صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۹۵۸۰۵۱
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۹ - ۲۴ فروردين ۱۴۰۳ - 12 April 2024

آیا ما برای تخریب خلاقانه هوش مصنوعی آماده هستیم؟

به جای اعتماد کورکورانه به نظریه‌های ظریف، اما ساده گرایانه در مورد ماهیت تغییرات تاریخی باید فورا بر این موضوع تمرکز کنیم که چگونه موج بعدی "نوآوری مخرب" هوش مصنوعی می‌تواند بر نهاد‌های اجتماعی، دموکراتیک و مدنی مان تاثیر بگذارد. سپردن آن به کارآفرینان عرصه فناوری خطر نابودی بیش تری را به همراه دارد.
دارون عجم اوغلو؛ اقتصاددان آمریکایی تبار ارمنی‌تبار زاده ترکیه است. او یک سال به عنوان مدرس اقتصاد در مدرسه اقتصاد لندن فعالیت کرد تا این که در ۱۹۹۳ میلادی به عضویت هیئت علمی موسسه فناوری ماساچوست (ام آی تی) درآمد. در سال ۲۰۰۰ میلادی او به جایگاه استاد تمامی رسید و در ۲۰۰۴ میلادی استاد کرسی چارلز کیندلربرگر اقتصاد کاربردی شد.
 
 او هم چنین عضو پیوسته دفتر ملی پژوهش اقتصادی، مرکز عملکرد اقتصادی، مرکز رشد بین‌المللی، و مرکز پژوهش سیاست اقتصادی است. او در سال ۲۰۰۶ میلادی به عنوان عضو پیوسته فرهنگستان هنر و علوم آمریکا انتخاب شد. او که هم اکنون استاد کرسی الیزابت و جیمز کیلین در اقتصاد در ام آی تی است در زمره ۱۰ اقتصاددان پراستناد بر اساس IDEAS/RePEc است.
 
او در سال ۲۰۰۵ میلادی مدال "جان بیتز کلارک" را برنده شد. عجم اوغلو در سال ۲۰۱۳ میلادی برنده "جایزه فرهنگ و هنر‌های ریاست جمهوری ترکیه" و جایزه دیگری از سوی "فرهنگستان علوم ترکیه" شده بود. کتب متعددی از عجم اوغلو به فارسی ترجمه شده اند که از جمله آن می‌توان به "ریشه‌های اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی" با ترجمه "جعفر خیرخواهان" چاپ شده توسط انتشارات کویر، "راه باریک آزادی" ترجمه "علیرضا بهشتی شیرازی" و "جعفر خیرخواهان" چاپ شده توسط انتشارات روزنه و "چرا ملت‌ها شکست می‌خورند"؟ با ترجمه "محسن میردامادی" و "محمد حسین نعیمی پور" چاپ شده توسط انتشارات روزنه اشاره کرد.
 
به گزارش فرارو به نقل از پروژه سندیکایی، مفهوم چینی باستانی "یین" و "یانگ" نشان دهنده تمایل انسان‌ها به دیدن الگو‌های متضاد در دنیای اطراف ماست تمایلی که به نظریه‌های مختلف چرخه‌های طبیعی در پدیده‌های اجتماعی و اقتصادی منتهی می‌شود. درست همان طور که "ابن خلدون" فیلسوف بزرگ عرب در دوره قرون وسطی مسیر فروپاشی نهایی یک امپراتوری را در صعود آن مشاهده کرد. "نیکلای کوندراتیف" اقتصاددان قرن بیستمی چنین فرض کرد که اقتصاد جهانی مدرن در اَبَر چرخه‌های "موج بلند" حرکت می‌کند. با این وجود، هیچ نظریه‌ای به اندازه نظریه‌ای که به "کارل مارکس" باز می‌گردد که تخریب یک مجموعه از روابط تولیدی را به ایجاد مجموعه‌ای دیگر مرتبط می‌سازد محبوب نبوده است. "ورنر سومبارت" اقتصاددان آلمانی در سال ۱۹۱۳ میلادی نوشته بود که "از نابودی روح جدیدی از آفرینش پدید می‌آید".
 
