صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۹۱۴۴۸
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۸ - ۰۴ خرداد ۱۴۰۲ - 25 May 2023

لیبرالیسم اصلاح‌طلبان ناتمام بود

اکثر مصوبات ردشدۀ مجلس ششم هم سمت و سوی لیبرالیستی داشتند اما نه تنها خاتمی بلکه نمایندگان مجلس اصلاحات نیز ابا داشتند که خود را لیبرال بنامند.

  عصر ایران؛ هومان دوراندیش - هر چند که محمد خاتمی لیبرالیسم را با اسلام ناسازگار می‌دانست، ولی عموم مخالفان و طرفدارانش، پروژۀ اصلاحی وی را پروژه‌ای معطوف به لیبرالیزاسیون سیاسی و اجتماعی در ایران پس از انقلاب می‌دانستند. محافظه‌کاران خاتمی را لیبرالی در لباس روحانیت می‌دیدند، رای‌دهندگان نیز اکثرا تحقق آزادی‌های لیبرالی را از او انتظار داشتند.

 تا پایان دوران اصلاحات، کسی از معمای نفی لیبرالیسم از سوی خاتمی سر درنیاورد و درنیافت که اگر لیبرالیسم با دین‌داری ناسازگار است، پس چرا شعارهای سیاسی خاتمی همه رنگ و رو و عطر و بوی لیبرالیستی دارند؟

 لیبرالیسم بر توزیع قدرت و معرفت و منزلت، تساهل و تسامح عقیدتی، تضارب آراء، برابری حقوقی شهروندان، آزادی فردی، حقوق طبیعی بشر و پلورالیسم سیاسی و دینی انگشت تاکید می‌نهد و این همه در گفتار و کردار خاتمی کاملا مشهود بود.

 اگر تا اوایل دهۀ 1370 انحصار تجارت در دست جریان راست سنتی بود، راست مدرن در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، به پرچم‌داری کارگزاران سازندگی پدید آمد تا ثروت را از انحصار راست‌گرایان سنتی خارج کند.

 اگر راست رادیکال با رواداری و برابری حقوقی شهروندان و تکثرگرایی دینی و سیاسی مخالف بود، حلقه‌های "کیان" و "آیین" در کار تئوریزه ساختن و عملیاتی کردن این مقولات بودند.

  کارگزاران و کیانیان و آیینیان جزو یاران خاتمی و از ارکان دولت وی بودند ولی با این حال باز هم خاتمی و پیرامونیانش پروا می‌کردند از اینکه لیبرال خوانده شوند.

 اکثر مصوبات ردشدۀ مجلس ششم، سمت و سوی لیبرالیستی داشتند اما نه تنها خاتمی بلکه نمایندگان مجلس اصلاحات نیز ابا داشتند که خود را لیبرال بنامند.

 در نیمۀ نخست سال 1380، محسن آرمین ضمن تاکید بر ماهیت دموکراتیک مطالبات اصلاح‌طلبان، به این نکته اشاره کرد که اصلاح‌طلبان در پی تحقق لیبرالیسم در جامعۀ ایران نیستند.

  این سخن آرمین، اکبر گنجی را به تذکار واداشت که کالاهای مطلوب اصلاح‌طلبان، تماما در بازار لیبرالیسم یافت می‌شوند و حال که چنین است، پس چرا به صراحت و راحت خود را مشتری این بازار ندانیم؟

 آیا اصلاح‌طلبان تقیه می‌کردند زمانی که خرج خود را از لیبرال‌ها جدا می‌کردند یا اینکه سرّدیگری در کار بود که اصلاح‌طلبان جام لیبرالیسم را برگرفته و نام آن را فرو نهاده بودند؟

 اگر مبنای بی‌مهری اصلاح‌طلبان با لفظ لیبرالیسم را صرفا در پرواپیشگی سیاسی آن‌ها جست‌وجو کنیم، همه چیز بازمی‌گردد به ادبیات سیاسی جامعۀ ایران. کوشش چهل سالۀ حزب توده برای بدنام کردن لیبرالیسم در ایران، بدون تردید نقشی اساسی در تقیه و پرواپیشگی اصلاح‌طلبان داشت.

