محمد بیک زاده، تهیه کننده سریال امام علی (ع) راجع به سانسورهایی که بر روی این سریال انجام شده در گفتگویی با روزنامه فرهیختگان به حواشی ساخت این سریال حواشی پرداخته است. او در مورد انتخاب فردین برای نقش مالک اشتر گفت: «ابتدا برای این نقش صحبت از فردین شده بود. البته برای بسیاری از نقشها ما چندین نفر از بازیگران قبل از انقلاب را در نظر داشتیم.
آن روزها هم مثل امروز نبود و حرف من را گوش میکردند. توانستیم برای خیلیها مجوز بازی بگیریم اما برای بازی فردین به او اجازه ندادند. علت آن هم بسیار ساده است. ما قهرمان زنده نمیخواهیم. فردین برای توده مردم قهرمان بود.»
او در این رابطه ادامه میدهد: «من در نظر داشتم خانم فائقه آتشین (گوگوش) نقش قطام را بازی کند. اما نه به ایشان و نه به فردین اجازه بازی ندادند. به جای فردین، علی آزاد را پذیرفتند.
در حالی که اگر به سینمای قبل از انقلاب نگاه کنیم فردین نماد جوانمردی و آزادگی بود و علی آزاد سمبل نامردی و ناجوانمردی. علی آزاد توانست نقش ابن عباس را بازی کند. توانستیم مجوز بازی فخری خوروش و داود رشیدی را نیز بگیریم ولی در مورد آن دو نفر ناموفق بودیم.»
با اشاره کوتاه به ماجرای ناگفته هی محمد بیک زاده در مورد سریال امام علی (ع) این مطلب درباره بازیگرانی دیگری هم است که به دلایلی خاص و عجیب نقششان به دیگران رسید. محتوای مطلب ذیل از روزنامه شهروند، روزنامه فرهیختگان و صفحه سینمایی «سینماتیک لایف» گردآوری شده است.
اگر فیلمهای موفق قبل از انقلاب این فیلمساز را نادیده گرفته و نگاهمان را تنها به آثار بعد از انقلاب کیمیایی معطوف کنیم آن وقت میتوان رد این جایگزینیها را تا سرب پی گرفت.
کیمیایی که در فیلم تیغ و ابریشم یک همکاری ثمربخش را با فرامرز صدیقی به تجربه نشسته بود، زمانی که پس از رد شدن پیدرپی فیلمنامههایش در ارشاد با پیشنهاد مدیر فارابی، فیلمنامه هاگانای تیرداد سخایی را در دست گرفت، پس از بازنویسی کامل این سناریو طبیعتا نخستین گزینهاش برای بازیگر نقش نوری این فیلم کسی نبود جز فرامرز صدیقی که در تیغ و ابریشم در نقش قهرمان همیشگی مسعود کیمیایی حضوری بهیادماندنی داشت.
صدیقی هم مشتاقانه دل به این کاراکتر بسته بود اما روند پیشتولید این فیلم چنان طولانی شد که موعد قرارداد فرامرز صدیقی با فیلم سایههای غم شاپور قریب فرارسید. صدیقی نمیتوانست بیشتر صبر کند تا کیمیایی بالاخره پیشتولید سرب را طی کرده و فیلمبرداری فیلمش را آغاز کند. شرایط سینمای ایران نیز جوری نبود که او ریسک کرده و زیر قراردادش با شاپور قریب بزند.
آن روزها ممنوعالکاری به بهانه مبارزه با ستاره سالاری چونان شمشیر بالای سر بازیگران بود (هنوز فراموش نکردهایم ماجرای بازیگری را که به دلیل درخواست دستمزدی بالا از تهیهکنندهای کاسبکار چند وقتی ممنوعالکار شد!!) و بنابراین فرامرز صدیقی چارهای جز عمل به قراردادش نداشت. در نتیجه کیمیایی هم نقش نوری را به هادی اسلامی داد.
هادی اسلامی که پیش از سرب با مسعود کیمیایی همکاری نکرده بود، در نخستین همکاریاش با این استاد صاحبنام سینما این شانس را به دست آورد که نهتنها بهترین کار کارنامهاش که یکی از شاهنقشهای آثار بعد از انقلاب این کارگردان را ایفا کند.
