صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۸۴۵۰۵
تاریخ انتشار: ۲۰:۴۱ - ۰۹ فروردين ۱۴۰۲ - 29 March 2023
کتابخانۀ عصر ایران

زمینه‌های اجتماعی انقلاب 57 از نگاه حسین بشیریه: ناسیونالیسم به زبان اسلام، اسلام به زبان ناسیونالیسم

شاه که با تضعیف خرده‌بورژوازی سنتی به بورژوازی مدرن پر و بال داده بود، وقتی با بحران اقتصادی سال‌های آخر مواجه شد، کوشید نارضایتی طبقات پایین جامعه را کاهش دهد.

عصر ایران؛ هومان دوراندیش - «زمینه‌های اجتماعی انقلاب ایران»، در واقع اولین کتاب دکتر حسین بشیریه است چراکه در اصل رسالۀ دکتری او در دانشگاه لیورپول بوده است. اما این کتاب تقریبا در اواسط دهۀ 1390 منتشر شد. یعنی زمانی که آثار عمدۀ بشیریه منتشر شده بودند.

این کتاب را علی اردستانی، که جزو شاگردان نزدیک بشیریه بوده، ترجمه کرده و ناشر آن نیز انتشارات "نگاه معاصر" است.

بشیریه در این کتاب، انقلاب اسلامی را از منظر "رابطۀ نیروهای اجتماعی و دولت" در ایران قبل از انقلاب تبیین می‌کند که منظر اختصاصی جامعه‌شناسی سیاسی است.

کتاب اگرچه در دوران جوانی بشیریه نوشته شده ولی هنوز هم عمیق و معرفت‌افزا است. چارچوب تحلیلی کتاب بشیریۀ جوان، متاثر از آرای بزرگانی چون کرین برینتون، جیمز دیویس و نیکولاس پولانتزاس است.

جک گلدستون در مقاله کلاسیک خودش با عنوان «گونه‌شناسی نظریه‌های انقلاب»، نظریه‌پردازان انقلاب را در چند نسل دسته‌بندی می‌کند. نسل اول که در فاصلۀ 1900 تا 1940 میلادی ظهور کردند، انقلاب‌ها را در چند مرحله تبیین می‌کرد.

 مهم‌ترین چهرۀ این نسل کرین برینتون است که در کتاب مشهور «کالبدشکافی چهار انقلاب»، انقلاب‌های بزرگ دنیا را در چهار مرحلۀ "حکومت میانه‌روها"، "تفوق تندروها"، "دوران ترور و فضیلت" و "ترمیدور" بررسی کرده است.

بشیریه هم مثل جک گلدستون (در مقالۀ مذکور) معتقد است که انقلاب ایران از این الگوی کلاسیک انقلاب پیروی کرده است.

وی همچنین در فصل چهارم کتاب، آشکارا تحت تاثیر جیمز دیویس است و علل نارضایتی منتهی به انقلاب 57 را بر اساس "منحنی جی" تبیین می‌کند.

بشیریه در کتاب «عقل در سیاست» هم، در مقالۀ «زمینه‌های اجتماعی و اقتصادی بسیج انقلابی در ایران»، قیام سال 1342 و انقلاب سال 1357 را با استفاده از منحنی جی مقایسه با یکدیگر مقایسه کرده است.

مطابق این منحنی، انقلاب‌ها معمولا زمانی رخ می‌دهند که دوران نسبت کوتاهی از بحران اقتصادی در پی دورانی طولانی از رشد اقتصادی فرا رسد.

در واقع بشیریه در فصل چهارم کتاب، می‌خواهد توامان از نظریات "فقر فزاینده" و "رفاه فزاینده"، به ترتیب متعلق به کارل مارکس و الکسیس دو توکویل، در تبیین نارضایتی منجر به انقلاب اسلامی استفاده کند و به همین دلیل نظریۀ جیمز دیویس را مبنا قرار می‌دهد؛ چراکه نظریۀ دیویس (منحنی جی) جامع نظریات مارکس و توکویل است در خصوص "علل کوتاه‌مدت انقلاب" است.

وام‌گیری بشیریه از پولانتزاس هم به مفهوم "طبقه" بازمی‌گردد. پولانتزاس برای عمق بخشیدن به مفهوم طبقه، از آرای شارحان اقتصاددان و سیاست‌شناس مارکس فراتر می‌رود و طبقه را نه صرفا مقوله‌ای اقتصادی و نه فقط پدیده‌ای تاثیرگذار در سطح سیاسی جامعه می‌داند.

