتماعي به عنوان دستگاه حاكميتي به مساله ورود كرده و اعتبار عضو شوراي اسلامي كار را كه فاقد شرايط لازم باشد را لغو كند.
موضوع مهم ديگري كه مطرح است اين مي باشد كه ماهيت تمامي تشكل هاي تحت پوشش وزارت كار براي امور صنفي است بنابراين تاكيد مي كنيم هيچ نوع كار سياسي در اين تشكل ها نبايد باشد.
حال با توجه به افشاي عكس آقاي محسن باقري از اعضاي شوراي اسلامي كار شركت واحد اتوبوسراني تهران( نايب رئيس كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان تهران و از نمايندگان كارگران در شوراي عالي كار) در كنار مقبره همسر آيت االه شريعتمداري، بايد ديد كه مسئولان وزارت كار، شهرداري تهران، شركت اتوبوسراني و نهادهاي امنيتي و انتظامي كشور به تاكيدهاي مكرر بزرگان نظام كه همه در برابر قانون يكسان هستند عمل كرده و مر قانون را درباره اين فرد اجرا خواهند كرد يا خير؟
خبرگزاري فارس در گزارشي آيت االه شريعتمداري را از 3 مرجع تقليدي دانسته كه مقابل امام خميني ايستاده است.
خبرگزاري ايسنا نيز در گزارشي با عنوان ‘ امام خميني چطور با انحرافات يك مرجع تقليد برخورد كرد؟ نوشته است:
امام خمینی (ره) را با اقتدار و قاطعیت در برخورد با کجرویها و انحرافات سیاسی در طول انقلاب اسلامی میشناسیم. اما به نظر میرسد امام در ماجرای آیت الله سید محمد کاظم حسینی شریعتمداری تلاش کرد تا آخرین لحظه کمترین لطمه به جایگاه مرجعیت وارد شود و سقوط کاظم شریعتمداری به یک فرود تدریجی تبدیل شود!
آیت الله سید محمد کاظم حسینی شریعتمداری در ۱۵ دی ماه ۱۲۸۴ در محله امیرخیز شهر تبریز به دنیا آمد پدرش مرحوم آقا سید حسن شریعتمداری تبریزی از وعاظ و علمای معروف تبریز بود. او تحصیلات علوم دینی را در تبریز آغاز کرد و در ۱۸ سالگی درس مکاسب را تدریس کرد. او از شاگردان شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم بود که بعدها به دعوت عدهای از فضلا و تجار تبریز جهت تدریس فقه و اصول و تبلیغ احکام دین به مدرسه طالبی تبریز رفت. اما در سالهای بعدی زندگی او تحولات و اتفاقاتی رقم خورد که با آنچه مردم از یک مرجع تقلید میشناختند تفاوت فاحشی داشت.
به دنبال ختم قائله حزب دموکرات آذربایجان محمدرضا شاه در ۶ خرداد سال ۱۳۲۶ به تبریز رفت؛ علمای تبریز بنای عدم استقبال از شاه برداشتند اما آیت الله شریعتمداری به استقبال شاه جوان رفت؛ بر اساس آنچه که در کتاب «شریعتمداری در دادگاه تاریخ» آمده، وی در دیدار با شاه خطاب به او میگوید که «اعلاحضرتا! طلاب علوم دینی فقط انتظار و تقاضا دارند که به تناسب مقام خدمتشان مورد توجه ملوکانه واقع شوند و حقیقتاً تشریف فرمایی اعلاحضرت همایونی به مدرسه طالبیه موجب بسی امتنان و تشکر است و این تفقد شاهانه دلیل بر این است که این قسمت از خادمان دین و مملکت نیز مورد توجه به خصوص قرار خواهند گرفت»؛ اقدامی که با نکوهش علمای تبریز مواجه شد. در این ملاقاتها شاه از شریعتمداری دعوت میکند تا به قم بیاید و زمستان همان سال شریعتمداری به تهران میآید و از شاه برای مستمندان تبریز اعانه میگیرد.
