صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۹۰۲۷۷۲
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۹ - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ - 13 August 2023

اینجا بزرگ‌ ترین معدن سطحی ایران است (+عکس)

تا چشم کار می‌کند، سفره نمک پهن است. سپیدی یکدست سفره را نقش‌های نمکی پر کرده‌اند؛ نقش‌هایی که برچهره دریاچه موج می‌اندازند را آب و نمک و خورشید خلق کرده‌اند. در شرق قم و شمال آران و بیدگل دریاچه‌ای است که یک دریا نمک و نقش و چند جزیره و قدری هم آب دارد. اینجا بزرگ‌ ترین معدن سطحی ایران است.
روی جاده‌ای که در جاده نیست، بولدوزر و کامیون در رفت و آمدند. در میان دریاچه‌ای که دریاچه نیست، بسیاری غرق می‌شوند. روی آبی که آب نیست، مردان بسیاری راه می‌روند و پشت جزیره سرگردانی که سرگردان نیست، سرگردانی موج می‌زند. اینجا هیچ چیز آن چیزی که باید نیست.
 
اینجا دریاچه نمک قم است. دریاچه‌ای به وسعت هزار و هشتصد و اندی کیلومتر مربع، دریاچه‌ای یادگار زمین و زمان ۲۵ میلیون سال جوان‌تر؛ دریاچه‌ای که دریاچه نیست؛ معدن نمک است؛ بزرگ‌ترین معدن سطحی ایران. «و معدن نمکی در آن ولایت که بلیناس حکیم، او را طلسم نموده و آن آبی است که جاری شده، نمک می‌بندد و مالکی ندارد و بر همه کس مباح است.»
 
صاحب «آثار البلاد و اخبار العباد»، دریاچه نمک قم را طلسم شده می‌دانست؛ طلسمی که نابلدان را گرفتار خود می‌کند و ناآشنایان را به کام مرگ می‌کشاند. طلسم این دریاچه را مردمان بسیاری گشوده و نابلدها بدان گرفتار شده‌اند.  
 
برای فرار از گرفتاری‌هایی که در انتظار ناآشنایان نشسته است، باید دست به دامان بلدراه و آشنایان دریاچه شد. جاده منتهی به دریاچه از میان گز و طاق‌های کوتاه و بلند خاکی عبور می‌کند و به جاده‌ای وصل می‌شود که جاده نیست، سراسر نمک است؛ جاده نمکی، تکه‌ای از دریاچه است که زیر بار آمد و شدها صاف و یکدست شده، یک تکه از پوسته سخت نمکینی که دریاچه روی غوغای درونش گذاشته تا دل مهمانانش را نلرزاند و به جای صدای موج، صدای خرد شدن بلورهای نمک سکوت کویر را بشکند.
 
تا چشم کار می‌کند، سفره نمک پهن است. سپیدی یکدست سفره را نقش‌های نمکی پر کرده‌اند؛ نقش‌هایی که برچهره دریاچه موج می‌اندازند را آب و نمک و خورشید خلق کرده‌اند. در شرق قم و شمال آران و بیدگل دریاچه‌ای است که یک دریا نمک و نقش و چند جزیره و قدری هم آب دارد.  

هرچه در کان نمک رفت، نمک شد

«خدا به دادمان برسد، آدم کافی است که به مسافت برد صدای یک آدم از حاشیه کویر فاصله بگیرد تا در گل و لای فرو برود و بی‌آنکه چاره‌ای داشته باشد، نابود شود.» چوپان‌های صفوی شوخی نمی‌کردند. آنها در این کویر روزگار گذرانده بودند و زیر و بمش را می‌شناختند؛ «یک کاروان بزرگ همیشه با این خطر روبه‌روست که قشر نمک به ناگهان زیر پای کاروان بشکند و همه کاروان غرق شوند.» سیاح آلمانی، «سون هدین» لابد وقتی این نقل‌ها را می‌شنیده، ترس و وحشت را در چشمان آنها دیده بود که کلمه به کلمه گفته‌هایشان را در کتابش (کویرهای ایران) هم ثبت کرده تا هر که کتابش را می‌خواند، هم بداند.
 
