آهای خبردار!
مستی یا هوشیار؟
خوابی یا بیدار؟
خاله یادگار!
تو شبِ سیا
تو شبِ تاریک
از چپ و از راست
از دور و نزدیک
یه نفر داره
جار میزنه، جار:
آهای غمی كه
مثلِ یه بختک
رو سینهی من
شدهای آوار
از گلوی من
دستاتو، وردار
توی كوچهها
یه نسیم رفته،
پی ولگردی
توی باغچهها،
پاییز اومده
پی نامردی
توی آسمون
ماهو دق میده
دردِ بیدردی
خاله یادگار!
نمیای بریم
شهرو بگردیم
قدم به قدم؟
نمیای بریم
چراغ ورداریم
پرسه بزنیم
دنبالِ آدم؟
كوچههای شهر
پُرِ ولگرده
دل پُرِ درده
شب پُرِ مَردو
پُرِ نامرده
همه پا دارن
همه دَس دارن
اما بعضیا
دورِ خودشون
یه قفس دارن
بعضیاشونم
توی دستشون
یه جرس دارن
آره خاله جون!
خاله خبردار!
باغ داریم تا باغ
یكی غرقِ گل
یكی پُرِ خار
مرد داریم تا مرد
یكی سَرِ كار
یكی سَرِ بار
یكی سَرِ دار
آهای خبر دار!
خاله یادگار!
تو میخونهها
دیگه كی مسته؟
دیگه كی هوشیار؟
تو ویرونهها
دیگه كی مرده؟
كی شده مُردار؟
تو افسونهها
دیگه كی دیوه؟
دیگه كی دیوار؟
آره خبردار
خاله یادگار!
میخوان بینِ ما
دیوار بزنن
میله بكارن
خندق بكنن
تو رو ببرن
اونورِ بازار
منو بیارن
اینورِ بازار
از من و توها
بازار شلوغه
تا ما با همیم
دیوار دروغه
بارون نزنه
آبت نبره
من دارم میام
خوابت نبره...
خبر، خبردار
خاله یادگار!
من به یادِ تو
بیدار میمونم
تو به یادِ كی
میمونی بیدار؟