با فوت آیت الله بروجردی برخی همچون کاظم شریعتمداری تلاش کردند تا جانشینی آیت الله بروجردی را به عنوان مرجعیت دینی شیعیان عهدهدار شوند؛ او حتی در ماههای آخر عمر آیت الله بروجردی با کمک تعدادی از تجار تهرانی اقدام به چاپ به رساله علمی خود کرد؛ این در حالی است که در آن زمان چاپ رساله فتوا از سوی علما در شرایطی که یک مرجعیت دینی در در جامعه در قید حیات بود، امری ناپسند محسوب میشد. هرچند که شاه بعد از رحلت آیت الله بروجردی با این هدف که وانمود کند علمای ایران هیچ کدام صلاحیت مرجعیت را ندارند و در جهت تلاش برای انتقال مرکزیت مرجعیت به عراق، پیام تسلیت خود را به آیت الله سید محسن حکیم در نجف را فرستاد.
در اسناد سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بارها نام کاظم شریعتمداری به چشم میخورد؛ بر اساس برخی از اسناد به دست آمده از ساواک درباره موضوع مهاجرت آیت الله شریعتمداری به تهران در جریان دستگیری امام خمینی(ره) آمده که «شریعتمداری در روز ۱۵ خرداد در تماس تلفنی محترمانه با ساواک قم درخواست میکند خانه وی محاصره شود و اجازه رفت آمد به مردم داده نشود و به نام ملاقات با اعلا حضرت به تهران حرکت میکند تا چند روزی مخفی شود و مشهد یا شهرری تبعید شود». ساواک قم نیز ظاهراً دلیل این پیشنهاد را خلاصی خود از جوابگویی به مراجعین و رفع تکلیف وانمود میکند و میگوید که «در غیر این صورت مجبور به همدردی با خمینی خواهد بود».
شریعتمداری برخلاف امام خمینی معتقد بود از قیام خرداد ۴۲ به بعد رژیم شاهنشاهی باید سرنگون شود؛ او هیچ گاه نسبت به براندازی رژیم نظر مساعدی نداشت. آیت الله شریعتمداری همچنین در ۱۷ خرداد ۴۲ و زمانی که مردم تبریز در کنار مردم سایر شهرهای کشور برای آزادی امام دست به تظاهرات زدند، طی تماسی تلفنی به روحانیون طرفدار خود در تبریز آنان را از اعتراضات باز می دارد و تاکید میکند که «خواهش میکنم با شاهنشاه مخالفت نکنید و باعث ناراحتی او نشوید؛ من به خمینی گفتم که با شاه اینطور رفتار نکن و بر خلاف دولت سیاسی حرف نزن اما او گوش نداد تا به این روز افتاد.»
بعد از قیام ۱۵ خرداد دربار شاه تلاش کرد تا روابط حسنه با شریعتمداری برخورد برقرار کند؛ اسدالله علم در خاطراتش در این باره نوشته است که «پس از سرکوب ملاها در سال ۴۲، استمزاجی کردم تا ببینم کدام یک از آیتاللهها حاضر است تا حدودی با ما همکاری کنند، در پاسخ آیت الله شریعتمداری پیشنهاد کرد علیالحساب به رقمی معادل ۸ هزار دلار به او بدهم و در آینده اگر خبری بود خودش با ما تماس میگیرد». همچنین حسین فردوست رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه در خاطراتش از ارتباط محرمانه شریعتمداری با شاه نوشته است که «در سالهای ۴۵ و ۴۷ شریعتمداری به طور محرمانه به کاخ سعدآباد آورده شد و با محمدرضا دیدار نمود تمام دیدارهای آن دو کاملاً سری تلقی می شد».
ساواک نیر با تحلیل شخصیت شریعتمداری او را فردی مفید برای مبارزه با امام میداند به نحوی که در یکی از گزارشها این سازمان آمده است که «آیت الله شریعتمداری شخص ناصالحی نیست و او را میتوان محرمانه برای مبارزه با خمینی تقویت کرد. بر اساس اسنادی که در یکی از بولتنهای ساواک در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۵۷ از دیدار مامور عالی رتبه ساواک در قم با آیت الله شریعتمداری منتشر شده، از قول شریعتمداری آمده است که «ما هیچ گاه نسبت به مقام شامخ سلطنت نظر بدین نداشتیم و عقیده داریم وجود شاهنشاه نقطه اتکای موجودیت ایران است و اگر حرفی داشتیم، با دولت بوده و اگر انتقادی کردهایم، از برخی از اقدامات دولت بوده است.»