روی نزدیک به دو هزار کیلومتر مربع مساحت دریاچه نمک قم را قشری از نمک پوشانده که گاهی قطور است و سرسخت و گاهی باریک و شکننده. گاهی زیر بار کامیون و بولدزر خم به ابرو نمی‌آورد و گاهی تاب نگه‌داشتن وزن یک انسان هم را ندارد. دریاچه با کسانی که پروایی از او ندارند، مدارا نمی‌کند. با آشنایانی هم که او را دست کم بگیرند، مهربانی نمی‌کند. 
 
«شوفر بود؛ شوفر قدیمی. کسی نبود که به این سادگی گُم بشه...» دست‌های پر از شوره «کمال آرانی» در آسمان سفید دریاچه می‌چرخد و روی یک نقطه سفید میان پهنه بیکران نمک می‌ایستد؛ «شنبه بعدازظهر بود که از اینجا حرکت کرد و مسیر جاده رو رفت. نمی‌دونم خوابش می‌بره، چطور می‌شه که منحرف می‌شه و شب می‌ره تا باتلاق‌های زیر آب شیرین. ماشینش فرو می‌ره و یه کلمن آبم بیشتر نداشته.شب اونجا می‌مونن و صبح بلند می‌شن ماشینو در بیارن.»
 
گره بر ابروهای نمک نشسته‌اش می‌اندزاد؛ «بچه ده ساله‌ش هم باهاش بوده.» دریاچه بی‌رحم می‌شود وقتی او را دست‌کم بگیرند. محمد حدادی ۴۵ ساله هم دریاچه را دست‌کم گرفته بود و «نتونسته بودن ماشینو دربیارن. راه می‌افتن تا خودشونو برسونن اینجا ولی تو مسیر آبشون تموم می‌شه و اول بچه از بین می‌ره، بعد هم پدرش از غصه دق می‌کنه واسه خاطر بچه. یه روز بعد ما پیداشون کردیم. تو بلندیا دوربین انداخته بودیم که یه سیاهی پیدا شد. خودش اونجا افتاده بود، بچه هم یه کیلومتر اون‌طرف‌تر.»
 
 
قصه که به پایان ناخوشش می‌رسد، آقا کمال سرش را تکان می‌دهد و حسرتش را لای حرف‌هایش بیرون می‌ریزد؛ «اینجا اگه حواست جمع نباشه، گم می‌شی و هیچکس نمی‌تونه به دادت برسه.» جایی که آرانی می‌گوید، همان جایی است که عطار نیشابوری هم از گم شدن در آن خبردار بوده؛ «کسی کاندر نمکسار اوفتد گم گردد اندر وی.» اما اینجا همیشه بی‌رحم نیست، دریاچه با آشنایانش سر ستیز ندارد.  
 
آرانی‌ها، دریاچه نمک را بهتر از همه می‌شناسند. کمال آرانی به ‌همراه پدر، پسر، برادرزاده، خواهرزاده و برادرش، همه نان این دریاچه را می‌خورند. ۱۴ ساله بوده که با پدرش وارد دریاچه شده و حالا ۳۰ سالی هست که دریاچه را رها نمی‌کند؛ دریاچه‌ای که سوی چشم پسرش را از او گرفته: «بعضی چشم زاغ‌هایی که میان اینجا، چشمشون سفید می‌شه، حتما باید عینک بزنن.» به چشم‌های زاغی که پشت عینک ته استکانی درشت‌تر به نظر می‌رسند، اشاره می‌کند؛ «چشمای پسر خودم اینجا خراب شد، رفت رو هفت و هشت. عمل کرده اما حالا باید همیشه یه عینک مخصوص بزنه.»
 
