عصر ایران؛ جعفر محمدی - یکی از روشهای جلوگیری از خونریزیهای شدید، "پانسمان فشاری" است. در این روش، محلی که دچار خونریزی است، با فشار بسیار شدید باند بر روی زخم بسته میشود چرا که پانسمان معمولی قادر به متوقف ساختن جریان خونریزی نیست.
هر چند پانسمان فشاری در بسیاری از مواقع میتواند با توقف خونریزی، مصدوم را نجات دهد ولی خطری جدی در این میان وجود دارد و آن "نرسیدن خون به بافت ها"، بر اثر فشار پانسمان است.
بنابراین به امدادگر آموزش می دهند که اگر برای بستن زخم مجروحی، از پانسمان فشاری استفاده کرد، حتماً ساعت دقیق پانسمان را روی چسب یا پارچهای در کنار زخم بنویسد تا بقیه کادر امداد یا پزشکی در ادامه مسیر کمک و درمان، هر 20 دقیقه یک بار زخم را باز کنند و مجدداً ببندند تا جریان خون به بافتها متوقف نشود. این موضوع آنقدر مهم است که امدادگر باید بر روی پیشانی مجروح نیز علامتی دال بر استفاده از پانسمان فشار رسم کند.
خونریزی ناشی از اعتراضاتی که در سالهای 1378، 1388، 1396، 1398 و 1401 در ایران شکل گرفتند، با روش پانسمان فشاری کنترل شدهاند بدین شکل که پلیس و نیروهای امنیتی وارد معرکه شده و با برخوردهای میدانی و دستگیریهای گسترده، ناآرامی ها را پایان دادهاند.
طبیعتاً بعد از پانسمان فشاری، این وظیفه گروه پزشکی است که به درمان جدی زخم بپردازد ولی با هزار تأسف و تحسّر باید گفت که همه پانسمانهای فشاری صورت گرفته در این سالها، به حال خود رها شده اند و تنها اتفاقی که افتاده، افزودن پانسمان فشاری دیگری بر این تن است.
بدیهی است که وقتی پانسمان باز و زخم درمان نمیشود، هم خطر جدی عفونت وجود دارد و هم خطر وحشتناک نرسیدن خون به اندامها و قطع عضو و حتی مرگ.
عقلای نظام که طبیعتاً باید نگران ادامه حیات آن باشند، باید همه زخمهایی را که با پانسمان فشاری کنترل شدهاند، یکی یکی باز کنند و به درمان تکتک آنها بپردازند. آنها باید علت این زخمها و عوارضی که عدم رسیدگیهای بعدی به وجود آمده را با دقت بررسی و چارهاندیشی کنند و الا هر ارگانیزمی که در جایجای بدنش زخمهایی با پانسمان فشاری داشته باشد و خون به بافت های مختلف اش نرسد، دیر یا زود دچار مشکلات حیاتی خواهد شد.
سخنان عده ای از مسؤولان بعد از حوادث غمبار اخیر نشان می دهد که دستکم در بین آنها اراده ای برای شناسایی چرایی و عمق زخم ها وجود ندارد و این زنگ خطری است که بیش از همه خود نظام را تهدید می کند.
این که فلان مسؤول علت وقایع اخیر با "تحت الشعاع قرار دادن دستاوردهای سفر رئیس جمهور به سازمان ملل" بداند یا دیگری بگوید "میخواستند پیروزی نظام در راهپیمایی اربعین دیده نشود" یا همه چیز را به گردن عوامل خارجی میاندازند و همه معترضین را اغتشاشگر می نامند، همه و همه هشداری است برای عقلای نظام که ای بسا این بار نیز بعد از پانسمان زخم، آن را به حال خود رها می کنند و باعث می شوند باز هم خون کمتری به اندام های دیگر برسد و کل ارگانیزم نظام را در معرض خطر بیشتری قرار گیرد.
باز کردن پانسمان ها، عفونت زدایی از زخم ها و مرهم نهادن بر آنها، آینده نظام جمهوری اسلامی را به بهترین شکل ممکن تامین و تضمین می کند. برای نیل به این مهم، تنها راه موجود همان است که بنیانگذار جمهوری اسلامی به صراحت گفته است: "جلب نظر مردم" (ببینید).