بر اساس آنچه که «مئیر عزری» سفیر وقت اسرائیل در تهران در خاطرات خود آورده است، شریعتمداری در دیدار شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر و مفتی اعظم این کشور با هرگونه اقدام علیه اسرائیل مخالفت کرده است؛ عزری در خاطراتش نوشته است که «از فروزانفر سناتور سابق مجلس سنا خواستم در دیداری با شریعتمداری را در برابر تندرویهای گروه مهمان آگاه کند.» در این دیدار که در جریان یک اقدام پیشدستانه جهت جلوگیری از طرح دیدگاههای منفی علیه اسرائیل انجام شده بود، عزری به عنوان فرزند یکی از «خدمتگزاران صادق» کشور معرفی میشود که خودش نیز «مومن با تقوایی است که در اسرائیل به مردم و مملکت ایران خدمت میکند»؛ نتیجه دیدار نیز دقیقاً همانی میشود که صهیونیستها انتظار داشتند؛ چراکه پس از این دیدار سفیر وقت اسرائیل در این باره اظهار کرده که «چند روز پس از این دیدار روزنامههای ایران با آب و تاب از گفتوگوهای ۳ ساعته هیئت مصری با آیتالله شریعتمداری در زمینه نزدیکیهای شیعه و سنی نوشتند اما به گفته روزنامهها آنگاه که به رایزنی درباره رویدادهای سیاسی رسیده بودند شریعتمداری در پاسخ به پرسشهای پافشارانه هیئت مصری گفته بود که «این مسائل به ما مربوط نیست؛ ما با سیاست کاری نداریم؛ سیاست کار شاه و دولت و مجلس است».
حتی در روزهای منتهی به انقلاب نیز کاظم شریعتمداری علیه انقلابیون رفتار میکرد. روز بیستم اردیبهشت سال ۵۷ تظاهرات گسترده در قم به مناسبت چهلم شهدای یزد جهرم و اهواز برگزار شد تعدادی از طلاب حاضر در این تظاهرات پس از یورش ماموران رژیم پهلوی به ناچار به طرف منزل آیت الله شریعتمداری پناه گرفتند؛ در این ماجرا یک طلبه نیز بر اساس اصابت گلوله به شهادت رسید بعد از پیروزی انقلاب. منوچهر خسروداد -آخرین فرمانده هوانیروز ارتش شاهنشاهی- در جریان محاکمه در دادگاه انقلاب گفت که «در حمله به خانه شریعتمداری به قم ما مستقیماً و سر خود عمل نکردیم بلکه با آقای شریعتمداری تماس میگرفتیم و ایشان گفتند که شما مجازید طلاب علوم دینی را از خانه ما و اطراف آن اخراج و متفرق کنید همچنین سرلشکر شفاعت -مامور حمله به تجمع مقابل منزل شریعتمداری- در اعترافات خود گفته است که «حمله ما به بیرونی منزل آیت الله شریعتمداری به دستور خسرو داد و بنا به خواست خود آقای شریعتمداری صورت گرفته و خود ایشان گفته بود که «بیاید و طلاب را از منزل من بیرون کنید».»
کاظم شریعتمداری اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از یک تقریباً چهره دور از سیاست تبدیل به یکی از مهرههای سیاسی شد و اقداماتی را در خلاف مسیر انقلاب در پیش گرفت؛ یک ماه بعد از پیروزی انقلاب در ۲۲ اسفند سال ۵۷ حزب جمهوری خلق مسلمان با حمایت شریعتمداری تشکیل شد. رفتار سیاسی شریعتمداری پس از انقلاب همچون پیش از انقلاب «سیاست ورزی ماهرانه» بود؛ او در جریان رفراندوم تعیین نظام نیز با وجود اشکالی که بر نوع سوال طرح شده در برگههای رای آورده بود در نهایت به جمهوری اسلامی رای مثبت داد و دیگران را نیز دعوت به رای دادن مثبت و نظام کرد اما در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شرکت نکرد.