کمال و پسرش، (کامران) فقط آخر هفته به خانه‌هایشان می‌روند، اینجا خانه دوم آنهاست؛ همان‌جایی که همه کارها دست آرانی‌هاست؛ اینجا دریاچه نمک آرانی‌هاست. نام دریاچه با قم پیوند خورده اما دریاچه در قم باتلاقی است و کسی را به خود راه نمی‌دهد. آرانی‌ها و بیدگلی‌ها حالا همه دریاچه را به تسخیر خود در آورده‌اند و نان نمک دریاچه را به خانه خود می‌برند؛ نمکی که تمامی ندارد و دارد!

جان من حق نمک منظور دار...

«به من خبر داده معتمدی که هر که از آن نمک بارگیری کرده، قیمت نمک را در معدن نگذارد، الاغش لنگ می‌شود.» سالیان سال است که از دریاچه، نمک برداشت می‌شود و هیچ «قیمتی» در دریاچه گذارده نمی‌شود و الاغ کسی هم لنگ نمی‌شود. صاحب «آثار البلاد» لابد اینها را نقل کرده تا کسی بی‌پروا و بی‌حساب و کتاب نمک برداشت نکند و به دریاچه فرصت بدهد تا نمک‌سازی کند و دریاچه بماند. 
 
آرانی‌های در کار نمک، روی دریاچه، حوضچه‌هایی با اندازه‌های مختلف درست می‌کنند. زمانی با بیل و کلنگ و حالا با بولدزر یک لایه ۲۰ تا ۳۰ سانتی‌متری از نمک را برمی‌دارند و سه تا چهار هفته منتظر می‌مانند تا آب دریاچه ‌همراه نمک‌هایش حوضچه را پر کند. 
 
حالا نوبت خورشید است که آب حوضچه را بالا بکشد و نمک را باقی بگذارد. 
 
نمک‌های متبلور شده شب‌ها در حوضچه پایین می‌روند و  آن پایین یک لایه نازک تشکیل می‌دهند. روز بعد دوباره آب و خورشید دست به کار می‌شوند تا لایه نمک به مرور قطورتر شود.
 
حالا نوبت همان بیل و کلنگ و لودرهاست. لایه نمک تشکیل شده برداشت و جایی همان نزدیکی روی هم انباشته می‌شود. کوه‌های نمک مصنوعی در کنار حوضچه‌ها تکثیر می‌شوند تا وقت رفتن شود. نمک‌های برداشت شده زمانی با شتر و حالا با کامیون دریاچه را ترک می‌کنند و روانه سفر می‌شوند. زمانی مستقیما وارد خانه‌های ایرانی می‌شدند و حالا اول به سراغ کارگاه و کارخانه می‌روند. نمک‌های دریاچه نمک البته حالابیشترروانه آبادان می‌شوند و پتروشیمی‌اش.  
 
مردان نمکی دریاچه، مراقب رنگ روی نمک‌ها هم هستند. نمک خوراکی را باید قبل از کدر شدن برداشت کرد، قبل از آنکه باد با خودش ذره‌هایی را بیاورد که انگ ناخالصی به نمک بزنند؛ «بیشتر از ۵ درصد منیزیم داشته باشه، نمی‌خرن. خیلی به‌شون ضرر می‌خوره، دیگ‌های بخارو از بین می‌بره.»
 
آرانی‌ها چشم‌های تیزی دارند و نمک خالص و ناخالص را به‌راحتی تشخیص می‌دهند. کمال و خانواده‌اش سال‌هاست که از همین نمک در نمکدان‌هایشان می‌ریزند؛ «نمک باید شیشه‌ای باشه، هرچه سفیدتر باشه، گچ و منیزیمش بالاتره، اینایی که برق می‌زنه، نمک طعامه.»
 
آنها راه تصفیه خانگی نمکی را هم می‌دانند: «نمک رو می‌ریزی تو آب شیرین، زیر و رو می‌کنی. می‌ریزی تو پاله، تو آبکش. بعد با دست می‌ریزی رو گونی. آب که بره نمک می‌مونه. آب شیرین سولفات منیزیم و پتاسو می‌شوره و با خودش می‌بره و نمک خوب می‌مونه.»
 
