روزنامه هم میهن در گزارشی جالب به چگونگی قطع شدن دست سازمان سیا از تجارت مواد مخدر و خصوصا هروئین در افغانستان پس از روی کار آمدن دولت اسلامی طالبان در دو دهه اخیر پرداخت و نوشت:
روزهای بعد از خروج پرآشوب ایالاتمتحده و بریتانیا از افغانستان در اوت ۲۰۲۱ بود. حمید میر، روزنامهنگار پاکستانی در واشنگتنپست هشداری داد نسبت به خطرات «نادیدهگرفتن یکی از پیامدهای مهم فتح طالبان: رونق شدید پیشرو در تجارت مواد مخدر در افغانستان.» او سپس پیشبینی جسورانهای کرد: «در چند سال آینده، سیل موادی که از افغانستان راه میافتد، ممکن است تهدیدی بزرگتر از تروریسم شود.»
مدتها بود به طالبان اتهام زده میشد که بودجه شورش دودههایاش علیه نیروهای اشغالگر را با کنترل تولید تریاک تأمین میکرده و با در نظر گرفتن این اتهامات، این پیشبینی از رونق تجارت جهانی مواد مخدر به نظر شدنی میآمد. در واقع، باور این بود که منشأ ۹۵ درصد از هروئینی که در بریتانیا استفاده میشود، تریاک افغانستان است.
به همین خاطر، گزارش ژوئن ۲۰۲۳ آلسیس، غافلگیرکننده بود. آلسیس (Alcis) یک شرکت خدمات اطلاعات جغرافیایی در بریتانیاست. گزارش این شرکت آشکار کرد که دولت طالبان تقریباً پرورش تریاک در کشور را از بین برده است و با این کار، ماده اصلی لازم برای تولید هروئین را حذف کرده است. این نتیجه، تکرار حرکت مشابهی در سال ۲۰۰۰ از سوی طالبان بود؛ زمانی که برای بار اول قدرت را گرفته بودند.
نکته طعنهآمیز این بود که جامعه جهانی، رهبران جدید کابل را بابت از بین بردن منبع این مواد غیرقانونی، تحسین نکرد، بلکه از این اتفاق انتقاد کرد. حتی مؤسسه صلح ایالات متحده یا یواسآیپی که بودجهاش را دولت آمریکا تأمین میکند، گفت: «ممنوعیت موفق تجارت تریاک توسط طالبان، برای افغانها و برای دنیا بد است.»
در نگاه اول ممکن است این نارضایتی در غرب نسبت به تلاشهای طالبان برای از بین بردن تجارت جهانی هروئین، گیجکننده باشد؛ اما بررسی دقیقتر اتفاقات افغانستان چشمانداز متفاوتی را آشکار میکند. حمله سال ۲۰۰۱ ایالات متحده و بریتانیا، تحت پوشش «جنگ علیه ترور» تا حدی با میل به احیای تجارت هروئین انجام شده بود؛ تجارتی که طالبان یک سال قبلش ناگهان از بین برده بود. قدرتهای غربی به دنبال این بودند که جریان پرسود میلیاردها دلاری تجارت هروئین به نظامهای مالیشان را دوباره برقرار کنند. در واقع، «آمریکا اساساً ۲۰ سال یک دولت مواد مخدری را در افغانستان اداره کرد.»
برای درک منابع تجارت هروئین افغانستانی، مروری بر نقش ایالات متحده در این کشور آسیای مرکزی لازم است. ماجرا از ۱۹۷۹ شروع میشود؛ زمانی که سیا برنامهای مخفی را آغاز کرد که دولت افغانستان در کابل را که حامی شوروی بود، تضعیف کند. ایالات متحده مخفیانه از گروهی ترکیبی از مبارزان چریکی مسلمان معروف به مجاهدین، حمایت کرد. این کار با این امید انجام شد که تحریک یک شورش، ارتش شوروی را به مداخله ترغیب خواهد کرد.