در رویکرد ترکیبی پولانتزاس به مفهوم "طبقه"، اقتصاد و سیاست و ایدئولوژی در هم می‌آمیزند تا طبقات اجتماعی شکل بگیرند.

بشیریه در مقدمۀ کتاب می‌نویسد مفهوم طبقه در این مطالعه، مبتنی بر تفسیر پولانتزاس از آرای مارکس است که بر اساس آن، طبقات «نتیجۀ مجموعه‌ای از ساختارها و روابطشان، نخست در سطح اقتصادی، دوم در سطح سیاسی و سوم در سطح ایدئولوژی هستند.»

دکتر بشیریه در مجموع طبقات موثر جامعۀ ایران را پس از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، به سه دستۀ طبقات بالا، متوسط و پایین تقسیم می‌کند.

طبقات بالا عبارت بودند از اشراف زمیندار، بورژوازی بالا (صنعتی و مالی)، و روحانیان برجسته.

طبقات متوسط خرده‌بورژوازی سنتی (بازار) و خرده‌بورژوازی جدید (کارمندان و وکلا و روزنامه‌نگاران و...) بودند.

طبقات پایین هم کارگران و دهقانان بودند. دربار و ارتش نیز بلوک اصلی قدرت  و ارکان دولت (به معنای نظام سیاسی) بودند.

طبقات بالا در مجموع از لیبرالیسمی محافظه‌کارانه و مشروطه‌خواهانه حمایت می‌کردند.

خرده‌بورژوازی سنتی (بازار) در پیوند با روحانیان رده‌پایین، حامی بنیادگرایی ضد لیبرال با سویه‌های پررنگ ناسیونالیستی بود؛ ناسیونالیسمی که در تقابل با امپریالیسم و قدرت خارجی سر بر آورده بود و بویژه پس از شکست دکتر مصدق، در قالب مقولات دینی رخ می‌نمود.

خرده‌بورژوازی جدید لایۀ دموکراسی‌خواه جامعۀ ایران بود که از اصلاحات دموکراتیک و صنعتی شدن حمایت می‌کرد و ضمنا برخلاف لیبرال‌های طبقات بالا، محافظه‌کار نبود.

کارگران و دهقانان هم تا پایان دوران مصدق در معرض سوسیالیسم عامه‌پسند روشنفکران رادیکال (چپ) بودند و از آغاز دهۀ 1340 موضوع بسیج سیاست‌های کورپوراتیستی رژیم شاه شدند و در جریان انقلاب نیز کم‌وبیش علیه رژیم بسیج شدند.

بشیریه در صفحۀ 28 کتابش انقلاب مشروطه را نتیجۀ اتحاد میان بورژوازی بازار و علما (و چند طبقۀ دیگر) می‌داند ولی در صفحۀ 30، در مقام تشریح زیرساختار اجتماعی ایران پس از انقلاب مشروطه، بازار را تحت عنوان "خرده‌بورژوازی ملی" از بورژوازی بالای نوظهور جدا می‌کند.

با توجه به اینکه بورژوازی بالا (مالی و صنعتی) در اثر سیاست رژیم شاه برای تضعیف بورژوازی تجاری سنتی (بازار) و پس از سرنگونی حکومت مصدق در جامعۀ ایران شکل گرفت، خواننده کمی سر در گم می‌شود که چطور بازاریان در جریان انقلاب مشروطه طبقۀ بورژازی بودند ولی بعد از مشروطه، خرده‌بورژوازی شدند.

اگر این تفاوت در کاربرد تعابیر محصول بی‌دقتی نباشد، احتمالا باید آن را اشاره‌ای به تنزل جایگاه بازاریان از بورژوازی به خرده‌بورژوازی در اثر مدرنیسم کل دوران پهلوی دانست.

از حیث ایدئولوژی نیروهای موثر در ایران پیش از انقلاب، اعم از نیروهای اجتماعی (که در خارج از نظام سیاسی حضور دارند) و دولت، بشیریه معتقد است جامعۀ ایران در برابر امواج بلند و کوتاه پنج ایدئولوژی متفاوت قرار داشت که در بالا به آن‌ها اشاره کردیم: لیبرالیسم محافظه‌کارانه، دموکراسی، بنیادگرایی دینیِ ضد لیبرال، سوسیالیسم عامه‌پسند، کورپوراتیسم.