این "جوزف شومپیتر" اقتصاددان اتریشی بود که دامنه این بحث را که نوآوری‌های جدید همیشه جایگزین فناوری‌های غالب قبلی می‌شوند و غول‌های صنعتی قدیمی‌تر را سرنگون می‌کنند گسترش داد. بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی برای توضیح فرآیند نوآوری و پیامد‌های گسترده‌تر آن ایده شومپیتر در مورد "تخریب خلاق" را بنا کردند. این تحلیل‌ها هم چنین تنش‌های ذاتی این مفهوم را شناسایی کردند. برای مثال، آیا نابودی آفرینندگی را به ارمغان می‌آورد یا خود محصول جانبی اجتناب ناپذیر آفرینندگی است؟ آیا همه تخریب‌ها اجتناب ناپذیر هستند؟
 
در علم اقتصاد ایده‌های شومپیتر بستر نظریه رشد اقتصادی، چرخه محصول و تجارت بین الملل را تشکیل دادند. با این وجود، دو تحول مرتبط مفهوم تخریب خلاقانه را در چند دهه گذشته به یک پایه حتی بالاتر ارتقا داده اند. اولین مورد موفقیت سرسام آور کتاب "معمای شکوفایی" نوشته "کلیتون کریستنسن" استاد مدرسه بازرگانی هاروارد در سال ۱۹۹۷ میلادی بود که ایده "نوآوری مختل کننده" را پیش برد. نوآوری مختل کننده از شرکت‌های جدیدی می‌آید که مدل‌های تجاری را دنبال می‌کنند که شرکت‌های فعلی آن را غیر جذاب می‌دانند اغلب به این دلیل که صرفا برای رده‌های پایین‌تر بازار جذاب هستند. از آنجایی که متصدیان فعلی تمایل دارند به مدل‌های کسب و کار خود متعهد بمانند "موج بزرگ بعدی" فناوری را از دست می‌دهند.
 
تحول دوم ظهور سیلیکون ولی بود جای که کارآفرینان فناوری از همان ابتدا "اختلال" را به یک استراتژی صریح تبدیل کردند. گوگل تصمیم گرفت کسب و کار جستجوی اینترنتی را مختل کند و آمازون تصمیم گرفت کسب و کار فروش کتاب و به دنبال آن بسیاری از حوزه‌های خرده فروشی دیگر را مختل نماید. سپس فیس‌بوک آمد با شعار "سریع حرکت کنید و چیز‌ها را بشکنید". رسانه‌های اجتماعی روابط اجتماعی ما و نحوه برقراری ارتباط مان را در یک لحظه متحول کردند و در عین حال مظهر تخریب خلاقانه و اختلال هستند. جذابیت فکری این نظریه‌ها در تبدیل تخریب و اختلال از هزینه‌های ظاهری به منافع و مزایا آشکار است. با این وجود، علیرغم آن که شومپیتر تشخیص داد روند تخریب دردناک و بالقوه خطرناک است نوآوران مختل کننده فعلی بازی را صرفا برد – برد قلمداد می‌کنند.
 
از این روست که "مارک آندرسن" سرمایه دار ریسک پذیر و کارآفرین در عرصه فناوری می‌نویسد: "رشد بهره وری به کمک فناوری محرک اصلی رشد اقتصادی، رشد دستمزد، و ایجاد صنایع جدید و مشاغل جدید است، زیرا مردم و سرمایه‌ها به طور مداوم برای انجام کار‌های بیش‌تر آزاد می‌شوند. چیز‌هایی مهم و ارزشمند نسبت به گذشته".
 
اکنون که امید‌ها به هوش مصنوعی حتی از امید‌های فیس بوک در روز‌های اولیه آن فراتر رفته بهتر است این ایده‌ها را دوباره ارزیابی کنیم. بدیهی است که نوآوری گاهی اوقات ذاتا مخرب می‌باشد و روند آفرینندگی می‌تواند به همان اندازه‌ای مخرب باشد که شومپیتر آن را تصور می‌کرد. تاریخ نشان می‌دهد که مقاومت بی امان در برابر تخریب خلاقانه منجر به رکود اقتصادی می‌شود، اما این بدان معنا نیست که برای تخریب باید جشن گرفته شود. در عوض، ما باید آن را به‌عنوان هزینه‌ای در نظر بگیریم که گاهی می‌توان آن را کاهش داد دست کم با ایجاد موسسات بهتر برای کمک به کسانی که ضرر می‌کنند و گاهی اوقات با مدیریت فرآیند تغییرات تکنولوژیک.
 