این حرکت حسابشده بنا بود شوروی را مجبور کند افغانستان را اشغال کند و درگیر کارزاری طولانی و پرهزینه برای مقابله با شورش شود تا به این ترتیب، در طول زمان، اتحاد جماهیر شوروی تضعیف شود. برای رسیدن به این هدف، سیا به دنبال کمک متحدان نزدیکش رفت، یعنی عربستان سعودی و پاکستان. بندر بن سلطان، شاهزاده سعودی، تسهیلگر دیداری شد بین ویلیام کیسی، مدیر سیا و ملک فهد سهودی.
در این دیدار سعودیها متعهد شدند که به ازای «هر دلار آمریکا، یک دلار در حمایت از مجاهدین» بدهند. ایالات متحده و عربستان سعودی با کمک سازمان اطلاعات نظامی پاکستان، اردوگاههای آموزشی برای مجاهدین در پاکستان برپا کردند و به آنها مشاور، سلاح و پول دادند تا با شوروی بجنگند. گلبدین حکمتیار، بنیانگذار شبهنظامیان حزب اسلامی، در میان رهبران برجسته مجاهدین بود و حدود ۶۰۰ میلیون دلار کمک از سیا و متحدانش گرفت.
استیو کول روزنامهنگار، کتابی به نام «جنگ اشباح» نوشته که جایزه پولیتزر را برده است. او در این کتاب مینویسد، حکمتیار از رادیکالترین و غربستیزترین شبکههای اسلامگرای فراملی اقدام به جذب نیرو میکرد تا برایش بجنگند، شامل اسامه بنلادن و دیگر داوطلبان عرب. افسران سیا «از حکمتیار بهعنوان قابلاتکاترین و مؤثرترین متحدشان استقبال کردند» و نیز بهعنوان کسی که «بیشترین کارآیی را در کشتن نیروهای شوروی دارد».
کمک به حکمتیار و دیگر رهبران مجاهدین، محدود به پول و سلاح نبود. آلفرد مککوی، مورخ مشهور، چنین میگوید: «در سالهای ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰، همان زمان که تلاشهای سیا کمکم داشت اوج میگرفت، شبکهای از آزمایشگاههای هروئین در طول مرز افغانستان و پاکستان ایجاد شد. این منطقه بهزودی به بزرگترین تولیدکننده هروئین جهان تبدیل شد.» این فرایند شامل قاچاق صمغ خام تریاک به پاکستان میشد.
در آنجا این ماده در آزمایشگاههایی که سازمان اطلاعات نظامی پاکستان اداره میکرد، فرآوری و به هروئین تبدیل میشد. سپس محصول نهایی مخفیانه از طریق فرودگاهها، بندرها یا مسیرهای زمینی جابهجا میشد. تا ۱۹۸۴، هروئین افغانستان درصد بهتآوری از بازارها را تأمین کرده بود: ۶۰ درصد بازار ایالات متحده و ۸۰ درصد بازار اروپا. این در حالی بود که این روند به شکلی ویرانکننده ۳/۱ میلیون معتاد هروئین در پاکستان ایجاد کرده بود، یعنی در کشوری که پیش از آن، دست این ماده بسیار اعتیادآور به آن نرسیده بود.
مککوی اضافه میکند: «کاروانهایی که تسلیحات سیا را برای مقاومت به منطقه میبردند، اغلب با بار تریاک به پاکستان برمیگشتند.» گزارشهایی از سال ۲۰۰۱ که نیویورکتایمز به آنها ارجاع داده است، تأیید میکنند که این اتفاق «با موافقت افسران اطلاعات پاکستان یا آمریکا که از مقاومت حمایت میکردند» رخ میداد.