چهار ایدئولوژی اول متعلق به نیروهای اجتماعی و ایدئولوژی پنجم متعلق به دولت پهلوی (پس از کودتای 28 مرداد و بویژه با آغاز اصلاحات ارضی) بود.

در پرانتز باید گفت که کورپوراتیسم نوعی ایدئولوژی یا رویکرد سیاسی میانجی‌گرانه از سوی دولت است که هدفش ایجاد سازگاری بین کارگران و کارفرمایان است. مارکس دولت را "کمیتۀ اجرایی بورژوازی" می‌دانست. دولت‌های کمونیستی نیز ابزار تحقق دیکتاتوری پرولتاریا بودند. دولت کورپوراتیست می‌کوشد کارگران و کارفرمایان را توامان در سیاست‌گذاری‌های اقتصادی مشارکت دهد و دولتی میانجی باشد در میانۀ اختلافات طبقات سرمایه‌دار و کارگر.

نکتۀ دیگر اینکه، دکتر بشیریه واژۀ "دولت" را، تقریبا در اکثر موارد، نه به معنای قوۀ مجریه بلکه به معنای کل نظام سیاسی به کار می‌برد. او وقتی می‌خواهد به قوۀ مجریه اشاره کند، واژۀ "حکومت" را به کار می‌برد. مثلا می‌گوید: «جبهۀ ملی به عنوان یک حکومت ناسیونالیست لیبرال به انجام اصلاحات ارضی، مطبوعاتی و قانونی... همت گمارد.»

وی در یکی دیگر از آثار خود، تلویحا از مطبوعات اصلاح‌طلب دوران خاتمی انتقاد کرده که چرا مفاهیم "حکومت" و "دولت" را برعکس به کار می‌بردند. حکومت درون دولت است. در هر دولتی حکومت‌های گوناگون می‌توانند بر سر کار آیند و کنار بروند.

بشیریه در تحلیل نقش طبقات اجتماعی در انقلاب 57، در مجموع موثرترین نقش را از آن خرده‌بورژوازی سنتی می‌داند که در پیوند با رده‌های میانی و پایین روحانیت، اسلام سیاسی را به مثابه ایدئولوژی ساقط‌کنندۀ نظام سلطنتی به کار برد.

وی می‌گوید: «اسلام سیاسی جنبش روحانیون رده‌پایینی بود که در پیوند با بازار قرار داشتند و از کشش و گیرایی ناچیزی در میان علمای رده‌بالا برخوردار بود که به عنوان مشروطه‌خواه از جدایی نهاد دین و سیاست حمایت می‌کردند.»

مطابق تحلیل بشیریه، در مجموع خرده‌بورژوازی سنتی و خرده‌بورژوازی مدرن فعال‌ترین طبقات سیاسی جامعۀ ایران از زمان انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی بودند. وی دربارۀ خرده‌بورژوازی جدید می‌نویسد:

«خرده‌بورژای جدید از حیث تعداد {اعضا} طبقه‌ای کوچک بود. در 1966، از مجموع 25 میلیون نفر جمعیت کشور تعداد {اعضای} این طبقه در حدود 416000 نفر بود. با این وجود از لحاظ سیاسی این خرده‌بورژوازی جدید فعال‌ترین نیرو در میان نیروهای سیاسی به حساب می‌آمد.»

در جنبش ملی شدن نفت، خرده‌بورژازی سنتی (بازار) و خرده‌بورژازی مدرن (کارمندان دولت، متخصصان، وکلا، قضات، معلمان، مهندسان، پزشکان و ...) مهم‌ترین طبقات حامی حکومت دکتر محمد مصدق بودند.

خرده‌بورژوازی سنتی مدافع ناسیونالیسم ضد امپریالیستی و خرده‌بورژازی جدید مدافع دموکراتیک شدن ساخت قدرت در ایران بود. حکومت مصدق هم که با دو شعار اصلی ملی کردن صنعت نفت و اصلاح قانون انتخابات بر سر کار آمده بود، در واقع مطالبات این دو طبقه را نمایندگی می‌کرد.

