منبع: اکونومیست
تاریخ انتشار: ۱۷ مه ۲۰۲۳
مترجم: لیلا احمدی
عصر ایران- مقامات پکن به این نتیجه رسیدهاند که آمریکا برای تضعیف چین دست به هر کاری خواهد زد. رهبران واشنگتن نیز قاطعانه بر این باورند که چین تمهیداتی برای جانشینی ایالات متحده به عنوان قدرت برتر جهان دارد. گفتگوی تحلیلیِ اکونومیست با هنری کیسینجر در سالروز ۱۰۰سالگیِاش اختصاص دارد به همین تقابل فزاینده و چشماندازی برای اجتناب از وقوع جنگِ ابرقدرتها میجوید.
بخش دوم مصاحبۀ هشت ساعتۀ اکونومیست از این قرار است:
مورد تایوان میتواند آزمونی فوری برای درک نحوۀ رفتار چین و آمریکا باشد. کیسینجر به خاطر میآورد که در اولین سفر ریچارد نیکسون به چین در سال ۱۹۷۲، فقط مائو صلاحیت مذاکره درمورد جزیره را داشت
«هرگاه نیکسون موضوع مشخصی را مطرح میکرد، مائو میگفت: «من فیلسوفم. با این قبیل موضوعات سروکار ندارم. بگذارید چوئنلای و کیسینجر در این باره بحث کنند.»... اما وقتی نوبت به تایوان رسید، خیلی صریح بود. میگفت: آنها یک مشت ضد انقلابند. درحالحاضر بهشان نیاز نداریم. میتوانیم صد سال دیگر هم صبر کنیم. بلأخره روزی آنها را به حضور میطلبیم ولی فعلاً راه زیادی باقی است.»
[چوئنلای از رهبران مهم سیاسی چین و اولین نخستوزیر جمهوری خلق چین از ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۶ است که به سیاستهای معتدل و بهویژه ایفای نقش در اوضاع پس از انقلاب فرهنگی شهرت دارد.]
کیسینجر میگوید تفاهم ایجاد شده بین نیکسون و مائو را پس از ۵۰ سالدونالد ترامپ لغو کرد زیرا او میخواست با گرفتن امتیاز از چین بر سر تجارت، وجهۀ سرسخت خود را نمایش دهد. استراتژی سیاسیِ دولت بایدن نیز (البته با لفاظیهای لیبرال) شیوۀ رهبری ترامپ را در پیش گرفت.
کیسینجر این مشی را در رابطه با تایوان نمیپسندید و در پیش نمیگرفت، زیرا به نظر او جنگ به سبک اوکراینی در تایوان به نابودیِ جزیره میانجامید و اقتصاد جهان را ویران میکرد. جنگ میتواند چین را در داخل کشور تضعیف کند و بزرگترین واهمۀ رهبران چینی هم آشوب داخلی است.
هراس از جنگ میتواند پیشدرآمدِ امید باشد اما مسأله این است که هیچیک از طرفین فضای زیادی برای امتیازدهی ندارند. همۀ رهبران چینی بر ارتباط با تایوان تاکید داشتهاند، بااینحال «در شرایط کنونی ترک تایوان بدون تضعیف موقعیت آن در جاهای دیگر برای ایالات متحده امری ساده نیست.»
ب رونرفت از این بنبست در گرو تجربیات حرفهای است؛ به این صورت که ابتدا رابطۀ سیاسیِ خفیفی ایجاد میشود، بهتدریج اعتماد حاصل میشود و سرانجام رابطهای پایدار شکل میگیرد. رئیسجمهور آمریکا بهجای فهرستکردنِ همۀ نارضایتیها، به همتای چینیاش میگوید: «آقای رئیسجمهور، دو خطر بزرگ در حال حاضر صلح را تهدید میکند و آن دو خطر من و تو هستیم، به این معنا که ما ظرفیت نابودی بشریت را داریم.» اما واقعیت این است که چین و آمریکا، بدون این که رسماً اعلام کرده باشند، تمرینِ خویشتنداری میکنند.
کیسینجر که هرگز طرفدار بوروکراسیهای سیاستگذاری نبوده، مایل است با گروه کوچکی از مشاوران کار کند که راحت به یکدیگر دسترسی داشته باشند و به طور ضمنی با هم کار کنند.
هیچیک از طرفین اساساً موضع خود را در مورد تایوان تغییر نمیدهد، اما آمریکا مراقب نحوۀ استقرار نیروهای خود خواهد بود و سعی میکند این ظن را تقویت نکند که از استقلال جزیره حمایت میکند.
دومین توصیۀ کیسینجر به رهبران سیاسی این است: «اهدافی تعریف کنید که بتوانند افراد را جذب کنند و برای دستیابی به این اهداف، ابزارهای قابل توصیف بیابید.»
تایوان اولین منطقه از چند منطقهای است که ابرقدرتها می توانند در آن زمینههای مشترکی داشته باشند و بر آن اساس ثبات جهانی را تقویت کنند.