طبق گزارش واشنگتنپست در مه سال ۱۹۹۰، دولت ایالات متحده سالها گزارشهایی از قاچاق هروئین توسط متحدانش دریافت میکرد، اما از انجام تحقیقات درباره آنها خودداری میکرد. این شامل «روایتهایی دست اول از قاچاق هروئین توسط فرماندهان زیردست گلبدین حکمتیار» میشد.
در سال ۱۹۸۹ وقتی شوروی بالاخره از افغانستان خارج شد، این کشور به ورطه جنگ داخلی افتاد. دستههای مهم و مختلف زیرمجموعه مجاهدین که حمایت سیا را داشتند، شروع به جنگ در میان خودشان برای کنترل کشور کردند. رهبران مجاهدین به جنگسالار تبدیل شدند و حین جنگ بین خودشان، مرتکب جنایتهایی وحشتناک علیه مردم محلی شدند.
در میان این آنارشی بود که محصلان علوم دینی از «مدارس علمیه» با نام طالبان، با کمک اطلاعات پاکستان سر بر آوردند و در ۱۹۹۶ کنترل افغانستان را به دست گرفتند. متعاقب این، آنها تجارت تریاک را به ارث بردند و این تجارت چندین سال بدون مانع ادامه یافت. اما در ژوئیه ۲۰۰۰، ملا عمر، رهبر طالبان، دستور ممنوعیت مطلق کاشت تریاک را صادر کرد.
نکته قابلتوجه اینکه طالبان با موفقیت، برداشت تریاک را ۹۴ درصد کاهش داد تا تولید سالانه به تنها ۱۸۵ تن برسد. پنج ماه بعد، در دسامبر ۲۰۰۰، ایالات متحده و روسیه از شورای امنیت سازمان ملل استفاده کردند تا تحریمهای شدید و جدید بر افغانستان اعمال کنند. آنها این کار را با ارجاع به خودداری طالبان از تحویل اسامه بنلادن، رهبر القاعده انجام دادند، بعد از انفجار کشتی یواساس کول در یمن که ۱۷ ملوان ایالات متحده را کشت.
بن لادن در سال ۱۹۹۶ بعد از اخراج از سودان، در «امارت اسلامی» پناه گرفته بود. نیویورک تایمز گزارش داد که مقامات ایالات متحده در حالی بهدنبال اعمال تحریمهای جدید رفتند که سازمان ملل هشدار داده بود: «در ماههای آینده، به خاطر خشکسالی و ادامه جنگ داخلی ممکن است میلیونها افغان با گرسنگی مواجه شوند.»
بعد از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، مقامات دولت بوش بار دیگر از طالبان خواستند بنلادن را تحویل دهد. ملا عمر اصرار کرد که ایالات متحده اول شواهد گناهکاری بنلادن را ارائه کند، اما رئیسجمهور بوش این درخواست را رد کرد و در ۷ اکتبر دستور داد نیروی هوایی ایالات متحده، شروع به بمباران افغانستان کند. در پی این بمباران، ملا عمر دست از تقاضایش برای شواهد کشید و پیشنهاد داد که بنلادن را برای محاکمه تحویل پاکستان، متحد آمریکا دهد. دولت بوش باز هم این پیشنهاد را رد کرد.
اسکات هورتون، روزنامهنگار و نویسنده، کتابی به نام «دنبال نخود سیاه» نوشته است. در این کتاب او جنبهای غریب از کارزار ایالات متحده را برجسته میکند: فقدان تمرکزی مشخص روی دستگیری یا حذف بنلادن. در واقع، رئیسجمهور بوش پیش از آن هم در ۲۵ سپتامبر گفته بود که موفقیت یا شکست نباید تنها با دستگیری بنلادن تعریف شود.
هورتون اشاره میکند که برنامهریزان ایالات متحده تلاش اولیهای برای پیداکردن بنلادن و سربازان عرب خارجی که از او حمایت میکردند، نکرده بودند؛ بلکه ژنرال تامی فرنکس، رئیس فرماندهی مرکزی ایالات متحده، شراکت با رشید دوستم، جنگسالار افغان را برای دراختیارگرفتن کنترل شمال کشور و برقراری خط ارتباطی زمینی با ازبکستان در اولویت قرار داده بود.