ملی شدن صنعت نفت ایستادگی در برابر امپریالیسم غرب بود که با هضم کردن نظام اقتصادی ایران در نظام اقتصاد جهانی، بورژوازی ملی بازار را در ایران رو به اضمحلال برده بود؛ روندی که در نهایت در رژیم شاه به سر برآوردن بورژوازی مالی و صنعتی مدرن و بدل شدن بورژوازی ملی بازار به خرده‌بورژوازی سنتی منتهی شد.

اصلاح قانون انتخابات نیز، به تعمیق فرایند دموکراتیزاسیون در نظام سیاسی ایران منتهی می‌شد؛ تحولی که خرده‌بورژوازی جدید خواستار آن بود. هم از این رو بشیریه دربارۀ پایگاه طبقاتی جبهۀ ملی می‌نویسد:

«جبهۀ ملی... در اصل نمایندگی بورژوازی ملی بازار متحد با علما و احزاب خرده‌بورژوازی جدید را بر عهده گرفت. این اتحاد بر حمایت از مشروطه‌خواهی و ناسیونالیسم و مخالفت با اقتدارگرایی و امپریالیسم استوار بود.»

بشیریه دربارۀ تقابل روحانیت با رژیم شاه در اوایل دهۀ 1340 می‌نویسد:

«مخالفت علما بیان بیداری ناسیونالیسم دینی بومی در ایران و واکنش به ادغام فزایندۀ ایران در نظام سیاسی و اقتصادی غرب تحت حکومت اقتدارگرای شاه بود... آیت‌الله خمینی به صریح‌اللهجه‌ترین نمایندۀ این ناسیونالیسم دینی تبدیل شد.»

بنابراین اگر خرده‌بورژوازی سنتی به دلیل مخالفت با نفوذ اقتصادی روزافزون غرب در جامعۀ ایران، در دهۀ 1320 پشت سر ناسیونالیسم نسبتا لیبرال دکتر مصدق قرار گرفت، در دهۀ 1340 با همان انگیزه به حمایت از ناسیونالیسم دینی-مذهبی آیت‌الله خمینی برخاست.

به نظر بشیریه، از قبل از انقلاب مشروطه تا اوج قدرت محمدرضا شاه، «ناسیونالیسم ایرانی... از حیث جامعه‌شناسی... بر شیوۀ تولید خرده‌کالاهایی مبتنی بود که در اثر نفوذ اقتصادی غرب جایگاه مسلط  خود را از دست داده بود. از حیث فرهنگی نیز این ناسیونالیسم تحت حمایت نهاد دین قرار داشت.»

بنابراین «همین مجموعه تعاملات اقتصادهای ایران و غرب بود که... ویژگی‌های خاص ناسیونالیسم ایرانی را تعیین کرد: ناسیونالیسم به زبان اسلام و اسلام به زبان ناسیونالیسم بیان شد.»

جدا از نارضایتی خرده‌بورژوازی سنتی و مدرن ایران از "غرب‌گرایی" و "دیکتاتوری" رژیم شاه، آلوده شدن کورپوراتیسم دو دهۀ آخر حکومت پهلوی به پوپولیسم، در جریان بحران اقتصادی سال‌های آخر رژیم، نهایتا به زیان شاه تمام شد.

مطابق توضیح بشیریه، رژیم شاه که با تضعیف خرده‌بورژوازی سنتی به بورژوازی مدرن پر و بال داده بود، وقتی با بحران اقتصادی سال‌های آخر مواجه شد، کوشید با مانورهای پوپولیستی، نارضایتی طبقات پایین جامعه را کاهش دهد. مبارزه با گرانفروشی آغاز شد و شماری از بازرگانان شرکت‌های بزرگ بازداشت شدند.

شاه «در برخی از سخنرانی‌های رادیویی خود خاطرنشان ساخت که ثروتمندترین افراد کشور در زندان هستند که این به معنای آن است که رژیم او از طبقۀ ثروتمند حمایت نمی‌کند.»

در نتیجه، رژیم شاه با پدیدۀ فرار سرمایه‌ها به خارج از کشور مواجه شد و بحران اقتصادی‌اش تشدید شد. بشیریه می‌نویسد: «میان رژیم و بورژوازی {بالا} در زمینۀ سیاست مربوط به کنترل اوضاع اقتصادی توافقی وجود نداشت.