مراد از مردم نیز همه 85 میلیون نفری هستند که شناسنامه ایرانی دارند نه فقط معترضان روزهای اخیر یا اجتماع کنندگان در میدان انقلاب علیه معترضین که همه و همه و همه ایرانی ها با هر باوری.
هیچ حکومتی البته قادر به تامین نظر و مطالبات صد در صد افراد جامعه نیست و لذا باید به قاعده دموکراسی، خواسته اکثریت را با تأمین حقوق اقلیت مد نظر داشت و در عالم واقع، بدان تن داد.
واقعیت این است که خواسته های اکثریت مردم ایران در زمینه هایی مانند آزادی های اجتماعی، روابط با جهان، نظام انتخاباتی، اصلاح ساختارهای فاسد اقتصادی و ... به حدی آشکار و جلوی چشم است که برای درک آن، حتی به رفراندوم هم نیازی نیست.
کافی است مسؤولان، شعارزدگی را کنار بگذارند، مرعوب هوچی گرهایی که نان شان در وضع موجود است نشوند و "واقعیت" را آن گونه که در کف جامعه است و نه آن طور که در دنیای ذهنی و گعده های سیاسی شان می گذرد، بپذیرند.
دهها پیمایش، نظرسنجی و گزارش محرمانه و غیرمحرمانه هم در اختیارشان است که بخش هایی از واقعیت ها را بازتاب می دهند. لااقل همان ها را بپذیرند و وقتی پذیرفتند، تصمیمات و رویکردهای جدیدشان را بر اساس خواست اکثریت ایرانیان انجام دهند.
این بهترین روش برای حفظ نظام و خلع سلاح دشمنان آن است که مدام از شکاف های موجود بین مردم و نظام بهره می برند. در این صورت دیگر شاهد این همه دو دستگی و اعتراض و اغتشاش و خونریزی و هدر رفت انرژی امنیتی کشور و رنج مضاعف مردم نخواهیم بود چرا که اکثریت به آنچه می خواهند در چارچوب همین نظام جمهوری اسلامی می رسند و انگیزه ای برای شعار و اقدام علیه آن ندارند و کار به منازعه و زخم و پانسمان فشاری و ... نخواهد کشید.
{$sepehr_rl}
دوست عزیز! اگر عقلی بود و عقلایی وجود داشت که کار به اینجا نمی رسید!!!
تا وقتی امثال بیژن عبدالکریمی ها امثال رحیم پور ازغدی ها را قانع نکنند که ضرر گشت ارشاد، بیش از نفع آن است، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد
چرا که این دسته دوم هستند که در حاکمیت رفت و آمد دارند و (دانسته و ندانسته) خوراک تئوری قانون گذاران و مجریان را فراهم می کنند.
اگر به نظرتان آب گل آلود است، رفع آن را باید در سرچشمه، (مباحث نظری: دین، حیطه اختیارات حکومت، حیطه نفوذ خواسته های مردم و....) جستجو کرد.
آنها با چنگ و دندان از قدرت خود محافظت میکنند، ولو به نابودی ایران منجر شود
هزار افسوس!هیچ امیدی به اینها نیست.
اینا مشکلاتیه که غربگداها درست میکنن
چون پایان یافتنِ اغتشاشاتِ اخیر به خاطر فشار حکومت نبود بلکه به خاطر همراهی نکردنِ مردم با اغتشاشگران بود.
حالا نوبت روزنامه نگار مزدور و سلبریتی هست
کشور مثل آخر دهه ۶۰ نیاز به حجامت دارد
به سراغ تک تکتون میآییم
این نحوه استدلال، یعنی اینکه شما در پی استبداد هستید.
پس به شدت از بر چسب زدن بپرهیزید، به خصوص به نهاد قدرت که نتیجه عکس میگیرید.
در این برهه، و شاید بیش از یک دهه است نیاز به گفتگوهای نخبگانی، گفتگو با قانون گذاران و مجریان و مشاوران آن ها و تجمع های قانونی و مسالمت آمیز داریم. رایزنی از بالا، فشار از پایین. (رتبه بندی معلمان، لغو بسیاری از خصوصی سازی ها، تعرفه گذاری خدمات پرستاری و...، نمونه های موفق تغییر هستند)
حرکات رادیکال خیابانی، با مشت آهنین حاکمیت ها مواجه می شوند، چه ایران، چه هر جای دیگه