جانت یلن، وزیر خزانهداری آمریکا در سخنرانی اخیرش پیشنهاد کرده این زمینههای مشترک میتوانند شامل تغییرات آب و هوایی و اقتصاد باشند.کیسینجر کاملاً طرفدار اقدام مشترک دربارۀ آب و هوا است، اما تردید دارد که این اقدام بتواند کمک زیادی به اعتمادسازی یا کمک به ایجاد تعادل بین دو ابرقدرت کند. در مورد اقتصاد هم این مخاطره وجود دارد که طرح تجاری به دست سوداگرانی بیفتد که با توسعۀ چین همدل نباشند.
"نگرش همه یا هیچ"، تهدیدی برای یافتن شیوههای تنشزدایی است. اگر آمریکا خواهان این باشد که راهی برای همزیستی با چین بیابد، نباید تغییر رژیم را هدف قرار دهد.
کیسینجر از همان ابتدا به مقولهای متوسل میشود که به آن باور دارد. او میگوید: «در "دیپلماسی بر مدار ثبات"، باید عنصری از جهان قرن نوزدهم وجود داشته باشد و جهان قرن نوزدهم بر این گزاره استوار بود که وجود دولتهای رقیب بلامانع است و اساساً مورد بحث نیست.»
برخی از آمریکاییها معتقدند چینِ شکستخورده، دموکراتیک و صلحآمیز خواهد شد، اما حتی اگر علاقمند به ایجاد چین دموکراتیک باشیم، سابقهای برای حصول این نتیجه وجود ندارد. به احتمال زیاد، فروپاشی رژیم کمونیستی به جنگ داخلی و درگیری ایدئولوژیک میانجامد و این وضعیت بی ثباتی جهانی را تشدید میکند. او میگوید: "به نفع ما نیست که چین را به سمت انحلال سوق دهیم."
آمریکا به جای شخم زدنِ تقابلها باید اذعان کند که چین منافعی دارد. مثال خوب در این زمینه اوکراین است.
اخیراً و برای اولین بار پس از تهاجم روسیه به اوکراین در فوریۀ سال گذشته، شی جین پینگ رئیسجمهور چین با ولودیمیر زلنسکی، همتای اوکراینی خود تماس گرفت. بسیاری از ناظران که از روابط نزدیک چین و روسیه شکایت دارند، تماس شی را نادیده گرفته و آن را حرکتی بیارزش قلمداد کردند که برای آرامکردن اروپاییها طراحی شده، است.
کیسینجر با تلقی ناظران موافق نیست. او این تماس را اعلامِ قصدی جدی قلمداد میکند که دیپلماسی جنگ را پیچیده میکند و ممکن است دقیقاً فرصتی برای ایجاد اعتماد متقابل بین ابرقدرتها باشد.
کیسینجر تحلیل خود را با محکومکردن رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین آغاز میکند. او میگوید: «این تهاجم قطعاً اشتباهی فاجعهبار بوده که ناشی از قضاوت ناگوار پوتین در سالهای واپسین است، اما فراموش نکنیم که غرب بیتقصیر نیست. تصمیم غرب برای قطع عضویت اوکراین در ناتو بسیار اشتباه بود. این تصمیم بیثباتکننده است. درواقع وعدۀ سستِ حفاظت ناتو بدون برنامهای برای تحقق آن باعث شده که اوکراین از دفاع ضعیفی برخوردار شود. حتی اگر تضمین محکمتری در کار بود، این وعده نه فقط پوتین که بسیاری از هموطنان او را خشمگین میکرد.
اکنون وظیفۀ ما تلاش برای خاتمهدادن به جنگ است، بیآنکه زمینه برای دور بعدیِ درگیریها فراهم شود. کیسینجر از روسیه میخواهد که تا حد امکان از سرزمینهایی که در سال ۲۰۱۴ تصرف کرده، عقبنشینی کند؛ اما واقعیت این است که در هر آتشبسی، روسیه دستکم سواستوپل (بزرگترین شهر کریمه و پایگاه دریایی اصلی روسیه در منطقه واقع در کرانۀ دریای سیاه) را حفظ خواهد کرد.
چنین توافقی که در خلال آن روسیه برخی دستاوردها را از دست میدهد و برخی دیگر را حفظ میکند، میتواند از حجم نارضایتیِ طرفین بکاهد.
جنگ روسیه و اوکراین سرمشقی برای رویاروییهای آینده است. «آنچه اکنون اروپاییها میگویند، بهنحوی دیوانهوار مخاطرهآمیز است.
اروپاییها میگویند: ما آنها را در ناتو نمیخواهیم چون بسیار خطرناکند درنتیجه آنها را مجهز میکنیم و پیشرفتهترین سلاحها را در اختیارشان قرار میدهیم.»
نتیجه واضح است: «اکنون اوکراین را چنان تقویت کردهایم که بهترین کشور مسلح با کمترین امکانات استراتژیکِ رهبری در اروپا است."
غرب برای برقراری صلح پایدار در اروپا نیاز به دو جهش رؤیایی دارد. اولین جهشِ استراتژیک پیوستن اوکراین به ناتو، بهمثابۀ ابزاری برای مهار و همچنین محافظت از آن است. دومین جهش نیز این است که اروپا برای ایجاد مرز شرقیِ باثبات، همجواری با روسیه را مهندسی و مدیریت کند.
ادامه دارد...