متن تنهایی تدوین شده قانون اساسی که حاوی اصل ولایت فقیه بود در آذرماه سال ۵۸ به همه پرسی گذاشته شد اما حزب جمهوری خلق مسلمان مخالفت خود را با همه پرسی و اصل ولایت فقیه اعلام کرد؛ چند روز بعد از انتخاب قانون اساسی جدید تعدادی از اعضای این حزب به منظور پشتیبانی از شریعتمداری و در مخالفت با قانون اساسی با اتوبوسی وارد شهر قم شدند و با عنوان جریانی موسوم به «جوانان آذربایجان مقیم قم»، مردم قم را به برگزاری راهپیمایی در روز ۱۲ آذر ۵۸ «در تایید نظرات آیت الله شریعتمداری پیرامون مخالفت با قانون اساسی» دعوت کردند. در این راهپیمایی میان طرفداران شریعتمداری و برخی دیگر بحث و گفتوگو و در نهایت مشاجره لفظی و زد و خورد صورت گرفت و در این بین نیز یکی از پاسداران بیت شریعتمداری در درگیریها کشته شد. با این حال در همان روز بلافاصله امام خمینی(ره) با صدور دو بیانیه همگان را به آرامش دعوت کرد و گفت که «من به شما دوستان اکیداً اخطار میکنم که هرکس عکس اینجانب را پاره کند یا بسوزاند و به من ناسزا بگوید و اهانت کند، کسی حق ندارد به تعرض کند و از من طرفداری کند؛ امروز در صددند ایجاد قائله کنند و شما را به جان هم بیندازند.»
امام خمینی با وجود اطلاع دقیق از اقدامات و جزییات تحرکات شریعتمداری و اطرافیانش پیش از پیروزی انقلاب و همچنین پس از پیروزی انقلاب، اما بازهم رویه «مدارا» را در پیش گرفت و در همین بیانیه گفت که «به مراجع عظیمشان و علمای اعلام احترام بگذارید؛ برادران بدانند فاجعهای که در منزل حضرت آیت الله شریعتمداری پیش آمد به دست توطئه گرها است که باید محکوم شود». با این حال در ادامه، اشغال رادیو و تلویزیون و استانداری تبریز توسط حامیان شریعتمداری به وقوع پیوست. ۱۵ آذر ۵۸ خلق مسلمان در بیانیهای در رادیو خواستار خروج عوامل غیر مسئول از خاک آذربایجان شدند؛ خروج نماینده امام و استاندار آذربایجان از جمله دیگر درخواستهای این حزب بود؛ خواستههای که به نوعی جدایی آذربایجان از حاکمیت مرکزی بود با این حال امام خمینی بلافاصله محمدتقی فلسفی واعظ مشهور تهرانی را نزد شریعتمداری فرستاد تا او را راضی کند که حمایت خود را از حزب بردارد؛ فلسفی دو مرتبه نزد شریعتمداری رفت و پیغامهایی میان او و امام خمینی منتقل کرد؛ امام از فلسفی خواسته بود که «به شریعتمداری یادآوری کند که جدا نشدن از حزب مقدمهای بر رفتن حیثیت او است و با این جدایی، حیثیت او کاملاً محفوظ میماند و او در قم «آقایی» میکند؛ اما شریعتمداری به فلسفی گفته بود که کنار گرفتن من از این حزب به معنای از دست دادن حیثیت خودم است و من هرگز این کار را نمیکنم».