آلفرد مککوی اشاره میکند که سیا برای اینکه پایتخت یعنی کابل و دیگر شهرهای کلیدی در جنوب را هم بگیرند «به سراغ گروهی از جنگسالاران در حال ظهور پشتون در طول مرز پاکستان رفت که در جنوب شرقی کشور به عنوان قاچاقچی مواد مخدر فعال بودند.
در نتیجه، وقتی طالبان فروپاشید، بسترها برای ادامه کشت تریاک و تجارت مواد مخدر در ابعاد گستردهای از قبل آماده بود.» نیروهای ایالات متحده برای جلوگیری از فرار بنلادن به پاکستان، دیر رسیدند، اما کارزار بمباران ایالات متحده درست سر وقت شروع فصل کاشت خشخاش رسید.
خشخاش در پاییز کاشته میشود تا بشود عصاره این گیاه را که تریاک از آن گرفته میشود، در بهار برداشت کرد. مککوی در ادامه تصریح میکند که «آژانس [سیا]و متحدان محلیاش، شرایط ایدهآل را برای بهعقب برگرداندن اثر ممنوعیت تریاک طالبان و احیای قاچاق مواد ایجاد کردند. تنها چند هفته بعد از فروپاشی طالبان، مقامات گزارش گسترش سریع کاشت خشخاش را در هلمند و ننگرهار میدادند، یعنی در مرکز هروئین.»
در ماه دسامبر، حامد کرزای، یکی از این جنگسالاران در حال ظهور پشتون، بهعنوان رئیس دولت انتقالی افغانستان و بعدتر به عنوان رئیسجمهور منصوب شد. تا بهار ۲۰۰۲، حجم زیادی از هروئین افغانستان داشت دوباره به بریتانیا منتقل میشد، با پروازهایی روزانه از فرودگاههای پاکستان. گاردین، نمونهای مشاهده کرد از دختری ۱۳ساله که بعد از پیادهشدن از یک پرواز هواپیمایی بینالمللی پاکستان از اسلامآباد به لندن، متوقف شده بود و ۱۳ کیلوگرم هروئین حمل میکرد. ارزش این مقدار در خیابان، ۹۱۰ هزار پوند بود.
به لطف «خط ارتباط زمینی» که ژنرال فرنکس برپا کرده بود، هروئین هم تحت کنترل رشید دوستم، متحد سیا، بلافاصله از مزار شریف به سمت شمال جاری شد، به ازبکستان و سپس به روسیه و اروپا. کریگ موری، سفیر بریتانیا در ازبکستان، خود شاهد این جریان هروئین بود.
او اینطور ماجرا را توضیح داد: دوستم که از نژاد ازبک است، قاچاق هروئین از افغانستان به ازبکستان را تسهیل کرد و بعد هروئین از آنجا با خط آهن و در بستههای پنبه به مسکو و سپس به ریگا [پایتخت لتونی، کشوری در قاره اروپا]منتقل میشد.
چنان که موری اشاره میکند: «تریاک در ابعاد صنعتی به هروئین تبدیل میشود، نه در آشپزخانهها که در کارخانهها. میلیونها گالون از مواد شیمیایی لازم برای این فرایند با تانکر به افغانستان منتقل میشوند… چهار بازیگر اصلی تجارت هروئین، همگی اعضای دولت افغانستان هستند، همان دولتی که سربازان ما دارند برای حفاظتش میجنگند و میمیرند.»
علاوهبر دوستم، احمد، ولی کرزای، برادر کوچکتر حامد کرزای، رئیسجمهور افغانستان، بهسرعت نقشی برجسته در تجارت هروئین افغانستان را به خودش اختصاص داد.
