عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هر چند ترور استاد مرتضی مطهری در شامگاه 11 اردیبهشت 1358 و پس از خروج از خانۀ دکتر یدالله سحابی رخ داد، اما روز بعد 12 اردیبهشت که خبر منتشر شد به عنوان سالروز شهادت او تعیین و بعدتر به عنوان روز معلم گرامی داشته میشود. در حالی که استاد دانشگاه تهران بود نه در استخدام آموزش و پرورش.
این کار میتواند هم به این دلیل باشد که 12 اردیبهشت پیش از آن هم به یاد شهادت یک معلم (ابوالحسن خانعلی) در آغاز دهۀ 40 روز معلم نام داشت و هم بدان سبب که که روز معلم با روز جهانی کارگر تداخل پیدا نکند.
این اشارات اما به خاطر آن است که ببینیم آن که از فاصله حدود دو متری با سلاح رولور به آیتالله مرتضی مطهری شلیک کرد که بود: نام او محمد علی بصیری و عضو گروه فرقان بود؛ گروهی که کمی قبلتر اقدام به ترور سرلشگر قرنی اولین رییس ستاد ارتش بعد از انقلاب کرده بود.
ضارب در شرکت زیراکس کار میکرد و کاغذهای اعلامیه فرقان درباره ترور شهید مطهری از کاغذهای این شرکت بود. نکته قابل تامل این بود که گروه فرقان پس از ترور در تماس با چند روزنامه مهم و اصلی خبر را به آنها اطلاع داد با این عبارت که ما رییس شورای انقلاب را کشتیم.
این در حالی بود که اسامی اعضای شورای انقلاب هنوز منتشر و علنی نشده بود و صبغه غالب آقای مطهری هم فرهنگی بود تا سیاسی و این که در حضور کسی چون آیتالله طالقانی دیگری رییس شورای انقلاب باشد تعجبآور بود. بعدتر البته مشخص شد درست بوده و دلیل انتخاب مطهری به ریاست شورای انقلاب نیز این نبود که سابقه مبارزاتی او از اعضای دیگر بیشتر بوده چرا که از این حیث با اغلب آنان قابل قیاس نبود بلکه به دلیل اعتماد کامل امام خمینی و وجهه او بود که چنانچه اختلافی در میگرفت حل و فصل میکرد و به جز موضوع دکتر شریعتی که خود یک طرف دعوا بود در باقی موارد سعی در نزدیکسازی گرایشها داشت.
این اشارات به بهانه تصویر ضارب (محمد علی بصیری) برای آن است که بدانیم این شخص چه ضربه بزرگی به میانهروی در حاکمیت و مدیریت وارد کرد. کم نیستند کسانی که معتقدند بسیاری از اتفاقات بعدی در صورت حیات مطهری حادث نمیشد. کمترین خسارت این بود که میان روحانیوت و صاحبمنصبان با مردم فاصله انداخت و با توجیه رعایت نکات امنیتی کار به جایی رسیده که مدیران درجه دوم وسوم هم برای خود نگهبان و محافظ گذاشتهاند.
همدست ضارب در ترور استاد مطهری فردی به نام وفا قاضیزاده بود که در درگیری سوم بهمن ۱۳۵۸ کشته شد ولی بصیری زنده دستگیر شد. اعدام سریع قاتل به خاطر اعتراف صریح در حالی رخ داد که قاعدتا باید روابط او کشف میشد و همدست او هم کشته شده بود.
در برخی روایتها نام حمید نیکنام به عنوان همدست ضارب آمده که نادرست است زیرا نیکنام ضارب سرلشگر قرنی بود ولی چون همراه قاتل مطهری اعدام شد و هر دو طبعا عضو فرقان بودند این تصور درگرفته که در این ترور هم دست داشته است.