این مناقشه به حزب رستاخیر هم کشیده شد و دو جناح "مترقی" و "سازنده" در این حزب شکل گرفتند. جناح "مترقی" مدافع دخالت بیشتر دولت در اقتصاد و جناح "سازنده" مدافع لیبرالیسم اقتصادی بود.

به نظر بشیریه، «اقدامات پوپولیستی شاه بخشی از بورژوازی را متضرر کرد، اما تاثیری در حل بحران اقتصادی نداشت... رژیم حمایت برخی از صاحبان منافع را... از دست داد... رژیم... از یکسو خواهان برچیدن نظارت از اقتصاد آزاد و حفظ نقش بورژوازی در اقتصاد بود، و از سوی دیگر، خواهان مداخله در اقتصاد به منظور جلوگیری از نارضایتی عمومی بود. در پایان، رژیم نه توانست کارآفرینان را خرسند سازد و نه طبقات پایین را.»

در نتیجۀ این وضع، بورژوازی بالا نیز، که در بین طبقات اجتماعی مهم‌ترین طبقۀ حامی رژیم شاه بود، از رژیم روی برگرداند و حتی تا حدی هم به انقلاب کمک کرد. مثلا «برخی از کارخانه‌داران همچنان دستمزد کارگران اعتصاب‌کننده را پرداخت می‌کردند. بازرگانان و تجار نیز با جمع‌آوری پول به تامین نیازهای مالی اعتصاب‌کنندگان و توزیع آذوقه در طول انقلاب پرداختند.»

با این حال دکتر بشیریه سیاست آزادسازی را عامل اصلی و مستقیم فروپاشی قدرت رژیم شاه می‌داند. وی معتقد است رژیم شاه در سال‌های پایانی، ثبات اقتصادی، توانایی مالی، کنترل طبقاتی، قدرت حامی‌پروری و توان سرکوب را از دست داد.

بشیریه می‌نویسد: زمانی که بحران اقتصادی پایۀ اقتصادی رژیم را تضعیف کرد، آزادسازی سیاسی موجب سیاسی شدن مطالبات اقتصادی شد.» در مجموع "برنامۀ آزادسازی" رژیم شاه در جذب حامیان جدید برای رژیم ناکام ماند. لیبرالیزاسیون سیاسی دیرهنگام و از موضع ضعف، تیشه به ریشۀ رژیم زد.

دربارۀ نقش طبقات اجتماعی در سرنگونی رژیم شاه در دوران پس از اتخاذ سیاست آزادسازی، بشیریه می‌نویسد:

«جنبش بازار-علما به منزلۀ نیروی پیشتازی پدیدار شد که گوی سبقت را از احزاب مشروطه ربود... انقلاب با اعتراض طبقۀ متوسط حرفه‌ای و نامه‌های سرگشادۀ روشنفکران آغاز شد، اما به زودی علما و بازار ابتکار عمل را در دست گرفتند و و تظاهرات توده‌ای را سازماندهی کردند.»

«زمینه‌های اجتماعی انقلاب ایران» اگرچه نخستین کتاب بشیریه است، ولی کتابی پربار و چشم‌انداز بخش است. با این حال، کاستی‌هایی هم در کتاب به چشم می‌خورد که شاید مهم‌ترین آن‌ها، آمار نادرست و برخی تحلیل‌های متاثر از فضای دوران نگارش کتاب باشد.

مثلا بشیریه تعداد شهدای جمعۀ سیاه (17 شهریور) را بین 700 تا 3000 نفر ذکر کرده است؛ در حالی که تحقیق عمادالدین باقی، که مبتنی بر اسناد و مدارک بنیاد شهید است، نشان می‌دهد که تعداد شهدای روز 17 شهریور 1357 بسیار کمتر از رقم درج شده در کتاب دکتر بشیریه بوده است.

و یا در بحث از کابینۀ ازهاری، بشیریه می‌نویسد: «تشکیل رژیم نظامی با حمایت آمریکا صورت گرفت که شاه را به اتخاذ سیاست "مشت آهنین" ترغیب می‌کرد.» در حالی که سیاست مشت آهنین فقط توصیۀ یک جناح حکومت کارتر بود و سیاست رسمی دولت آمریکا نبود.