نمک خوبی که ابن‌سینا در دانشنامه علایی از آن یاد کرده: «نمک قم از پاکیزه‌ترین و خوب‌ترین نمک‌هاست زیرا که آن آبی است که در آن حالت که فشرده می‌شود، صافی است و هیچ خاک با آن آمیخته نشده است.» و «دیگر آنک هیچ‌کس آن را منع نمی‌تواند کرد در تصرف و خراج بر آن نمی‌توان نهادن و هرگاه که منع کنند یا خراج بر آن نهند آب منقطع شود و ناپدید گردد و هیچ اثر نمک آنجا نماند.» اثر نمک اگر نماند، دریاچه با تمام زیبایی و شگفتی‌هایش تمام می‌شود...

زانچه در کان نمک هست...

«به قشرهای نمکی که قبلا دیده بودیم، شباهت چندانی نداشت. سطح نمک به صورت کثیرالاضلاع قطعه‌قطعه شده است و این کثیرالاضلاع‌ها معمولا هشت ضلعی هستند و حدود یک متر قطر دارند... رنگ این قطعات فقط در جاهایی که از هم جدا شده‌اند، سفید است و بقیه جاها رنگ خاک و گل دارد... د.» 
 
سون هدین، پولیگون‌ها یا همان چندضلعی‌های نمکین کویر را با تمام جزئیاتشان توصیف می‌کند. اشکال نه چندان منظمی که به کندوی نمک می‌مانند و سرگذشت چندان روشنی هم ندارند. زمین‌شناسان تشکیل این چند ضلعی‌ها را به دو دلیل می‌دانند. یا به دلیل تبعیت لایه‌های نمک از لایه‌های رسی زیرینشان یا به علت سیستم متبلور شدن نمک. 
 
تعدادی از این کارشناسان بر این باورند که وقتی سطح دریاچه خشک می‌شود، لایه‌های نمکی که روی لایه‌های خشک رسی تشکیل شده‌اند، درست روی لبه‌های ترک‌خورده رس بالا می‌آیند و چندضلعی‌ها یا پولیگون‌ها را می‌سازند.
 
تعدادی بیشتری هم معتقدند که پولیگون‌ها براساس سیستم تبلور نمک شکل گرفته‌اند؛ چراکه بلور نمک خالص چندضلعی است و وقت تکثیر این بلورها این اشکال هم تکثیر و پولیگون‌ها را خلق می‌کنند. خانواده آرانی برای پولیگون‌ها نام محلی گذاشته‌اند؛ «تنبوره، یعنی خشک و لاغر. تنبوره‌ها اگر بارون نباشه، دیواره می‌بندن تا ۵۰-۴۰ سانت هم بالا می‌یان.» 
 
دریاچه جدای از کندو، گل‌کلم  هم دارد؛ گل‌کلم‌های نمکین کوچکی که سفیدترین داشته‌های دریاچه‌اند و هرجا درصد خلوص نمک کمتر باشد، رشد می‌کنند. وقتی فقط نمک در کار نباشد و املاح دیگر وارد قصه شوند، پولیگون‌ها ساخته نمی‌شوند.  
 
سفره نمکین دریاچه تکه‌های بزرگ سنگی هم دارد؛ دریاچه‌ای که دریاچه نیست، جزیره هم دارد؛ «کشتی و صاحباش به سنگ تبدیل شدند و تو دریاچه سرگردون شدند، اونا غضب شدند به‌خاطر گناهانی که کردند.» آرانی‌ها هم این قصه را می‌دانند؛ «من رفتم، دیدم، کشتی نبود. می‌دونم اون یه جزیره است اما خب مردم می‌گن این قصه‌ها رو.» 
 