فلسفی در این باره میگوید که «بعد از آنکه پیام امام را به شریعتمداری منتقل کردم خودم با او صحبت کردم و گفتم که «پیشنهاد من این است شما استعفا را بنویسید و امضا کنید با این کار مقدمه درست میشود و مجلسی در مسجد اعظم میگیریم؛ رادیو و تلویزیون هم میگویم بیایند؛ آقای گلپایگانی و نجفی هم بیایند؛ شما هستید، امام هم شرکت میکنند؛ در آن مجلس منبر میروم و آنطور که شما میخواهید صحبت میکنم میگویم آیت الله شریعتمداری در انقلاب اسلامی آلمان و قد من خدمات بسیاری کردهاند اخیراً متوجه شده اند که حزب خلق مسلمان مضر است و بر خلاف مصلحت انقلاب اسلامی است…؛ سپس نوشته شما را روی منبر و با حضور هم آقایان قرائت می کنم و بعد هم از شما بسیار تشکر و تقدیر خواهد شد؛ جراید رادیو و تلویزیون نیز این مطلب را منتشر میکنند و با این کیفیت، حیثیت شما ضربه نمی خورد»؛
در نهایت شریعتمداری نیز گفت «بروید به امام بگوید ببینید امام حاضر است یا نه؛ اگر حاضر است، این کار را بکنید»؛ پس از موافقت امام خمینی با پیشنهاد فلسفی، او موافقت امام را به شریعتمداری اعلام کرد اما شریعتمداری میگوید که «باید با بعضی از رفقا مشورت کنم و بدون مشورت قول قطعی نمیدهم»؛ در نهایت نیز شریعتمداری به فلسفی میگوید که «رفقای من موافقت نکردند و گفتند هم در قم و هم در آذربایجان حیثیت بسیاری از بین میرود»؛ بدین صورت است که نصیحتهای امام و فرستادن فلسفی و دیدارهای ۳ باره او با شریعتمداری راه به جایی نبرد و همچنان به حمایت از حزب پافشاری کرد.
در ادامه تلاشها برای تلطیف مواضع شریعتمداری، جسهای در منزل آیت الله گلپایگانی با حضور امام خمینی آیت الله نجفی مرعشی و شریعتمداری برگزار میشود؛ در این جلسه شریعتمداری مجدداً بر مواضع قبلی خود اصرار میکند؛ بر اساس برخی گفتهها این آخرین دیداری است که امام با شریعتمداری انجام میدهد و بعد از این دیدار است که شریعتمداری دیگر عبایی از حمله به امام ندارد. با ادامه اشغال رادیو و تلویزیون تبریز از سوی حامیان شریعتمداری و بی نتیجه ماندن گفت و گوها و وساطتها، سرانجام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ۱۹ آذر با کمک نیروهای مردمی رادیو و تلویزیون را از اشغال حزب جمهوری خلق مسلمان خارج کرد و دادگاه انقلاب نیز ۱۳ نفر از مرتبطین با این ماجرا را محاکمه و اعدام کرد.
۷ آبان ۵۸ تلگرافی از سفارت آمریکا در تهران به دفتر اطلاعات مرکزی آمریکا(سیا) مخابره شد؛ دونالد سی. کوین معاون قرارگاه سیا در سفارت در این تلگراف گوشزد کرد که «سفارت کاری برای انسجام ارتش برای کودتا در ایران نمیتواند انجام دهد و فقط قادر به تشکیل ائتلافی از نیروهای سیاسی در مقابل آیت الله خمینی است»؛ او در این نامه نام کسی را برای رهبری این اطلاعات پیشنهاد میدهد، کسی را که هیچ کس فکرش را نمیکرد؛ «آیت الله شریعتمداری»!
بر اساس اسناد منتشر شده از سفارت آمریکا در تهران ۶ نفر از سوی این سفارتخانه و سیا با شریعتمداری در ارتباط بودند یا درباره وی به سیا گزارش دادهاند؛ هر کدام از این افراد به نحوی اقدام به ارتباط گرفتن با شریعتمداری و دفتر او کردند؛ در نخستین ارتباط یکی از این افراد در اردیبهشت ۵۸ با شریعتمداری ملاقات کرد؛ در این دیدار شریعتمداری بهصورت غیر مستقیم از دولت آمریکا درخواست اطلاعات و اخبار میکند و به او گفته که «به علت اینکه همیشه اطلاعاتی موفق به دستش نمیرسند گاهی احساس میکنند که برای سر کار داشتن با مسائل جاری آمادگی چندانی ندارد». شریعتمداری در دیدار با دومین کانال سفارت آمریکا نیز فرزند خود را به عنوان معتمد خود معرفی میکند؛ در دیدارهای دیگر با سایر کانالهای ارتباطی با آمریکا درخواست پول آن هم به مبلغی چند برابر ۵ میلیون دلار از سوی شریعتمداری مطرح میشود.