گزارشهای معتبری منتشر شد که میگفتند، ولی کرزای عمیقاً درگیر تجارت هروئین است؛ اما به گزارش نیویورکتایمز، هیچوقت درباره این اتفاقات تحقیقاتی انجام نشد، «با اینکه ادعای سودبردن او از قاچاق مواد مخدر به شکلی گسترده در افغانستان پخش شده بود.» مقامات ارشد DEA، اداره مبارزه با مواد مخدر آمریکا، دیایاِی و DNI، دفتر مدیر اطلاعات ملی آمریکا، در این باره اعتراض داشتند.
اعتراض آنها این بود که در دولت بوش، «کاخ سفید به خاطر حساسیتهای سیاسی موضوع، طرفدار رویکردعدم مداخله مستقیم نسبت به احمد، ولی کرزای بودند.» نیویورکتایمز بعدتر به نقل از یک مقام ارشد سابق وزارت کشور افغانستان نوشت، یک منبع عمده نفوذ، ولی کرزای، کنترلش روی پلهای کلیدی بود که از روی رود هلمند رد میشدند و در مسیر بین مناطق کشت تریاک در هلمند و قندهار بودند.
این به کرزای اجازه میداد که مبالغی سنگین از قاچاقچیان مواد مخدر بگیرد، تا به کامیونهای حمل مواد مخدرشان اجازه دهد از پلها رد شوند.
ولی کرزای، مانند دوستم و حکمتیار، امپراطوری هروئین خود را زمانی ساخت که داشت از سیا دستمزد میگرفت. سیا در ۲۰۰۱ شروع به پرداخت به کرزای کرد.
او قرار بود در ازای دریافت این پول یک نیروی شبهنظامی افغان جمع کند که با نظر سیا در قندهار و اطراف آن کار کند. به علاوه قرار شد او پایگاهی بزرگ اجاره کند که بهعنوان پایگاه نیروی ضربت قندهار عمل کند. سیا همچنین قدردان کمک کرزای در برقراری ارتباط و گاهی دیدار با افغانهایی بود که به طالبان وفادار بودند.
کرزای همچنین رئیس شورای انتخابی استان قندهار بود. نیویورکتایمز از یک افسر ارشد نظامی ایالات متحده نقل میکند: «صدها میلیون دلار پول مواد در منطقه جنوبی جریان دارد و هیچ اتفاقی در جنوب افغانستان بدون اطلاع رهبران منطقهای نمیافتد.»
در اواخر ۲۰۰۴، همچنان که گزارشهای فعالیت کرزای در تجارت هروئین مطرح میشدند، آلفرد مککوی مینویسد: «کاخ سفید ناگهان با اطلاعاتی نگرانکننده از سیا مواجه شد که میگفت تجارت در حال رشد مواد مخدر در حال تغذیه روند احیای طالبان است.»
پیشنهاد کالین پاول، وزیر وقت خارجه، برای مقابله با تجارت هروئین، با مقاومت زلمای خلیلزاد، سفیر آمریکا در افغانستان و اشرف غنی، وزیر وقت دارایی افغانستان مواجه شد.
بر سر این ایده مصالحه شد که دولت بوش از پیمانکاران خصوصی برای نابودی خشخاش استفاده کند و این تلاشی بود که کارلوتا گال، روزنامهنگار نیویورکتایمز بعدها آن را «یک جور شوخی» توصیف کرد.
به علاوه، گزارشهایی رسید از یک یادداشت در سال ۲۰۰۵ که سفارت ایالات متحده در کابل آن را به جانشین پاول در جایگاه وزارت خارجه، یعنی وزیر خارجه وقت، کاندولیزا رایس فرستاده بود. این یادداشت، بریتانیا را «تا حد زیادی مسئول» ناکامی در نابودی کشت خشخاش دانسته بود.
این کارکنان بریتانیایی بودند که تصمیم میگرفتند، تیمهای نابودی کجا کار کنند، اما مناطق انتخابی اغلب مناطق اصلی رشد خشخاش نبودند و «بریتانیاییها مایل به بازبینی در اهداف نبودند.»