جهانی شدن را در نظر بگیرید. در حالی که منافع اقتصادی مهمی ایجاد می‌کند شرکت ها، مشاغل و معیشت را نیز از بین می‌برد. اگر غریزه ما این است که از هزینه‌ها استقبال کنیم ممکن است به ذهن مان خطور نکند که سعی در کاهش آن داشته باشیم. با این وجود، کار‌های بیش تری وجود دارد که می‌توانیم برای کمک به شرکت‌های آسیب دیده، کمک به کارگرانی که شغل خود را از دست می‌دهند (از طریق بازآموزی و شبکه ایمنی) و حمایت از جوامع ویران شده انجام دهیم. ناتوانی در تشخیص این تفاوت‌های ظریف دری را برای تخریب و اختلال بیش از حد خلاقانه‌ای که سیلیکون، ولی در چند دهه گذشته بر ما تحمیل کرده باز می‌کند. با نگاهی به آینده سه اصل باید رویکرد ما را هدایت کند به خصوص وقتی صحبت از هوش مصنوعی در میان باشد.
 
نخست آن که همانند جهانی شدن کمک به کسانی که تحت تاثیر اثرات نامطلوب تحولات قرار گرفته اند امری ضروری است و نباید آن را در اولویت‌های بعدی قرار دهیم.
 
نکته دوم آن که نباید فرض کنیم اختلال احتناب ناپذیر است. همان طور که پیش‌تر بحث کردم هوش مصنوعی نیازی به تخریب انبوه مشاغل ندارد. اگر کسانی که آن را طراحی و اجرا می‌کنند این کار را صرفا با در نظر گرفتن اتوماسیون (خودکاری سازی) انجام دهند همان طور که بسیاری از غول‌های سیلیکون، ولی می‌خواهند این فناوری صرفا بدبختی بیش تری را برای افراد شاغل ایجاد می‌کند، اما می‌تواند مسیر‌های جایگزین جذاب تری را طی کند. در هر حال هوش مصنوعی از ظرفیت بالقوه بسیار زیادی برای بهره وری بیش‌تر کارگران مانند ارائه اطلاعات بهتر به آنان و تجهیز آن‌ها برای انجام کار‌های پیچیده‌تر برخوردار است.
 
ستایش تخریب خلاق نباید چشم ما را به روی سناریو‌های امیدوارکننده‌تر یا مسیر تحریف شده‌ای که در حال حاضر در آن قرار داریم ببندد. اگر این بازار انرژی نوآورانه را در جهتی سودمند از نظر اجتماعی هدایت نکند در عوض سیاستگذاری‌های عمومی و فرایند‌های دموکراتیک می‌توانند به تغییر جهت آن کمک کنند. همان طور که بسیاری از کشور‌ها پیش‌تر یارانه‌هایی را برای تشویق نوآوری بیش‌تر در حوزه انرژی‌های تجدیدپذیر ارائه کرده اند می‌توان کار‌های بیش تری برای کاهش آسیب‌های ناشی از هوش مصنوعی و سایر فناوری‌های دیجیتال انجام داد.
 
نکته سوم آن که باید بخاطر داشته باشیم که روابط اجتماعی و اقتصادی موجود بسیار پیچیده هستند. هنگامی که آن روابط مختل می‌شوند می‌توانند انواع پیامد‌های غیر قابل پیش بینی را به دنبال داشته باشند. فیس بوک و دیگر پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی قصد نداشتند گفتمان عمومی ما را با افراط گرایی، اطلاعات نادرست و اعتیاد مسموم کنند. با این وجود، به دلیل عجله‌ای که برای ایجاد اختلال در نحوه ارتباط مان داشتند از اصل خود یعنی حرکت سریع و سپس طلب بخشش پیروی کردند.
 
ما باید فورا توجه بیش تری به این موضوع داشته باشیم که چگونه موج بعدی نوآوری مخرب می‌تواند بر نهاد‌های اجتماعی، دموکراتیک و مدنی مان تاثیر بگذارد. کسب بیش‌ترین بهره از تخریب خلاقانه مستلزم ایجاد توازن مناسب بین سیاستگذاری عمومی حامی نوآوری و درون داد دموکراتیک است. اگر حفاظت از موسسات و نهاد‌های خود را به کارآفرینان فناوری بسپاریم بیش از آن چه که برایش چانه زنی می‌کنیم در معرض خطر نابودی قرار خواهیم گرفت.
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200