منبع: نیویورکتایمز
مصاحبهکننده: اِزرا کلاین
تاریخ انتشار: 21 نوامبر 2023
مترجم: لیلا احمدی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عصر ایران- در دو بخش گذشته گفتوگوی ازرا کلاین خبرنگار نیویورکتایمز با آرون دیوید میلر مذاکرهکننده ارشد وزارت خارجه امریکا به کیسینجر و کارتر اشاره شد. بخش سوم هم نکات قابل توجهی دارد:
بیایید به اجمال در مورد اولین دولت بوش و آنچه در دوران جرج هربرت واکر بوش و جیمز بیکر (وزیر پیشین امور خارجه و خزانهداری) به دست آمد، صحبت کنیم. سبک خاص بیکر، سفرهای شما با او و واقعاً بهنظر میرسد از همکاری با جیمز بیکر لذت میبرید.
فکر میکنم آنچه در این حوزه به دست آورد کمی مبهمتر و دشوارتر از چیزی است که از بیرون به نظر میرسد. جیمز بیکر دقیقاً چه کاری انجام میدهد؟ چرا او تنها کسی است که میتواند چنین نقشی داشته باشد؟
- بیکر و بوش همراه یکدیگرند و این همراهی دقیقاً وضعیتی است که ایالات متحده دارد؛ منظورم اختیاراتی است که رئیسجمهور به وزیر خود میدهد. الان حتی مهم نیست تونی بلینکن چقدر به پرزیدنت بایدن نزدیک باشد؛ اما رابطۀ بین بوش و بیکر - هرچند بوش مسنتر است - ، رابطهای ارگانیک است.
بوش در جریان درگذشت همسر اول بیکر با او همدردی کرد و هر دوی آنها در قامت رئیسجمهور و وزیر خارجه آمریکا به هم نزدیک بودند. یادم می آید، یک بار در دفتر بیکر بودم و مکالمه به این صورت پیش میرفت: "اگر چیزی را که میخواهم به من ندهی، نمیروم. نمیتوانم بروم. من واقعاً به آن اختیار نیاز دارم".
حالا فکر نمیکنم وزیر خارجهای وجود داشته باشد که بتواند با رئیسجمهور چنین مکالمهای داشته باشد و فکر میکنم این رابطه در موفقیتِ بیکر بسیار مهم بود. بیکر بهترین مذاکرهکننده ای بود که تا به حال با او کار کردهام. بیکر لزوماً استراتژیست نبود. تاکتیکیستِ درخشان و بازیگر بزرگی بود. بسیار عملگرا و زیرک بود.
من برای یک دوجین وزیر امور خارجه کار کردهام. با نیم دوجین از آنها سفر کردهام. همۀ آنها را دوست دارم. هرکدام نقاط قوت خاص خود را داشتند؛ اما وقتی فرود میآمدیم، خواه دمشق، قاهره، اورشلیم، یا هر جایی که از هواپیما پیاده و وارد جلسه میشدیم، میدیدی که مخاطبان بیکر روی لبه صندلیهایشان خم شدهاند و مشتاقاند بدانند او از آنها چه میخواهد. آیا اینبارمیتوانند حدس بزنند خواسته یا پیشنهاد او چیست؟
این سرسختی و جذابیت در اصل، نشأت گرفته از این واقعیت بود که او میدانست کاخ سفید از او حمایت میکند و این جنس رابطه همیشه در مورد وزرای امور خارجه یا شورای امنیت ملی صدق نمیکند.
در مسالۀ اعراب و اسرائیل، مدتی طول کشید تا بیکر به این موضوع علاقهمند شود. تماسهای دیپلماتیک و سفرهای زیادی داشت تا متقاعد شود باید به مادرید برود. جورج اچ دبلیو بوش میگفت: "ما به عنوان رئالیست به مادرید میآییم. انتظار نداریم مذاکرات صلح در یک روز، یک هفته، یک ماه یا حتی یک سال به پایان برسد. این فرایند پیچیده است و من و جیمز بیکر، وزیر امور خارجه، نقشی فعال در کمک به پیشبرد این فرآیند ایفا خواهیم کرد".
او اسرائیلیها را واداشت با هیئت اردنی مذاکره کنند. او نمایندگی فلسطین را در مادرید به دست آورد. شروع مذاکرات اسرائیل و سوریه به همین دوره برمیگردد و شاهد برپاییِ مذاکرات چند جانبه هستیم. اسرائیل و تعدادی از طرفهای منطقه در مذاکرات صلح مادرید در مورد موضوعاتی مثل امنیت، آب، و محیط زیست گفتوگو کردند.
وقتی به عقب برمیگردیم و به مادرید نگاه میکنیم، اهمیت واقعی آن در هر دهه از نیم قرن گذشته آَشکار میشود. جنگهای بزرگی بین اعراب و اسرائیل رخ داده است. جنگ استقلال(1948)، جنگ کانال سوئز(1956)، جنگ6روزه(1967)، جنگ اصطکاک یا یومکیپور (1973). جنگ جلیلِ لبنان (1982).