این یادداشت همچنین رئیسجمهور کرزای را مقصر میدانست: «او مایل نیست، رهبری قدرتمندی اعمال کند.» با این حال، وزارت خارجه از او دفاع کرده و گفته بود: «رئیسجمهور کرزای شریکی قدرتمند است و ما به او اعتماد داریم.» این بهرغم گزارشها درباره نقش کلیدی برادرش در تجارت هروئین بود.
اما مشکل از، ولی کرزای فراتر میرفت. سازمان ملل متحد گزارشی برای بانک جهانی فرستاد که در فوریه ۲۰۰۶ منتشر شد. این گزارش نتیجه گرفته بود که تجارت هروئین افغانستان با کمک بسیاری از مقامات ارشد دولت افغانستان در حال انجام است و تحت حفاظت وزارت کشور افغانستان.
درحالیکه شواهد دستداشتن سیا و دولت افغانستان در تجارت هروئین افزایش یافت، تمرکز رسانههای غربی به سمت مقصر دانستن طالبان رفت، با این موضع که طالبان از سود مواد مخدر برای تأمین بودجه شورششان علیه نیروهای خارجی استفاده میکنند.
با این حال، پیتر دیل اسکات مورخ، این روایت را به چالش کشید.
او به تخمینهای سازمان ملل ارجاع داد که میگفتند سهم طالبان از اقتصاد تریاک افغانستان، کسر کوچکی است، در مقایسه با سهم حامیان دولت کرزای. اسکات تأکید کرد که بزرگترین سهم تجارت مواد مخدر را آنهایی در اختیار داشتند که با دولت افغانستان هماهنگ بودند.
در اوایل ۲۰۱۰، دولت اوباما خبر از «موج» تازه ۳۳ هزار سرباز داد که برای کمک به آرامکردن کشور اعزام میشدند. تمرکز ویژه هم روی مناطقی کلیدی بود که به کشت خشخاش معروف بودند. یکی از این مناطق، منطقه مارجه در استان هلمند بود. مککوی این منطقه را «پایتخت هروئین جهان» میخواند.
بهرغم مأموریت این موج سربازان، به نظر میرسید فرماندهان ایالات متحده، از اهمیت مارجه به عنوان مرکز تولید هروئین بیخبر بودند. این مرکزیت با مزارع تریاکی در اطراف این منطقه تقویت میشد که ۴۰ درصد از تأمین غیرقانونی تریاک جهان را به عهده داشتند.
سپتامبر ۲۰۱۰، هشت ماه بعد از شروع این موج گزارشهایی «بدون مدرک» از راه رسیدند که میگفتند، سربازان بریتانیایی در قاچاق هروئین به خارج از افغانستان دست داشتهاند و از هواپیماهای نظامی در فرودگاههای اردوگاه بَسشن و قندهار استفاده میکردهاند.
اردوگاه بسشن که اداره آن مشترکاً با بریتانیا و ایالات متحده بود، نزدیک «لشکرگاه» قرار داشت که مرکز عمده دیگری برای کشت خشخاش بود. در سال ۲۰۱۲، ادعا شد که کشت خشخاش دارد درست خارج از محوطه این پایگاه انجام میشود و سربازان بریتانیایی از کشاورزان در مقابل نیروهای امنیتی افغانستان حفاظت میکنند.
تا اواخر ۲۰۱۴، نیروهای بریتانیایی و آمریکایی از اردوگاه بسشن خارج شدند و آن را به نیروهای افغان تحویل دادند. آنها هم نامش را به اردوگاه شورابک تغییر دادند؛ با این حال، طبق گزارشی از سازمان ملل متحد: «منطقه کاشت تریاک اطراف پایگاه اصلی بریتانیا در افغانستان، از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ تقریباً چهار برابر شد.»
