مرد 41 ساله کازرونی با از خودگذشتگی توانست 3 نفر را که گرفتار آتش شده بودند، زنده بیرون بکشد.
قهرمان علی لندی، این بار در قامت یک مرد کازرونی به نام مسلم راهپیمایی خود را نشان داد. علی، نوجوان ۱۵ساله ایذهای بود که دو سال پیش و در یک حادثه آتشسوزی جانش را هنگام نجات دو همسایه و بر اثر سوختگی شدید از دست داد و حالا این مرد کازرونی ۴۱ ساله خاطره او را دوباره زنده کرد.
مسلم پس از مواجهه با آتش و دود، تا یک قدمی مرگ پیش رفت اما با واکنشی سریع جان سه نفر ازهمسایههایش را ازمرگ حتمی نجات داد. او در گفتوگو با جامجم از حادثه گفت.
*چطور متوجه آتشسوزی شدید؟
ساختمان ما پنج طبقه است ومن ساکن طبقه پنجم هستم. شب حادثه من تا ساعت ۱و۱۵دقیقه بامداد بیدار بودم و بعد که میخواستم بخوابم، صدای خودروهای آتشنشانی بلند شد. رفتم پایین دیدم برق و آسانسور قطع است. طبقه اول آتش گرفته و دود زیاد و غلیظی در حال پخش شدن در ساختمان بود. فوری همسر و دو بچه هشت و سه سالهام را از خانه بیرون بردم و بعد برگشتم به ساختمان.
*تمام همسایهها در خانه بودند؟
نه بهجز طبقه ما که سه واحد هستیم، هیچکس نبود و حتی صاحب آپارتمان آتشگرفته هم در خانه نبود. همه بیرون بودند، جز من و دو همسایهام که روبهروی هم بودیم. دود بهشدت غلیظی در ساختمان پیچیده و همه جا پر از گازهای سمی شده بود. چشم چشم را نمیدید. حتی یک پله هم نمیدیدم و راه خروج ساختمان مسدود شده بود. اول رفتم سراغ خانه همسایه روبهروییکه یک دختر هشت ساله و یک پیرزن حدودا ۸۰ساله درآن بودند. مادر دختر هنوز در محلکارش بود و به خانه برنگشته بود. پیرزن چون ویلچرنشین بود، نمیتوانست حرکت کند و برای همین ویلچرش را به بالای پشتبام برده بود تا هم دختربچه و هم پیرزن هوای تازه تنفس کنند.
*آتشنشانان بهکمکتان نیامدند؟
فقط آتش طبقه اول را خاموش کردند. تنها کسی که در ساختمان بود، من بودم. دود آنقدر زیاد شده بود که نمیتوانستم نفس بکشم. حالم خیلی بد بود. پیراهنم را از تن خارجکرده و دور دهانم پیچیدم. در همین حین، دوباره صداهایی بهگوشم خورد که دیدم از خانه همسایه است. در زدم که باز نکرد. با چند لگد در را شکستم و خانم جوکاری که درهمسایگی ما زندگی میکرد را هم نجات دادم و به بالای پشتبام بردم. بعد هم آتشنشانان خانم پیر ویلچرنشین را با برانکارد بردند. این کار را فقط به خاطر انسانیت انجام دادم و اصلا دنبال این نبودم که دوربینها از من فیلمبرداری کنند.
مرگ را دیدم
خانم جوکاری، یکی از همسایههایی است که از آتش و دود نجات پیدا کرد. آن شب، این زن ۵۴ساله درخانه تنها بود وهمسر و پسرش در خانه نبودند. از او خواستیم تا از لحظه حادثه برای جامجم توضیح دهد: «خواب بودم که دیدم آیفون در خانهام مدام زنگ میخورد. برداشتم اما کسی جواب نداد. یکدفعه متوجه داد و فریاد زیاد مردم شدم که میگفتند زنگ بزنید آتشنشانی. چادر سرکردم تا بهکوچه بروم اما تا در را بازکردم با دود بسیار غلیظی مواجه شدم. همه جا تاریک بود. نمیشد نفس کشید. خیلی ترسیده بودم. دوباره به خانه پر از دودم برگشتم و در را بستم.
چون صاحبخانه طبقه اول، در و پنجرههایش را بسته بود، دود خانهاش وارد راهپله و طبقات بالا میشد. نفسکشیدن خیلی برایم سخت شده بود. شروع به داد زدن کردم و کمک خواستم اما سروصدا آنقدر زیاد بودکه احتمال نمیدادم حتی یک نفر صدایم را بشنود. مدتی کمک خواستم و خبری نشد. چادرم را خیس کردم و روی دهانم گذاشتم تا نفس بکشم. زندگی را تمام شده میدانستم اما باز هم امیدم را از دست ندادم و کمک خواستم.»
خانم جوکاری در ادامه گفت: «آقای راهپیمایی مسلم چندبار در زد اما نمیتوانستم در را بازکنم. چشمانم هیچ جا را نمیدید. نفس هم نداشتم. او بعد از چند بار در زدن، در را شکست و وارد خانه شد و من را به پشتبام برد. دو ساعت آنجا بودیم و بعد به خانه یکی از بستگانم رفتم و دیروز تازه به خانه برگشتم. متاسفانه همسایه طبقه اولمان همه چیزش را از دست داده و در حال حاضر جای دیگری زندگی میکنند.»