 در ادبیات حزب توده، لیبرال بودن و مزدوریِ امپریالیسم با یکدیگر مترادف بودند. پس از انقلاب نیز لیبرالیسم در نوشته‌ها و گفته‌های انقلابیون مسلمان جامعۀ ایران، معنایی بیش از نوکری آمریکا و مزدوری امپریالیسم و مستضعف‌ستیزی و نفس‌پرستی نداشت.

 از بخت بد، بخش عمده‌ای از کسانی که در دهۀ 1360 در تنور چنین ادبیاتی می‌دمیدند، چپ‌گرایان مسلمانی بودند که در دهۀ 1370 اصلاح‌طلب شده بودند و بدیهی بود که نمی‌توانستند همان نام و عنوانی را بر خود نهند که سال‌ها به مثابه دشنام و ناسزا به کارش بسته بودند. اما این تنها یک بخش ماجرا بود. اصل قصه را باید در بلاتکلیفی اصلاح‌طلبان در قبال لیبرالیسم بازجست.

 مثلا در آغازین سال دهۀ 1370، عبدالکریم سروش در حالی که از یک‌سو می‌گفت «اجزاء لیبرالیسم متمم یکدیگرند و بودن بعضی و نبودن بعضی دیگر، حکومت و جامعۀ شترگاوپلنگی به وجود خواهد آورد»، از سوی دیگر تاکید می‌کرد "زیر بار هیچ ولایتی نرفتن" جزو ذاتیات و عناصر گوهری لیبرالیسم است، و باز در مقام تعیین نحوۀ تحقق لیبرالیسم در جامعۀ دینی، فتوا به برگرفتن پاره‌ای از اجزاء لیبرالیسم و فرونهادن پاره‌ای از اجزاء دیگر آن می‌داد و می‌گفت: «اگر کسی اصل ولایت دین را مورد سؤال قرار دهد، به عمیق‌ترین عرصه‌های لیبرالیسم پا نهاده است اما لیبرالیزه کردن اقتصاد و حکومت، امری است که در داخل جامعۀ دینی هم قابل طرح و بحث است.»

 هر چند که سروش با گذشت زمان لیبرال‌تر شد و در اواخر دهۀ 1370، در بحث از نسبت دین و لیبرالیسم، با اشاره به روح پرسش‌گر و تجربه‌اندوز جامعۀ لیبرال، جوامع لیبرال را خردورزتر از جوامع دینی دانست (اخلاق خدایان، ص 106)، ولی باز هم – به درستی – بر این نکته تاکید می‌کرد که جامعۀ دینی هر صورتی از لیبرالیسم را نمی‌تواند پذیرا باشد.

 در پرانتز باید گفت که جامعۀ دینی با جامعه‌ای که دین‌داری در آن آزاد است، فرق دارد. جامعۀ لیبرال، این دومی است.

  آبشخور بلاتکلیفی اصلاح‌طلبان در قبال لیبرالیسم از همان دغدغه نشأت می‌گرفت که بالاخره جامعۀ دینی ایران که در حال عبور از درشت‌راه اصلاحات لیبرال است، کدام صورت از لیبرالیسم را باید بپذیرد و برگزیند؟

  علاوه بر این، اصلاح‌طلبان هر چند که در پی لیبرالیزه کردن دولت و جامعۀ ایران بودند ولی از لیبرالیزه شدن تام و تمام مناسبات و فضای اجتماعی ایران نیز بیمناک بودند. آن‌ها این دغدغه را داشتند که اگر لیبرالیسم به تمامی از در درآید، تحقق آزادی‌های لیبرال در جامعۀ ایران، پس از دو دهه حکومت دینی، فضای اجتماعی را به سمت بی‌پروایی اخلاقی و فضای سیاسی را به سمت تحقق و تفوق لائیسیته سوق دهد.