نتیجه درخشان بود، هم فیلم و هم بازی مرحوم هادی اسلامی در سرب دیده و پسندیده شدند. اما کیمیایی که به گفته نزدیکانش سر صحنه سرب حتی تا روز آخر فیلمبرداری نتوانسته بود ناراحتی و دلچرکینیاش را از نبودن فرامرز صدیقی فراموش کند، در فیلم بعدیاش دوباره با صدیقی کار کرد و متاسفانه بعد نیز به دلیل مرگ نابهنگام هادی اسلامی فرصت همکاری دیگری میان او و کیمیایی پیش نیامد.
اکنون که شمایل بهیادماندنی داریوش ارجمند در فیلم ناخدا خورشید بدل شده به یکی از ماندگارترین شمایلهای سینمایی دهه شصت؛ شاید باورش سخت باشد که اصلا قرار نبوده داریوش ارجمند این نقش را بازی کند و ناصر تقوایی زمان نوشتن این فیلمنامه و حتی زمان درخواست پروانه ساخت ناخدا خورشید به بازیگر دیگری برای این نقش فکر میکرد.
درواقع گزینه نخست تقوایی برای ناخدا خورشید سعید راد بود. بازیگری که در سالهای جوانی خودش و تقوایی نقش اصلی صادق را برای کارگردان بزرگمان بازی کرده بود و پس از حدود یک دهه دوری از هم، ناصر تقوایی میخواست با یک همکاری دیگر موفقیت آن فیلم دهه پنجاهی را یک بار دیگر مکرر کنند.
اما ماجرای هزار بار چرخ خوردن سیب دوباره در دنیای سینما پیش آمد. سعید راد که بهطور جدی دل به این همکاری جدید بسته بود و حس میکرد با این فیلم یک بار دیگر جایگاهش در سطح اول سینمای ایران را به دست خواهد آورد با یک دیوار سخت و رسوخناپذیر برخورد کرد.
او که حتی در گفتوگویی گفته مدتها با یک دست بسته به کتفش تمرین میکرد تا بتواند اعمال و رفتار ناخدایی را که یک دستش قطع شده بود، باورپذیر اجرا کند، با واقعیت تلخ ممنوعالکاری که در سینمای آن سالها شتری بود که میتوانست در خانه هر هنرمندی بخوابد، مواجه شد. تقوایی که سالها برای ساخت این فیلم جنگیده بود نمیتوانست دست روی دست بگذارد و کاری نکند. او که تلاشهایش برای شکستن این حکم را شکست خورده میدید، گزینه دیگری رو کرد که یک سابقه ناکام همکاری با او را نیز در کارنامهاش داشت. داریوش ارجمند گزینه جدید تقوایی برای نقش ناخدا خورشید بود.
نقش ناخدا میتوانست بهترین پاداش برای وفاداری هنرمندانه ارجمند باشد که آن روزها سرش را به تئاتر گرم کرده بود و به گفته خودش از آن رخدادها و آن بیاخلاقی بزرگ سرخورده بود. نتیجه کار درخشان بود.
ارجمند چنان در نقشش درخشید که با همان نخستین حضور سینمایی توانست جایزه بازیگری فستیوال فجر آن سال را به دست آورد. میتوان گفت مورد ناخدا خورشید یکی از معدود مواردی بود که ممنوعالکاری یک بازیگر به سینما سود رساند و به عبارتی عدو سبب خیر شد. با اینکه آسیب اصلی آن اتفاق به سعید راد وارد شد و درنهایت او را به مهاجرتی اجباری واداشت...
در میان بازیگران زن کیمیایی اما یکی از جدیدترین موارد جایگزینی به فیلم حکم باز میگردد. کیمیایی که هدیه تهرانی را در فیلم سلطان به سینمای ایران معرفی کرد، برای نقش زن فیلم حکم نیز روی این بازیگر نظر داشت. هدیه تهرانی هم راغب به این همکاری بود و حتی پس از خواندن سناریو تاریخ جلسه امضای قرارداد نیز مشخص شد اما سفر ناگهانی هدیه تهرانی او را از این پروژه دور کرد و در نهایت ایفای نقش زن فیلم حکم به لیلا حاتمی رسید.