گفته میشود برای آیتالله محمدی گیلانی که روابط نزدیکی با شهید مطهری داشت ادامه محاکمه با توجه به اعتراف صریح متهم ضرورتی نداشته یا به لحاظ احساسی قادر نبوده قاتل مطهری را بیش از آن ببیند و تحمل کند و مدام به یاد استاد میافتاده و اختیار از کف میداده است. وقتی دکتر مهدوی دامغانی سالها بعد با نام مطهری به گریه میافتاد میتوان دریافت روحانیون نزدیکتر چه حسی به او داشتهاند و از این حادثه چقدر متأثر شدهاند. گویاترین مثال البته شخص رهبر فقید انقلاب است که بر فقدان فرزند خود اشک نریخت ولی در سوگ مطهری در علن گریست.
حمید نقاشیان محافظ امام که خط و ربط فرقانیها را میدانست و اول بار حین نطق هاشمی رفسنجانی در مدرسۀ فیضیه و در گوش امام گفته بود تحلیل او -که به مارکسیستها نسبت میدهد- درست نیست و فرقان را میشناسد و برای دستگیری آنان اطلاعات مهمی را در اختیار دستگاههای مربوطه قرار داد نوع مواجهه آقای گیلانی با محاکمه فرقان را با امام در میان میگذارد و ضرورت کسب اطلاعات بیشتر را یادآور میشود.
امام هم حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه و علیاکبر ناطقنوری را به صورت اختصاصی و برای پروندههای فرقان مأمور میکند و این تنها مورد کار قضایی آقای ناطقنوری در تاریخ جمهوری اسلامی است که البته پس از چندی کنار میکشد اما معادیخواه ادامه میدهد هر چند او هم بعد از آن دیگر کار قضایی نکرد.
علی مطهری درباره نحوه دستگیری قاتل پدر به مجله یادآور گفته بود: «خود من در دستگیری او نقش اصلی را داشتم، چون ما اوراقی را که اینها پس از ترور شهید مطهری در محل پخش کرده بودند و در آن نوشته شده بود گروه فرقان مسئولیت این ترور را به عهده میگیرد، جمعآوری کردیم. من به خاطر آشنایی با چاپ و کاغذ و استنسیل در دوران قبل از انقلاب، یک چیزهایی دستگیرم شد. کاغذ را دادیم با ذرهبین آنالیز کردند و رفتیم در بازار کاغذ ببینیم این نوع کاغذ را چه کسی وارد کرده است، متوجه شدیم کاغذ را شرکت زیراکس وارد کرده و آنها توزیعکنندهاند.
مشخص بود که فرقانیها کاغذ را از شرکت زیراکس خریدهاند، چون کاغذها زرد رنگ بود. امکان پیداکردن خریداران آن از طریق شرکت زیراکس هم برای ما میسر بود. به اتفاق یکی دو تا از دوستانمان که کار تحقیق را به عهده داشتند، به شرکت زیراکس مراجعه کردیم. آنها به ما دو آدرس دادند و گفتند کاغذهای زرد را به آنها فروختهاند و در عین حال اشاره کردند ما خودمان هم در شرکت از کاغذ زرد به عنوان یادداشت استفاده میکنیم.
همین اشاره در ذهن ما این ظن را به وجود آورد که ممکن است کسی در داخل شرکت زیراکس از این کاغذ برای گروه فرقان برده باشد. لیست کارمندهای آنها را گرفتیم و معلوم شد محمد علی بصیری از کارمندان شرکت زیراکس است و این کاغذها را از شرکت برای گروه فرقان میبرده است. از آدرسی که از شرکت به دست آوردیم به منزل او مراجعه و دستگیرش کردیم. چند روزی در زندان بود و وقتی دید حمید نیکنام اعتراف کرده، او هم به صراحت اعتراف کرد و حتی صحنه قتل را هم با دقت کشید و جزءبهجزء صحنه ترور را برای ما توصیف کرد. آقای لاجوردی هم دو سه بار با او دیدار کرد.»
زمان اعدام هم قابلتوجه است. درست در روزی که ایرانیان برای انتخاب اولین رییس جمهوری پای صندوقهای رأی میرفتند (5 بهمن 1358) محمد علی بصیری و حمید نیکنام اعدام شدند.