 به بیان دیگر، آن‌ها نگران بودند که با هدف برپایی دموکراسی دینی، اصلاحاتی لیبرال را در ایران پیاده کنند ولی منزلگاه نهایی این اصلاحات نه دموکراسی دینی که دموکراسی لائیک باشد. هم از این رو آنان محافظه‌کارانه از گشتن به گرد لیبرالیسم اخلاقی پرهیز داشتند و تئوریزه کردن آن را زمینه‌ساز دین‌زدایی از رفتار مردم ایران می‌دانستند.

 پس گزافه نیست اگر بگوییم لیبرالیسم اصلاح‌طلبان، لیبرالیسمی ناتمام بود. آن‌ها بر آن بودند که پاره‌ای از مناسبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران را لیبرالیزه کنند، اما نمی‌خواستند "جامعه‌ای دینی" را به "جامعه‌ای" لیبرال بدل کنند.

 چنانکه خود سروش نیز می‌گفت: «لیبرالیزه کردن اقتصاد و حکومت... در داخل جامعۀ دینی هم قابل طرح و بحث است و ربطی به لیبرالیسم به مفهوم کامل و فلسفی آن... ندارد.»

 بلاتکلیفی اصلاح‌طلبان در قبال لیبرالیسم تا به حدی بود که حسین مرعشی کارگزاران سازندگی را یک حزب لیبرال‌دموکرات مسلمان توصیف کرد اما خاتمی دقیقا در همان زمان لیبرال‌ها را اصلی‌ترین مانع اصلاحات می‌خواند.

 از نظر خاتمی، اصلاح‌طلبان "لیبرال واقعی" نبودند. او به تصریح می‌گفت: «مبانی فلسفی اسلام با لیبرالیسم متفاوت است. چگونه یک مسلمان واقعی می‌تواند لیبرال واقعی باشد؟»

 توضیح خاتمی دربارۀ شعارهای لیبرالیستی‌اش نیز چنین بود:

  «آزادی یعنی حق تعیین سرنوشت توسط انسان و ابتناء قدرت بر خواست آزاد مردم و احترام به آزادی اندیشه و بیان و نظایر آن، اموری است که به عنوان مسلمان افتخار می‌کنیم که به آن پای‌بندیم... من آن اسلام را قبول دارم. اگر این لیبرالیسم است خیلی خوب است... در اصلاحات تاکید بر آزادی‌های اساسی در جامعه و حمایت از آن، دفاع از حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود یک اصل اساسی است و متهم کردن کسانی که دم از آزادی و دفاع از حقوق مردم می‌زنند به لیبرال و لیبرالیسم، یک انحراف بزرگ است.»

 خاتمی همچنین مفتخر بود که «بیشترین و علمی‌ترین نقدها پیرامون مبانی فلسفی لیبرالیسم از طرف بسیاری از اصلاح‌طلبان از جمله خود من صورت گرفته است.»

 بدین‌ترتیب اصلاح‌طلبان در طول دوران اصلاحات نتوانستند دریابند که دقیقا چه نسبتی با لیبرالیسم دارند، و به قول یک جامعه‌شناس سیاسی دچار سرگشتگی میان ارزش‌های مدرن و سنتی بودند.

 آن‌ها بخش‌هایی از لیبرالیسم را می‌پذیرفتند و بخش‌هایی را رد می‌کردند. اما انگار خودشان هم در فرایندی از استحاله و تبدیل و تبدل قرار داشتند و همین علت لیبرال‌تر شدن آن‌ها از 1376 تا 1384 بود.

 اما لیبرالیسم در دست آنان، نهایتا سلاحی بود برای مبارزه با جناح راست. لیبرالیسم آن‌ها در تقابل با این جناح بسیار پررنگ‌تر از زمانی بود که در تقابل با روشنفکران عرفی و سیاستمداران خارج از نظام جمهوری اسلامی قرار می‌گرفتند.

  در تقابل با این افراد، اصلاح‌‌طلبان فتیلۀ لیبرالیسم خودشان را پایین می‌کشیدند و بر دینی بودن جامعۀ ایران تاکید می‌کردند. قصه‌ای که هنوز هم ادامه دارد و بارزترین نمودهای متاخرش در نقدهای عبدالکریم سروش بر اپوزیسیون سکولار خارج کشور مشهود است.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200