پیش از اشغال لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام، تعدادی از نظامیان دل باخته و وابسته به رژیم شاه در بهار سال ۵۸ ماموریت یافتند تا مواضع غرب و آمریکا را درباره یک عملیات براندازی در ایران جویا شوند؛ یک ماه بعد سازمان سیا و موساد(سازمان اطلاعات و عملیات ویژه اسرائیل) موافقت اولیه خود را با اجرای طرح کودتا در ایران اعلام کردند و این خبر بلافاصله به شاپور بختیار- آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی – اطلاع داده شد. پس از شکست عملیات پنجه عقاب در بیابانهای طبس، شبکه کودتا که به کمک بنی صدر هنوز اطلاعاتش فاش نشده بود، سازمانی به نام نقاب (نجات قیام بزرگ ایران) را تشکیل دادند؛ بر اساس طرح عملیاتی این سازمان قرار بود تا در جریان کودتا چندین هواپیمای نظامی از پایگاه هوایی نوژه همدان به پرواز در بیایند و به بیت امام شلیک کنند؛ فرودگاه مهرآباد، دفتر نخست وزیری، ستاد مرکزی سپاه پاسداران، ستاد مرکزی کمیتههای انقلاب در میدان بهارستان، پادگان امام حسین(ع)، پادگان ولیعصر(عج)، مجلس، کاخ سعد آباد و پادگان لویزان از دیگر اهداف این بود که باید در این عملیات بمباران میشدند.
با آغاز تحرکات شاخه پشتیبانی نقاب و لو رفتن نقشه این سازمان برای کودتا، شبکه این سازمان زیر ضربه نیروهای امنیتی قرار گرفت و اعضای آن دستگیر شدند؛ در اعترافات اعضای دستگیر شده، مطالبی عنوان شد که مجدداً نام شریعتمداری را بر سر زبانها انداخت؛ از نظر شبکه نقاب، کودتا باید در میان مردم مشروعیت پیدا میکرد و عنصر مذهب میتوانست به کودتا مشروعیت بخشد؛ بنابراین مذاکراتی با آیت الله شریعتمداری و چند روحانی دیگر انجام شده بود؛ تیمسار آیت محققی از اعضای اصلی شبکه نقاب در اعترافاتش میگوید که «قرار بر این بود تا پس از مرگ امام، فردی که جای او مینشیند از رادیو و تلویزیون صحبت کند و مطالبی را که امام تا به امروز گفته است را فتوای غلط اعلام کند» به گفته او برای شریعتمداری ۲ باغ اجاره شده بود؛ یکی نزدیک هتل شرایتون و دیگری در کرج؛ همچنین برای نزدیکی شریعتمداری و بطن کودتا، خانهای در تهران برای او خریداری شده بود تا وی بلافاصله پس از تصرف رادیو و تلویزیون از آنجا مردم را به آرامش دعوت کنند و کودتا را تایید نماید.
با وجود اعترافات صریح کودتاچیان تا فروردین سال ۶۱ نقش شریعتمداری به دلیل جایگاه مرجعیت در این کودتا به ارتباط با سیاه افشا نشد بنا به خاطرات محسن رضایی فرمانده وقت سپاه، بعد از اعترافات کودتاگران در کودتای نوژه در سال ۵۹ بیت شریعتمداری زیر نظر اطلاعات سپاه قرار میگیرد و مدتی بعد اطلاعات سپاه متوجه ارتباط تشکیلاتی بین بیت شریعتمداری با صادق قطب زاده از همراهان امام در نوفل لوشاتو و وزیر سابق وزارت امور خارجه میشود. به گفته رضایی، پس از کودتای نوژه، واحد اطلاعات تهران در بررسیهای خود به این نتیجه رسید که هنوز بخشی از جریان کودتا در کشور فعال است و جلساتی با حضور احمد عباسی (داماد شریعتمداری)، صادق قطبزاده، و چند نفر دیگر برگزار میشود. بازداشت داماد شریعتمداری و صادق قطب زاده باعث شد تا مجدداً نام شریعتمداری به میان آورده شود؛ در طرح عملیاتی این کودتا پس از انفجار بیت امام لازم بود تا برای مقبولیت کودتا در جامعه دینی ماجرا به تایید یک مرجع دینی برسد؛ اینجا بود که مجدداً کودتاچیان سراغ شریعتمداری میروند و شریعتمداری نیز قول همکاری به آنها میدهد.
