صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۶۹۴۷۶
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۹ - ۱۹ آذر ۱۴۰۱ - 10 December 2022
برای تولد محمد تهامی نژاد

"آذر، ماهِ آخرِ پاییز" تجسمِ تواضع وجان سختی..

چه بسیارند کسانی که به مستند سازان خارج از مرکز در بهترین حالت با نگاهی عاقل اندر سفیه! می گویند: «تلاش های تان در شهرستان ها قابل تقدیر است!»

عصرایران‌ ؛ حبیب باوی ساجد - 25 آذرماه «محمد تهامی نژاد» هشتاد ساله می شود. مردِ متواضع و سختکوشِ سینمای مستند همواره با جان سختی در راِهِ پرسنگلاخِ سینمای شریفِ مستند قلم و قدم می زند.

«قضیه خیلی بدیهی تر از این حرف هاست. یک روز فیلم سازی ایرانی از فرانسه آمده بود ایران و می خواست فیلم مستند بسازد، من هم شدم دستیارش و به مستند سازی علاقمند شدم. یک روز دیگر باز هم یک فیلم ساز ایرانی از فرانسه آمد و خواست فیلم داستانی بسازد و من شدم دستیارش، ولی به فیلم داستانی علاقمند نشدم»1.

    باری، این گونه است که محمد تهامی نژاد بیش از نیم قرن از عمر خود را وقف سینمای مستند کرد. هرگاه و هر کجا سخن از سینمای مستند تا به امروز بوده، یقین نامی و نشانی از تهامی نژاد در میان بوده است؛ چندان که پایه گذار صنف انجمن مستندسازان بوده است.

آموزش دیدن نزد اساتیدی چون «هژیر داریوش»، «فرخ غفاری»، «فریدون رهنما»، «جلال مقدم» و «ماه طلعت میرفندرسکی» و پژوهش درباب سینمای مستند ایران تا به امروز؛ از تاریکخانه های نمورِ فیلمخانه ها برای یافتنِ تصویری حقیقی از مردم و سرزمینی که در خود بسا ناگفته هایی دارد تا به امروز، از مونتاژ کردن گرفته تا کارگردانی «سینمای ایران از مشروطیت تا سپنتا» که خود استاد هم نسخه ای از آن  ندارد! از دستیاری «پرویز کیمیاوی» و «ناصر تقوایی»، تا داوری و انتخاب سینمای مستند در جشنواره ها از دیرباز تا کنون، و ترجمه ی کتاب ها ومقالاتی دربابِ سینمای مستند، تهامی نژاد به مدد کاوش های جسورانه که گاهی از حدِ توان «انسان» فراتر می رود، جا به جایِ این سرزمین را عمیقاً دیده است و مردمان و فرهنگ هزارتوی شان را شناخته و شناسانده است.

 

حبیب باوی ساجد - کارگردان

از دریاچه ی هامون گرفته تا هورالعظیم و کرخه و کارون و جنوب نفتی جهان و درختان سرسبزِ شمال و نخل های سربرافراشته را که اینک نشانی از آنان نیست، به چشم دل دیده است و خوب می داند هر تکه ای که ثبت می شود در سینمای مستند و یا نوشته می شود، به مثابه سندی می ماند در تاریخِ پر فراز و نشیبِ این سرزمین و می ماند به قضاوتِ آیندگان. پس لاجرم اجتناب می کند از ذکر گفته ای و یا ثبتِ تصویری که به ناحق «انسان» و «سرزمینی» را به بی راهه می برد.

   چنان که بوده و هستند هنرمندان و سینماگران و پژوهشگرانی که چنین می کنند با تاریخ. عجیب این که در ساحت سینمای زنده و جستجوگر و جسور و شریفی چون سینمای مستند چنین می کنند با خود و تاریخ. باری، برای نگارنده، نام تهامی نژاد درست از همین روست که پژوهش گری ست صادق، نام عزیزی ست.

او به استناد کارنامه ی درخشانش نشان می دهد که به دور از هر گونه عناد و لجاجِ کور کورانه با هر موضوع و هر فرهنگ و هر انسانی به تناسب شرایطی که بر سرزمین اش حاکم بوده است، توجه شایانی کرده به «انسان». به نفت، به منابع طبیعی، به صحرا و کویر و زبان؛«چطور می شود درباره ی زبان فیلم ساخت؟ فکر کرده بودم زبان یک نشانه است. خب! با زبان های دیگر مثل رنگ ها، لباس ها، رفتارها، شهرها، و آدم ها شروع کنم، بعد به تفاوت زبان سرحدی و مک کرانی برسم. نشد. اما فکرش ماند»2.

 محمد تهامی نژاد "آذر؛ ماهِ آخرِ پاییز"3. هشتاد ساله می شود. اما تا همین الان هر گاه او را ببینی، انگار جوانی دیده ای در ابتدای راه که می کوشد بیاموزد و هر نکته وسخنی را فوراً با قلم و کاغذش ثبت می کند. بارها شور و شوق اش را دیده ام برای تماشای فیلم های مستند. به خصوص علاقه ی زاید الوصف اش برای شناختن سینمای مستند خارج از مرکز. این نکته، نکته ی بسیار عمیقی ست که تهامی نژاد تلاش می کند صداهای دیگری از ساحت سینمای مستند را بشناساند.