درباره قصاص کننده هم این شایعه وجود داشت که یکی از فرزندان شهید مطهری قاتل را قصاص کرده ولی بعدتر مشخص شد قصاصکننده نه یکی از فرزندان که دامادشان بوده است. همین هم اسباب شایعات تازه و فراوان شد زیرا داماد مشهور استاد مطهری دکتر علی لاریجانی است حال آن که باجناق او یا داماد دیگر خانواده - حاجیزاده- شخصا قصاص کرده بود نه علی لاریجانی.
بیتردید این ترور بزرگترین ضربه به انقلاب در همان ماههای نخست بعد از پیروزی بود و جای خالی مطهری هیچگاه پر نشد. بسیاری بر این باورند که اگر مطهری بود نه سرنوشت دولت موقت آن گونه میشد نه فرجام آیتالله منتظری و نه حتی جنگ آن قدر ادامه مییافت و نه روحانیون قدرت اجرایی را هم در دست میگرفتند یا دیدگاه متفاوتی درباره ولایت فقیه داشت و در مقابل این دیدگاه هم وجود دارد که اتفاقات قابل پیشبینی نیست و اگر چه مطهری از صحنه رفت ولی دیگران بودند ضمن این که چه بسا مطهری هم بی آنکه ترور شود بعدتر حذف میشد یا در ترورهای مجاهدین خلق کشته میشد.
قاتل را محمدی گیلانی محاکمه و محکوم کرد، خبر اعدام را علی قدوسی دادستان انقلاب در قالب اطلاعیه رسمی به روزنامهها داد و معادیخواه و ناطقنوری مسؤولیت پرونده را در حالی پذیرفتند که میپنداشتند محاکمۀ ضارب مطهری هم به آنان سپرده میشود در حالی که مطلع شدند حکم او اجرا شده است.
نگاهی به روزنامههای آن دوره نشان میدهد ضارب تنها چند روز قبل دستگیر شده بود و اعدام سریع او به خاطر اعتراف سبب شد که در موارد بعدی به شیوه دیگر عمل شود.
یکی از شیوه های جالب توجه تان پرداختن به جزئیات است که مطالب را برای مخاطب باور پذیر می کند. و اغلب از کلیات مهمی غافل می شوید. در نظرات هم معمولا تعریف و تمجیدها را بازنشر می کنید یا نظرات مخالفی را که نشان بدهد چقدر منتقدانتان سطحی و کم دانش هستند برجسته می کنید. تذکرهای مفید را هم که بی سر و صدا در متن اعمال و ویرایش می کنید. عجالتا این یک مورد را هم طبق سوابق قبلی و بدون نشر این نظر اصلاح بفرمایید:
اسم سلاح را در متن "رولور" نوشته اید ولی عکس کلت برونینگ گذاشته اید.
رئیس گروۀ فرقان طلبه ای به نام اکبر گودرزی بود با سن حدوداً سی سال. در دادگاه گفت : مطهری در مقدمۀ کتاب ماتریالیسم و تضاد دیالکتیکی اشاره به مرتد بودن آنهائی که مسائل شرعی را با مادی مخلوط میکنند کرده و منظور ایشان از این، گروه ما بوده ایم به این خاطر ایشان مهدورالدم شناخته شد، این نمونۀ استدلال های آنها.
قاتل شهید مطهری گفت وقتی که شیخ اکبر گودرزی گفت مطهری مرتد شده است، ما آنقدر گودرزی را مراد خود میدانستیم که در اجرای قتل آقای مطهری از هم سبقت میگرفتیم. همین فرد از کردارش اظهار پشیمانی میکرد.
خیلی از طرفداران داعش و طالبان هم همینجور افراد هستند خودشان اصلاً چیزی نمیدانند و فقط پیروی از مرشدشان میکنند و مسلما آنها هم بعد از جنایاتشان که دستگیر میشوند و قدری مطالعۀ دینی میکنند میفهمند که خطا کرده اند و میفهمند بنا به حکم قرآن مسئولیت اعمالشان به خودشان مربوط است نه به آمرین آنها.