آقا کمال قصه دیگری هم می‌داند؛ «هرکی از جزیره اون‌ورتر بره، سرگردون می‌شه، به همین خاطر اسمش سرگردونیه.» جزیره سرگردانی یکی از شش جزیره دریاچه و بزرگ‌ترین آنهاست؛ جزیره‌ای که در میان دریاچه جا خوش کرده و ذهن قصه‌پردازها را قلقلک می‌دهد.  
 

چشمه‌ نوش است یا کان نمک

یک میلیون سالی هست که دریاچه چنین وضعیتی دارد اما قصه تولدش به ۵ تا ۲۵ میلیون سال پیش بازمی‌گردد. گسل‌هایی مثل گسل مرنجاب مدام زمین و زمان را می‌تکاندند تا اینکه در شرق قم و شمال آران و بیدگل یک «فرونشست تکنوتیکی» اتفاق افتاد؛ حرکات زمین باعث شد قسمتی از پوسته دچار نشست شده و جایی در میانه‌های دریاچه زمین گود شود. آب‌های جاری زمین‌های اطراف هم از این نشست خبردار شدند و به سمتش جاری. آب‌ها از شوره‌زارها و زمین‌های پر از نمک و رس و زغال و ... گذشتند و هرچه می‌توانستند با خود برداشتند و به سمت گودال سرازیر شدند تا دریاچه بزرگ نمک را خلق کنند.
 
وقتی دست و بال آسمان تنگ شد و باران نبارید، خورشید تا می‌توانست از دریاچه آب برداشت و برد تا دو سوم دریاچه را پوسته سخت نمکین فرا بگیرد و این دریاچه، دریاچه نمک باشد. قره چای و رود شور و جاجرود آن‌قدر با خود نمک و املاح به دریاچه آورده بودند که بدون آب هم دریاچه، دریاچه می‌ماند؛ دریاچه‌ای از نمک و سدیم کلرید، سدیم سولفات، منیزیم کلرید و منیزیم سولفات.  
 
منیزیم، هشتمین عنصر فراوان در قشر خارجی زمین به‌صورت ترکیب‌های محلول در آب دریاها یا به‌صورت سنگ معدن منیزیم کلرید در طبیعت یافت می‌شود. میزان منیزیم استحصالی از آب دریا تنها ۲/۰ تا ۳/۰ درصد است، در حالی‌که  میزان منیزیم استحصالی از دریاچه نمک ۳۵ تا ۵۰ برابر منیزیم آب دریا (یعنی ۱۰ تا ۷/۱۴ درصد) برآورد شده است. و این یعنی شورابه‌های دریاچه نمک یکی از غنی‌ترین معادن و منابع عظیم تولید منیزیم به‌شمار می‌آیند. 
 
علاوه بر این، هزینه استحصال منیزیم از دریاچه نمک حتی قابل مقایسه با منیزیم استحصالی از آب دریا نیست و از هر ۱۰۰ کیلوگرم نمک دریاچه ۱۰ تا ۱۴ کیلوگرم منیزیم به‌دست می‌آید و این یعنی دریاچه نمک فقط دریاچه نمک نیست، سفره‌ای است که در کویر ایران پهن شده تا هر که می‌خواهد، بر سر خوانش بنشیند و هر چه می‌خواهد بردارد، البته به قاعده و به اندازه.  

بر نان و نمک بنشسته‌اند...

«ای فرزند! هوش دار! چاره آن است که خود را چون ساربانان بسازی و بار نمک برداری و به دژ ببری. در دژ نمک نیست و آنجا هیچ کالایی را گرامی‌تر از نمک نمی‌شمارند. بدین‌گونه تو را به دژ راه خواهند داد.» رستم کاروانی از شتر برداشت و بر آنها نمک بار کرد و سلاح جنگ را در زیر آن پنهان ساخت و تنی چند از خویشان دلیر خود را همراه کرد و روانه دژ شد. دیدبان آنان را دید و به مهتر دژ خبر برد و او کسی فرستاد و دانست نمک بار دارند. شادمان شد و رستم و یارانش را به درون دژ راه داد. رستم چرب‌زبانی کرد و نمک پیشکش برد و مهتر را سپاسگزار خود ساخت. اهل دژ به گرد کاروان درآمدند و به خرید نمک سرگرم شدند.
 