اما دهۀ 90 بدون رویاروییِ عمدۀ اعراب و اسرائیل سپری شد و من متقاعد شدهام که آن دهه تا حد زیادی به دلیل تصویری که بیکر در مادرید ساخته بود، بدون جنگ گذشت. بیکر سد آهنینِ به توافق نرسیدنِِ اعراب و اسرائیل را از میان برداشت. پیش از صلح مادرید، کسی آن سوی میز نبود که با او صحبت کنیم. بیکر نشستی فیگوراتیو ایجاد میکرد که فکر میکنم بیش از یک دهه دوام داشت.
اما چیزی که در این مورد برای من بسیار جالب است، این است که حتی در نشستِ دهۀ 90، اولین باری که با فلسطینیها مذاکره میشود، فلسطینیها یا نوعی اقتدار فلسطینی، P.L.O (جنبش آزادیبخشِ فلسطین) آن سوی میز نیستند.
منظورم این است که دهۀ 90 چندان دور نیست و حتی در زمان بیکر و بوش، مخاطبی ندارید که با او وارد مذاکره شوید. شما این داستان عالی را در کتاب گفتوگو با اسحاق رابین مطرح کردهاید و به این موضوع پرداختهاید که چرا در طرف فلسطینی با کسی مذاکره نمی شود. آیا قرار است با یاسر عرفات و P.L.O. مذاکره صورت بگیرد؟
این نکته بسیار مهم و جالب است، زیرا به مشکلات ساختاریِ طرف فلسطینی و بار روانیِ نمایش ملیگرایی فلسطینی در مذاکرات اشاره دارد.
آن داستان برمیگردد به اولین ملاقات رابین با بیل کلینتون در بهار 1993. ما در هیلتونِ واشنگتن با هم آشنا شدیم. هرگز آن دیدار را فراموش نمیکنم.
با وجود تابلوی استعمال دخانیات ممنوع، رابین نشسته بود و سیگار میکشید و با ما در مورد چگونگی مواجهه با مسئله فلسطین بحث میکرد. «زبان بدن» عجیبی داشت و برای همۀ ما کاملاً روشن بود، به این نتیجه رسیده راه مقابله با این موضوع، اردن، کرانه باختری یا غزه نیست. او به تجسم سازمانیِ ناسیونالیسم فلسطینی اشاره داشت.
همۀ این بحثها در مورد سیامین سالگرد پیمان اسلو (توافق موقت در مورد کرانۀ باختری و نوار غزه، یکی از موافقتنامههای پیچیده و مهم در فرایند صلح اسرائیل و فلسطین در سال 1993) هم مطرح میشود. چرا شکست خورد؟ هنوز دربارۀ این چارچوب صحبت میشود. توافقنامۀ اسلو چه میگوید؟ قرار بود چه کند وچرا به چارچوب مهمی برای چندین دهه تبدیل شد؟
آنچه به عنوان پیمان اسلو شناخته می شود، خونین، کتکخورده و درهمشکسته است. اکنون فقط دو رکن مهم از آن پیمان برجا مانده است:
اول، به رسمیت شناختن طرف متقابل است؛ زیرا اسرائیل را برای اولین بار وارد تصدیق مستقیمِ طرف رابطه، به رسمیت شناختن و مذاکره با تجسمِ سازمانی ناسیونالیسم فلسطین، P.L.O میکند. توان نگریستن به هم، نگاه کردن در چشمان یکدیگر و نشستن روبروی هم برای بیان نیازهای واقعیِ هر دو طرف بسیار مهم است.
دوم این واقعیت است که اسلو مسئلۀ فلسطین را از دیاسپورا (کوچ اجباری)ی فلسطینی به مرکز زندگی فلسطینیها در بخشی از فلسطینِ تاریخی واقع در کرانۀ باختری، غزه و بیت المقدس شرقی میآورد و با این کار، فلسطینیها را مجبور میکند ولو در شرایطی بسیار دشوار، روند پر پیچ و خمِ خودگردانی و ایجاد نهادهای فلسطینی را آغاز کنند. بههرحال طرف فلسطینی اینجا واقعی و معتبر است. از این نظر میتوان گفت اسلو در تعریف بنمایههای مسأله موفق عمل کرده است.
اصلاً کل روند صلحِ ایالات متحده-اسرائیل و فلسطین از نظر من حیرتآور و غیرقابل وصف است.
تماشای دو جنگگجوی کهنهکارِ میدانهای نبرد خاورمیانه که در اولین گام به سوی صلح به رئیس جمهور جوان آمریکایی ملحق می شوند، نفسگیر است. و بعد میبینیم با پیشدستی عرفات، رهبرانی که چندین دهه با هم دشمن بودهاند، دست یکدیگر را میفشارند.
بله، دست دادن رابین و عرفات روی چمن کاخ سفید را نظاره میکنیم. بیل کلینتون هم کنار آنها است؛ قابی درخشان، هیجانانگیز و بیمانند. ادامه دارد