حاتمی نیز در تنها نقشآفرینیاش برای رفیق سابق پدرش سنگتمام گذاشته و یکی از بهترین زنان سینمای کیمیایی را ارایه داد. این دومین باری بود که نقشی که به تهرانی پیشنهاد میشد، بدل میشد به شاهنقشی در کارنامه لیلا حاتمی. آنها در فیلم «لیلا» هم چنین اتفاقی را تجربه کرده بودند.
دیگر جایگزینی مهم در فیلمهای کیمیایی در فیلم مرسدس رخ داد. این نویسنده و کارگردان باسابقه که پس از دو همکاری پرثمر و موفق با فریبرز عربنیا در فیلمهای ضیافت و سلطان، به گفته نزدیکانش سناریو مرسدس را بر پایه حضور فریبرز عربنیا نوشته بود، در روزهای پیشتولید مرسدس و درحالیکه به روزهای منتهی به فیلمبرداری رسیده بودند، ناگهان با این واقعیت مواجه شد که عربنیا نمیخواهد بازی در نقش اسفندیار این فیلم را قبول کند.
درباره این تصمیم پرریسک فریبرز عربنیا دلایل بسیاری در طول این سالها عنوان شده است. برخی به مسائل مالی ایجادشده بین این دو اشاره کرده و مدعی شدهاند عربنیا که بعد از بازی در سلطان دارای جایگاهی یگانه در سینمای ایران شده بود، وقتی رقم پیشنهادی کیمیایی را که نزدیک به دریافتی او در سلطان بود، شنیده، قید حضور در این فیلم را زده است.
عدهای دیگر به پرکاری آن روزهای عربنیا اشاره کرده و گفتهاند که این بازیگر باوجود میل باطنیاش برای بازی در فیلم استادی که او را به چنان موقعیتی در سینمای ایران رسانده بود، صرفا به این دلیل که فرصت همکاری برایش پیش نیامده بود از حضور در این پروژه انصراف داد.
عدهای دیگر نیز اختلافات شخصی عربنیا و کیمیایی را در این قضیه دخیل دانستهاند و به نظر میرسد گفتههای اینان با واقعیت بیشتر قرین باشد؛ چرا که پس از آن این دو هیچگاه به هم نزدیک نشدند و حتی زمزمهای نیز درباره همکاری آنها منتشر نشد.
بههرحال دلیل این قضیه هر چه باشد نمیتوان این واقعیت را کتمان کرد که سود اصلی این اختلاف به محمدرضا فروتن رسید. این هنرجوی سابق فیلمنامهنویسی که آن روزها جز چند نقش بیاهمیت در فیلمهایی معمولی چیزی در کارنامهاش نداشت، با اختلافی که بین کیمیایی و بازیگرش پیش آمد، ناگهان ره صدساله را یکشبه طی کرده و در اندک زمانی بدل شد.
محمدرضا فروتن که آن روزها در اپیزودی از سریال سرنخ کیومرث پوراحمد بازی کرده بود، به خاطر بازی تاثیرگذارش در آن اپیزود توسط دستیار کیمیایی به او معرفی شد و شگفت که کیمیایی نیز در کوتاهترین زمان ممکن او را برای بازی در مرسدس انتخاب کرد. کیمیایی که به کارگردانی شهره است که حتی از چوب هم میتواند بهترین بازی را بگیرد، ظاهرا با دیدن فروتن و شنیدن صحبتهایش استعداد بالقوه مستتر در وجود او را تشخیص داده و انتخابش میکند. محمدرضا فروتن نیز از این فرصت به بهترین نحو ممکن استفاده کرده و در نقش جوان تنها و تلخ و معترض کیمیایی حضوری درخشان از خود نشان داد؛ چنان که در این نخستین حضورش در سینمای ایران در جشنواره فجر کاندیدای سیمرغ بهترین بازیگری شد. همکاری فروتن و کیمیایی بعد از مرسدس در فیلمهای فریاد، اعتراض، سربازهای جمعه، جرم و متروپل تکرار شد که نشان از رضایت و درک متقابل این دو از هم در یک روند بیست ساله دارد.