عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز هشتم فروردین 1402 خورشیدی نخستین سالگرد درگذشت علی - رضاقلی پژوهشگر مردمگرای ایرانی است که با دو کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی» و «جامعه شناسی خودکامگی» با تودۀ مردم ارتباط برقرار کرد و در دایرۀ محدود نخبگان باقی نماند اگرچه در اثر دیگر خود نشان داد اگر بخواهد میتواند با زبان فاخرهم سخن بگوید در حالی که نزد غالب جامعهشناسان گاه به کار غیرعلمی و حتی پوپولیستی یا ژورنالیستی متهم میشد به این گناه که علم خود را به رخ نمیکشد و کلمات قلنبه سلنبه به کار نمیبرد و صریح و روشن میگوید و مینویسد.
در نخستین سالگرد کوچ او و در حالی که موضوع غارت و غنیمت به کانون نگرانی کارشناسان و مردم بدل شده بی وجه نیست از او یاد کنم ولو مستلزم بازنشر بخش هایی از متنی باشد که سال پیش به بهانۀ آیین بزرگداشت او در خانۀ اندیشمندان علوم انسانی نوشتم.
نخست این که بدانیم رضاقلی دانشآموختۀ علوم سیاسی دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران و در حال تحصیل در مقطع دکتری در مدرسۀ سیاسی مطالعات پاریس بود و با وقوع انقلاب 57 به ایران بازگشت اما آکادمیسین ها جوری از او فاصله گرفتند که انگار تحصیلات دانشگاهی ندارد!
دغدغۀ ذهنی او این بود که دریابد گیرِ کار کجاست که ایران، پشت درهای توسعه میمانَد؟
اصل حرف او در «جامعه شناسی اقتصادی ایران؛ غارتی یا رقابتی» است و در کتاب «اگر نورث ایرانی بود» هم در جستوجوی پاسخ این پرسش برآمده و سرانجام راز توسعه نیافتگی ایران و ایرانی را در دو واژۀ «غارت» و «غنیمت» یافته و با تعبیر «غارتی- غنیمتی» درصدد توضیح برآمده و سراغ منابع تاریخی و ادبیات و حتی اسطورهها رفته تا نشان دهد چنان با فرهنگ ما عجین شده که تا از آن خلاص نشویم در مسیر توسعه گام نمیتوانیم نهاد.
از نگاه او رانت، همان غارت منابع است و چون دولتها و کار به دستان مدام تغییر میکنند گرسنگان دیروز تا به جایگاهی میرسند دنبال غنیمت میروند و غارت – غنیمت همان چرخۀ ضد توسعه است.
او برای فهم اقتصاد سیاسی سراغ تاریخ و ادبیات هم رفت و حتی دربارۀ سعدی معتقد بود: «یک تحلیلگر اجتماعی قوی هم بود. بیثباتی در بخش بالای هرم سیاسی، بیثباتی کارشناسی، نحوۀ برآمدن و فرو ریختن حکومتها، تحرک شدید اجتماعی وسیاسی، دستگاه فاسد قضایی و اقتصاد غارتی را سعدی به خوبی تجزیه و تحلیل و به رساترین سخن، بیان کرده است.»
رضاقلی مراد خود را در مقالۀ «نهادهای غارتی در اقتصاد ایران» در کتاب «اگر نورث ایرانی بود» توضیح داده و یکی از تعابیری که زیاد به کار میبُرد «هزینۀ مبادله در بازار سیاسی» بود و امروز که ایرانیان بیش از هر زمان دیگر درک میکنند مشکل اقتصاد ایران ریشه در سیاست دارد، قابل فهمتر است.
همچنین از مقالات خواندنی کتاب بخشی است که به نگاه مهندس بازرگان به گذشتۀ جامعۀ ایران اختصاص دارد و از قول او نوشته است:
«وقتی در دارالفنون موضوع یک سخنرانی دربارۀ سرّ بقای ایرانی بود. من به شوخی به بغل دستی گفتم سرّ بقای ما در .... ماست. چون با هر کس و ناکس کنار میآییم. وقتی که اعراب که میآیند کاسۀ داغتر از آش بشویم، ترکها که میآیند مدح آنها را بگوییم یاغلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور شویم دلیلی ندارد از صفحۀ روزگار محو شویم! در حملۀ مغول هر که ایستادگی کرد نابود شد، جزما که تسلیم شدیم و ماندیم.»
در باور او ایرانی تنها به بقا ولو به بهای تن دادن اندیشیده نه توسعه و اساسا مقولۀ «غارت- غنیمت» جایی برای اندیشیدن به توسعه باقی نگذاشته است.
علی رضاقلی نبود تا ببیند در پی تصویب طرح مولد سازی چه نگرانی هایی ایجاد شده است. طرحی که به موجب آن داراییهای دولت به فروش میرسد و این بیم درگرفته که منبع و منشأ جدید رانت نشود. او اما پیشاپیش هشدار داده بود و در نخستین سالگرد درگذشت او شایسته است به تناسب همین مصوبه ( نه در مجلس که در شورای عالی هماهنگی سران) به آن هشدارها بیشترتوجه شود. جان کلام رضاقلی این بود:
«اگر سازمان دولت، غارتی شود – یعنی به بدترین وجه ممکن حقوق مالکیت را برای هیأت حاکمه کارآمد برای رعیت، ناکارآمد کند، آن وقت نهادها به رفتار هنجارشکن و غارتی و فرصتطلبانه پاداش میدهند و این به نوبۀ خود به هنجار عمومی تبدیل میشود که الناس علی دین ملوکهم».
برای رفع هر گونه سوء تفاهم این یادآوری ضروری است که غرض از غارت در اینجا اتهامافکنی نیست چنان که عوامالناس کار به دستان را دزد خطاب میکنند بلکه آن سان که خود چنین توضیح داده است: «مراد از غارت، بیان اوج فرصتطلبی و زیستِ رانتی با هزینۀ دیگران است. نحوهای معیشت در بازار غیر رقابتی و بدون تلاش مولد و سازنده و خلاق و نامتناسب با رفتار رقابتآمیز بازاری. بلکه با کمک قدرت و در ارتباط با قدرت.»
این چند سطر هم به نقل از مقالۀ «سوراخ کژدم» خواندنی است:
«وقتی احتمال زندگی در غارت بیشتر باشد و احتمال گرفتار شدن کمتر، افراد ترجیح میدهند کارهای سخت را رها کنند و با غارت و کلاهبرداری زندگی کنند. اگر نهادها هزینۀ تخلف را پایین بیاورند و امکان زندگی در غارت را گسترش دهند چون مردم خُردههوشی و تُنُکعقلی دارند این مسیرها را شناسایی میکنند و ترجیح میدهند "غارتی – رانتی" زندگی کنند. اگر به شکل و رنگ خاصی درآمدن و رییس شدن هزینهای نداشته باشد همه هوس میکنند رنگ عوض کنند و رییس شوند. چون اگر نشوند چیزی را نباختهاند و اگر شدند ملت، بازنده است و آنها برنده!»
همه فقط به بقا فکر میکنیم و هر بلایی سرمان بیاد اتفاقی نمی افتد
راز عقب ماندگی ایران در فرهنگ مردم ایران هست
بسیار نژاد پرست و متوهم و دروغگو هستیم