نمک‌دژی را که نریمان و سام از فتحش بازمانده بودند، تسخیر کرد. نیای منوچهر سر از فرمان فریدون پیچیده بود و او نریمان را به دژ فرستاده بود تا آن‌ را تسخیر کند. نریمان چند سالی تلاش کرده بود اما به درون دژ راه نیافته بود. سربازان دژ هم سنگی بر سر او انداخته و او را کشته بودند. سام به خونخواهی پدر رفته و دژ را محاصره کرده بود اما ساکنان دژ نیازی به بیرون نداشتند و تسلیم نشدند. سام هم خسته از محاصره برگشت تا نوبت به رستم رسید و به تدیبر زال او با نمک طلسم دژ را شکست، کار ناتمام سام و نریمان را نمک تمام کرده بود.  
 
این داستان شاهنامه فردوسی اما اولین حضور قاطع نمک در تاریخ نیست. انسان خام‌خوار نمک بدنش را از گوشت حیوانات و ماهی تامین می‌کرد اما در عهد نوسنگی، انسان کشاورز پروتئین‌هایی را مصرف می‌کرد که کلرید سدیم بدنش را دفع می‌کرد.
 
پس او ناگزیر به جبران این کمبود شد و نمک را وارد زندگی خود کرد. نمک از فساد مواد غذایی جلوگیری می‌کرد، زخم را ضدعفونی می‌کرد و در طب و کشاورزی و رختشویی حضور پررنگی داشت، اما سهم عمده اهمیت نمک، از آنِ سفره بود و اطعمه و اشربه. طولی نکشید که زندگی بدون نمک غیرممکن نمود و نمک شورش‌ها به پا کرده و جنگ‌ها به راه انداخت.
 
نمک جان‌ها داده بود و گهگاه جان‌ها هم می‌گرفت. البته در آنجا که نمک نبود یا کمتر بود، نه در ایران بزرگی که همیشه نمک داشته و دارد. گرچه سفره‌های گسترده نمک در ایران هم هرگز سبب نشد، این طعم‌دهنده و تمیزکننده سفید کم‌ارزش جلوه کند. 
 
در دوره هخامنشی نمک از دارایی‌های شاه محسوب می‌شد و از آن مالیات دریافت نمی‌شد اما سلوکی‌ها به نمک مالیات بستند تا عواید دولتی بیشتر شود. با ورود اسلام دوباره مالیات دست از سر نمک برداشت، چراکه مسلمانان این نوع معادن را همچون آب می‌دانستند و بر آن مالیات نمی‌بستند. نان از سفره ایرانی‌ها به فرهنگ‌شان هم سرایت کرده است.  
 
عیار تازه‌وارد وضو می‌گرفت، توبه می‌کرد و مناجات. به میانه میدان می‌آمد و سلام می‌کرد و جام جوانمردی را سر می‌کشید تا به جرگه جوانمردان بپیوندد. جامی پر از آب و نمک تا حق آب و نمکی را که خورده نگه دارد و در اجرای عدالت قدم بردارد؛ چراکه عیاران معتقد بودند «همه چیز از نمک اصلاح پذیرد.» 
 
نمک در ادبیات و فرهنگ عامه آمد و ماندگار شد. نمک‌ پرورده، نمک‌کور، نمک‌داغ، نان و نمک خورده، نمک تازه کردن و صدها نمک دیگری که وارد ادبیات پارسی زبانان شد تا نمک همیشه بر سر زبان بماند و  هرکه و هرچه را می‌تواند نمک‌گیر کند؛ تا میزبان ایرانی به مهمانش بگوید «آن‌قدر باش که با هم نمکی تازه کنیم.»
 
منبع: سرزمین من
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200