پس از دستگیری همه کودتاچیان و اعترافات آنها، نهایتاً موضوع برخورد با شریعتمداری در دستور کار دستگاههای امنیتی کشور قرار میگیرد؛ مسئولان امنیتی طی جلساتی شریعتمداری را متوجه وضعیت موجود میکنند و در نهایت نیز او به مطلع بودن از طراحی کودتا علیه قطبزاده اعتراف میکند؛ او این اعتراف را مجدداً در مقابل دوربینهای تلویزیون تکرار میکند و اعلام میکند که «از همکاری با کودتاچیان پشیمان است». پس از پخش اعترافات شریعتمداری مردم و مقلدان وی ناگهان با تصویری مواجه شدند که باورش نه سخت بلکه ناممکن بود؛ باورشان نمیشد که این مرجع با میلیونها مقلد درصدد اجرای یک کودتا بوده که نقشه قتل امام خمینی(ره) در دستور کار آن قرار داشته است.
مرحوم احمد خمینی درباره جزئیات مربوط به ماجرای برخورد با شریعتمداری توضیح می دهد که «روزی خدمت امام رسیدم تا جزئیات مربوطه این ماجرا را توضیح دهم؛ امام از این پیشامد و سرنوشت که آقای شریعتمداری پیدا کرده بود، بسیار متاسف بودند. با حالت حاکی از تاسف و تاثر فرمودند : «تاکنون به مردم میگفتیم “روحانیت” حالا مردم به ما بگویند این همه روحانیت!» و افزودند: «من به ایشان گفتم که این راه که انتخاب کرده اید برای شما روزی پیش خواهد آمد که هیچ کس نتواند از شما دفاع کند، آن روز امروز است.»
چند هفته بعد از اعترافات شریعتمداری اعتراضات نسبت به او و درخواست محاکمه او در جامعه مکرراً مطرح شد اما امام خمینی رحمة الله علیه به شریعتمداری پیغام می دهد که او را محاکمه نخواهد کرد. پس از این ماجراها، محدودیتهایی نیز برای شریعتمداری اعمال و ملاقاتهای وی به دیدار با اقوام درجه یک محدود شد و این محدودیت نیز تا آخر عمر او ادامه داشت.
امام خمینی که در بسیاری از مقاطع انقلاب با بسیاری از انحرافات و کجرویها برخوردی انقلابی و مقتدرانه داشت، این بار هم با این کجرویها مدارا نکرد اما تلاش نمود تا در برخورد با کاظم شریعتمداری سیاستی در پیش گرفته شود که در عین برخورد با ایشان، کمترین لطمه به جایگاه مرجعیت وارد شود و کمترین ریزش در میان متدینین و دینداران پدیدار شود. ایشان سیاستی متفاوت در خصوص انحرافات یک مرجع تقلید در پیش گرفت؛ سیاستی که موجب شد تا هواداران این مرجع در طول سالیان به تدریج با ابعاد مختلف شخصیت وی آشنا شوند و به تدریج از کنار او فاصله بگیرند؛ سیاستی که در دهههای بعدی انقلاب نیز در مقاطع مختلف در قبال برخی دیگر از چهرههای پشیمان از انقلاب تکرار شد.
آیتالله شریعتمداری سرانجام در ۱۴ فروردین ۶۵ بر اثر سرطان درگذشت؛ پس از درگذشت او عدهای علت مرگ او را نرسیدن کمکهای پزشکی در معالجات دانستند اما دکتر غلامرضا باهر -از پزشکان مشهور قم- در واکنش به این ادعاها، درباره روند معالجه شریعتمداری توضیحاتی ارائه داد و گفت که «یک روز امام توسط حاج احمد آقا برای من پیام فرستادن که با من کار دارند؛ محضر ایشان شرفیاب شدم؛ گفتند «شما آیت الله شریعتمداری را میبینید؟ ایشان چه کسالتی دارند؟» گفتم «ایشان چندین سال است که دچار تومور کلیه و تحت درمان هستند و بیماریشان در حال پیشرفت است»؛ فرمودند «شما از طرف من ایشان را ویزیت کنید و ببینید چه کاری دارند؛ هر کاری دارند، انجام بدهید و به من هم اطلاع دهید».