بهرغم این خروج، ظاهراً صادرات تریاک از اردوگاه شورابک ادامه پیدا کرد. تعدادی از نیروهای نظامی بریتانیا هم در سال ۲۰۱۵ در نقشی که وزارت دفاع آن را نقش مشورتی خواند، به افغانستان بازگشتند.
در سال ۲۰۱۶، عبیدالله بارکزی، عضو شورای ملی افغانستان، ادعا کرد: «غیرممکن است که چند قاچاقچی محلی، هزاران کیلو تریاک را جابهجا کنند. این کار آمریکاییها و بریتانیاییهاست. آنها این مواد را از اردوگاه شورابک، هوایی منتقل میکنند.»
بعد از خروج پرهرجومرج نیروهای آمریکایی از افغانستان در اوت ۲۰۲۱، طالبان یک بار دیگر موفق شد کاشت خشخاش را از بین ببرد و بالاخره نشان داد که بسیار با یک «باند جدی مواد مخدر» فاصله دارد.
نوامبر ۲۰۲۱، یک تاجر تریاک ادعا کرد: «همه سودش به کشورهای خارجی میرود. افغانها فقط نیروی کارش را فراهم میکنند.»
پیتر دیل اسکات اشاره میکند که به گفته سازمان ملل متحد، در سال ۲۰۰۹، حدود ۳۵۲ میلیارد دلار سود مواد مخدر جذب نظامهای مالی غربی شده است و مسیرهای این کار، بزرگترین بانکهای آمریکایی را هم شامل میشده است.
اسکات میگوید در نتیجه «این نقشآفرینی ایالات متحده در قاچاق بینالمللی مواد مخدر، سیا و منافع عمده مالی و منافع مجرمانه را در این کشور و خارج از این کشور، به هم مربوط میکند.»
در سال ۲۰۱۲، دیلی میل گزارش داد، اچاسبیسی، بزرگترین بانک بریتانیا، با حدود ۶۴۰ میلیون دلار جریمه مواجه شده است.
این جریمه به این خاطر بود که این بانک اجازه داده بود «دولتهای یاغی و باندهای مواد مخدر، از طریق شعبههای این بانک، میلیاردها پوند پولشویی کنند» و به «مجرایی برای تشکیلات اقتصادی مجرمانه» تبدیل شده بود.
میلیاردها سودی که از تجارت هروئین افغانستان به بانکهای غربی میریخت، حالا در دو دهه اخیر نه یک بار که دو بار توسط طالبان از بین رفته است. ملا عمر، رهبر طالبان، در ژوئیه ۲۰۰۰ اعلام کرد که کشت خشخاش «غیرشرعی» است.
از این رو به احتمال زیاد، بیشتر این دستور دلیل تحریمهای ایالات متحده در دسامبر همان سال و حمله آمریکا به افغانستان، یک سال بعدش بوده است، تا هر گونه خواست آمریکا به دستگیری بنلادن و از بین بردن القاعده.
در مارس ۲۰۰۲، تنها شش ماه بعد از بمباران و حمله به افغانستان، یک روزنامهنگار از رئیسجمهور بوش پرسید: «اسامه بنلادن کجاست؟» بوش پاسخ داد: «نمیدانم. واقعا خیلی به او فکر نمیکنم. خیلی دغدغه ندارم.»
تجارت مواد مخدر افغانستان، یادآوری شفاف برای ارتباطات ظریف بین ژئوپلیتیک، اقتصادهای غیرقانونی و نظام مالی جهانی است و نیاز به شفافیت و پاسخگویی بیشتر در رسیدگی به این مسائل پیچیده.
شواهد تاریخی این روایت سادهانگارانه را هم به چالش میکشد که کنترل تجارت مواد مخدر افغانستان عمدتاً با طالبان بود و نقش غالبی را که دولت افغانستان، با حمایت ایالات متحده و به همراه متحدانش در سیا ایفا میکرد، برجسته میکند.