در فصل سوم کتاب هم، آنجایی که بشیریه روشنفکران اسلامی رادیکال را مدافع خرده‌بورژوازی سنتی می‌داند، به "سرکوب مساجد" در رژیم شاه اشاره می‌کند؛ در حالی که افزایش تعداد مساجد در رژیم شاه ناقض این مدعاست و خود بشیریه در نیز در فصل پنجم، در توضیح علل پیروزی انقلاب، به "شبکۀ 80 هزارتایی مساجد" اشاره می‌کند و این شبکۀ گسترده را مبنای سازماندهی انقلاب می‌داند.

همچنین نباید فراموش کرد که در سال سقوط حکومت رضاشاه، تقریبا 200 مسجد در کل ایران وجود داشت اما در سال سقوط حکومت شاه، تعداد مساجد در سراسر ایران به 55 هزار باب رسیده بود. این آمار در کتاب "نگاهی به شاه" عباس میلانی آمده و داریوش همایون هم آن را تایید کرده است.

اگرچه برخی از محققان در این آمار تشکیک کرده‌اند و یا گفته‌اند افزایش تعداد مساجد، ناشی از همت مردم بوده، ولی در دو نکته تردیدی نیست. اول اینکه تعداد مساجد در سال 1357 بسیار بیشتر از سال 1320 شده بود. دوم اینکه، رژیم شاه برخلاف رژیم رضاشاه، ممانعت سیستماتیکی در زمینۀ ساخت‌وساز و افزایش تعداد مساجد به عمل نمی‌آورد.

به هر حال، فارغ از رقم دقیق مساجد در سال 1357، رشد چشمگیر تعداد مساجد در دوران شاه، که عمدتا پس از کودتای 28 مرداد آغاز شد، با ادعای بشیریه دربارۀ "سرکوب مساجد" همخوانی ندارد. سرکوب‌های موردی، تصویر دقیقی از روند کلی یک تحول مهم، بدست نمی‌دهد.

نکتۀ دیگر اینکه، بشیریه این کتاب را در زمانی نوشته که هنوز گفتمان مارکسیستی، گفتمانی غالب در فضای سیاسی دنیا و حتی در رشته‌های علمی‌ای مثل جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسی سیاسی بود. به همین دلیل مفاهیمی مثل بورژوازی و خرده‌بورژوازی، مفاهیم پایه‌ای برای تحلیل‌های بشیریه در این کتاب‌اند. این مفاهیم امروزه دیگر چندان کاربرد علمی ندارد و بیشتر در متون ایدئولوژیک مارکسیست‌های ارتدوکس ممکن است استفاده شوند.

در مجموع بشیریه چهار عنصر نارضایتی، سازماندهی، رهبری و ایدئولوژی را در انقلاب 57، با توجه به بحران اقتصادی، وجود شبکۀ گستردۀ مساجد، پرچمداری ناسیونالیسم دینی از سوی آیت‌الله خمینی و ظهور ایدئولوژی اسلام سیاسی در اثر تلاش‌های روشنفکران اسلامی رادیکال و چهره‌های رده‌های میانی و پایین نهاد روحانیت توضیح می‌دهد.

وی همچنین مهاجرت گستردۀ روستاییان به شهرها را زمینه‌ساز بسیج سیاسی و تناقضات سیاسی خارجی آمریکا در قبال رژیم شاه را زمینه‌ساز خالی شدن پشت این رژیم و از دست رفتن توان روانی رژیم شاه در مواجهه به انقلاب اسلامی می‌داند.

نکتۀ بشیریه دربارۀ تناقضات سیاسی خارجی آمریکا در قبال رژیم شاه درست است ولی آنچه دربارۀ مهاجرت روستاییان به شهرها و امکان بسیج سیاسی در اثر این تحول اجتماعی گفته، ظاهرا یکی از کلیشه‌های جامعه‌شناسی سیاسی در ایران است. نادرستی این کلیشه را آصف بیات در کتاب "سیاست‌های خیابانی" به خوبی نشان داده است.

کتاب بیات تقریبا دو دهه پس از کتاب بشیریه نوشته شده و چند فصل آن مشخصا دربارۀ زندگی تهی‌دستان شهری در رژیم شاه و نیز در وقایع سال 1357 است.

روستاییانی که به شهرها مهاجرت کرده بودند، عمدتا پس از انقلاب یکی از نیروهای اجتماعی مهم هستۀ مرکزی قدرت در ایران شدند؛ اما در جریان انقلاب، نقش مهمی در رقم خوردن پدیدۀ بسیج سیاسی و به تبع آن، سرنگونی رژیم شاه نداشتند.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200