 

محمد تهامی نژاد کارگردان مستند

چه بسیارند کسانی که با بی مهری با سینماگران مستند خارج از مرکز برخورد می کنند و حتی می کوشند آن ها را از کانون توجه سینمای مستند دور نگه دارند! چه بسیارند کسانی که به مستند سازان جوان و پرتلاشی که که آثارشان با توجه به اقلیم خودشان و وفاداری به تاریخ مردمان که تاریخی نانوشته و ناشناخته دارند و آثارشان سرشار از پرسش است، عنوان«فیلم بازان!» را می دهند!

چه بسیارند کسانی که به مستند سازان خارج از مرکز در بهترین حالت با نگاهی عاقل اندر سفیه! می گویند: «تلاش های تان در شهرستان ها قابل تقدیر است!» این عده آن قدر ناآگاه هستند که نمی دانند عنوان «شهرستان - شهرستانی» اکنون در ساحت هنری - آن هم در دهکده ی جهانی که همه مان حول محورش می چرخیم و می چرخیم، این گونه سخن گفتن و خط کشی های جغرافیایی نام و نشانی ندارد.

چه بسیارند کسانی که برای خود در مرکز نشسته اند و بی آن که سینمای مستندِ دیگر نواحی ایران را تماشا کنند، آثار برتر مستندِ سال را برمی گزینند غافل از این که انتخاب شان یک انتخاب شخصی ست و علی العموم نباید آن را به کلیت سینمای مستند کشور نسبت داد.

چه بسیارند کسانی که در نمایش آثار مستند در خانه ای که متعلق به مستند سازان این مملکت است (خانه ای که تهامی نژاد خود از کسانی بوده است که آن را پایه نهاد) گزینشی فیلم انتخاب می کنند و غالباً فیلم های مرکزی به نام «تهران» را نمایش می دهند و احتمالاً کانونِ عنایت و توجه شان به سینما گرانی بوده است که غالباً در کادر نگاه شان هست و سر و سّری رفیقانه با یکد یگر دارند!

چه بسیارند امروز کسانی که به یُمن نامی که برای خود دست و پا کرده اند، قراردادهای مستند تلویزیونی را به مستند سازان جوان محول می کنند و در چند ساله ی اخیر، نوعی از سینمای مستندِ بی دردِ سر! و نه مستقل، بل فرمایشی آرام آرام رو به افزایش است و رفته رفته مستند سازان مستقل و مستند هایی که تنها و تنها به ذات کاوش گری و در عین حال انسانیِ مستند وفادارند، تکافتاده می شوند.

چه بسیار ناقدانی! که تنها از آن مستندهایی می نویسند که خود به نوعی مروجِ تولید آن گونه مستند و بعضاً تهیه کنندگان آن هستند! چه بسارند کسانی که با عنوان هیاًت انتخاب و هیاًت داوران مثل سدّ سکندر جلوی سینمای مستندِ مستقل قد علم می کنند تا خدای ناکرده این آثار دیده نشوند! باری، بسیارند چنین کسانی و همیشه ی تاریخ بوده اند در ساحتِ فرهنگ و هنر این سرزمین.

اما چنان که ذکر شد، آنان بسیارند! ولی محمد تهامی نژاد یکی است و این یکی بودن و تمیز دادنِ آن از میان خیل نابخردان که در ساحت خردورزی! صورتکی به صورت شان زده اند؛ کاری ست که از پسِ غبار سالیان رخ نشان می دهد.

خجسته باد سالروز تولدِ تهامی نژاد به مردمانی که «درد» در رگ و پی شان تنیده شده است. سایه اش مستدام باشد بر سر «فریده خانم». «مستند سازی بعضی ها را کشته است. من را نکشت، نیمه جان کرد، ولی قربانی نکرد. مخصوصاً وقتی که دنبال خانه می گشتم در شهر برای خانواده ام که بیایند و آمده بودند، ولی خانه نداشتیم. یادش بخیر، محمد کاهنی. گفته بود خانه ی خواهرش خالی است بگو بیایند و آمدند. صبح خانواده در هواپیما بودند و من دنبال محمد. گفت که آپارتمان را اجاره داده است. بعد قرار شد خانه ای در جاده ی خاش به ما بدهند. صبح، با دخترم که در آن زمان ده دوازده سال بیش تر نداشت، از صبح تا غروب، اتاق ها را تمیز کردیم و جارو زدیم. تازه کار تمام شد که گفتند نمی شود این جا بمانید؛ مال ماست. به مدیر مرکز زنگ زدم گفت. گفت مقاومت کن و من و شادی ام که دست های کوچکی داشت، نتوانستیم مقاومت کنیم. مستند سازی مرا نکشت »4.              
 
2، 1 ویژه نامه ی مستند.
3، عنوان مجموعه داستانی از ابراهیم گلستان
4، وِزه نامه ی مستند

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200