عصر ایران؛ مهرداد خدیر- برکناری دراگان اسکوچیچ سرمربی تیم ملی فوتبال ایران - که ما را سریع و بیدردسر به جام جهانی قطر رساند- موضوع بحث و مناقشه است.
گروهی بر این باورند که او در شرایط اضطرار و پس از کلاهبرداری ویلموتس بلژیکی و از سر ناچاری انتخاب شده بود و همین که مربی «خونه به خونه» جای «کارلوس کیروش»ی نشست که معتمد و ستایش شدۀ الکس فرگوسن بوده و دو دوره مربی ایران در دو جام جهانی افتخار کمی برای او نیست ولی تا به تیم قَدَر میخورد تاکتیک نداشت و این که توپ را به هر شکل به یکی از سه نفر _ طارمی، آزمون و جهانبخش_ برسانید و آنها خودشان یک کاری میکنند تاکتیکی نیست که در مقابل آمریکا و انگلیس و ولز هم جواب بدهد!
البته دست او درد نکند. کار بسیار مهمی انجام داد. با آن وضع کرونا و بی تدارکات ما را به مقصد رساند. زود و بیحاشیه. ولی با تشبیه همکارمان مصطفی داننده مثل تاکسی خوبی بود که ما را سالم و سریع و ایمن به فرودگاه امام میرسانَد منتها مقصد که فرودگاه امام نبود تا ذوق کنیم رسیدیم بلکه میخواهیم به خارج از مرز سفر کنیم و طبعا بقیه راه را باید با هواپیما برویم و نمیشود با همان تاکسی تا لندن یا پاریس و فرانکفورت یا حتی کابل و بغداد هم برویم!
این گروه اما خواستار انتخاب یک سرمربی خارجی آشنا با حال و هوای فوتبال ایران به جای او بودند و هستند نه یک سرمربی ایرانی.
دو خارجی هم طبعاً یکی کارلوس کیروش است و دیگری برانکو ایوانکوویچ. روی دومی البته یک شبکۀ رسانهای بسیار کار کرد همانها که از زمان بلاژویچ با او که دستیار بلاژ بود ارتباط داشتند و بعدتر موفقیت خیرهکننده در پرسپولیس سبب شد حمایت خود را آشکارتر کنند.
دربارۀ اولی مهمترین وجه مخالفت روحیات شخصی و اخلاقی کیروش ست که مثل اسکوچیچ، پسر سر به زیر و مطیعی نیست و خود را مرئوس فدراسیون نمیداند و چون طی سالها حضور در این سرزمین دیده مدیران ایرانی چه دانشمندانی هستند پروژۀ خود را به پیش میبُرد.
گروه دوم اما برکناری اسکوچیچ را عین بیمعرفتی میدانند منتها خندهدارتر از همه این است که در برنامهای این ادعا مطرح شد که مجری آن خود مدام به بی معرفتی در حق عادل فردوسیپور متهم میشود و زیر این فشار جرأت نکرد با عنوان برنامۀ 90 ادامه دهندۀ آن باشد اما تکذیب هم نمیکند کما این که وقتی علیرضا منصوریان به برنامۀ 90 اشاره کرد و گفت نام سابق این برنامه بوده توضیح نداد که ما برنامۀ دیگری هستیم!
کوتاه این که اگر در حق دراگان بی نوا بیمعرفتی شده باشد بهتر است در غیاب جناب میثاقی مطرح شود چون رکوردهای معرفت را او چند سالی است جا به جا کرده است و از زبان غیر منصوریان هم بهتر و راستی که چقدر جای امثال دکتر صدر یا چراغپور یا کارشناسانی که منفعتی در این فوتبال ندارند در برنامه های تلویزیونی خالی است.
واقعیت این است که تصمیمگیری دربارۀ سرمربی تیم ملی فوتبال از حیطۀ فدراسیون فوتبال و حتی وزارت ورزش خارج شده و این موضوع اگرچه به لحاظ مالی برای فوتبال ایران خوب است چون دستمزد از جای دیگر تأمین و تضمین میشود اما نشان میدهد دو نگاه وجود دارد:
{$sepehr_rl}
نگاه اول این که مهم این است که آمریکا یا انگلیس را ببریم یا دست کم آبرومندانه ببازیم و با شکست سنگین و نتیجۀ تحقیرآمیز با قطر وداع نکنیم و این که چنین اتفاقی با مربی ایرانی رخ میدهد یا با خارجی در مرتبۀ بعد اهمیت قرار دارد.
نگاه دوم اما معتقد است چون بازی با آمریکا و انگلیس حیثیتی شده روی نیمکت یک ایرانی بنشیند بهتر است. انگار که قرار است با اختلاف چهار گل ببریم و حیف است که یک خارجی ولو کیروش شریک یا فرمانده این فتحالفتوح باشد!
نه علاقۀ خود را به حضور کیروش پنهان میکنم نه حدس انتخاب امیر قلعهنویی را که با نواصولگرایان همراهتر است و انگیزه هم دارد تا ثابت کند 15سال قبل به خاطر پنالتی از دست داده در مقابل کره و تعلیق فدراسیون که تیم ملی را از دست داد در حق او جفا شد. همه جور همراهی سیاسی تبلیغاتی هم کرده البته اگر آن جملۀ «چهلسال» را بتواند از آرشیو رسانهها حذف کند.
گزینههای دیگر علی دایی و جواد نکوناماند. اولی اما آدم باجبدهی نیست و اگرچه صد البته ایرانی است ولی ایرانیِ مطیعی نیست و اگر دنبال اطاعت و سربه زیری هستند گزینۀ مناسبی برای اغراض سیاسی نیست چون حرف خود را میزند. جواد نکونام هم خیلی برای این کار جوان به نظر میرسد و با این اوصاف همۀ راهها به امیرخان ختم میشود که اگرچه به بادام تلخ در آجیل فوتبال شبیه است اما کارنامه و انگیزه دارد به اضافۀ ادبیات صدا وسیماپسند با شروع «خدا را شاکرم...»
با این همه این یادداشت را به انگیزۀ دیگری مینویسم؛ این که داستان فوتبال در قطر مثل برداشت از میدان گاز مشترک در این کشور کوچک همسایه شده است! «کوچک» ی که برای جام جهانی 200 میلیارد دلار در آن سرمایهگذاری کرده است. معادل 10 سال درآمد نفت ما در سالهای تحریم!
چرا؟ با یک خاطره توضیح میدهم. در سال 1385 و در دولت اول احمدینژاد در سفر به عسلویه در هواپیما کنار مرحوم مهندس ترکان رییس منطقۀ ویژۀ اقتصادی پارس جنوبی نشسته بودم. وزیر وقت نفت در آن زمان ترجیح داده بود او را در آن جایگاه حفظ کند.
منتها درگیر بیماری کلیوی بود و امیدی هم به استمرار این جایگاه نداشت و به همین خاطر صریح و روشن سخن میگفت.
مشخصا این که با قطر میدان مشترک گازی داریم و هر که بیشتر بردارد برنده است و ما به خاطر سالهای جنگ عقب هستیم ولی در ایران همه درگیر این هستند که کدام شرکت آمده و به نتیجه فکر نمیکنند.
در همین حین دو لیوان آب میوه آوردند و به من گفت نی لیوان خود را در لیوان من بگذار! گفت: حالا یک لیوان است با دو نی. اگر هر دو از این بنوشیم کجا معلوم میشود شما بیشتر نوشیدهای یا من؟! حالا تصور کن این لیوان را آوردهاند و شما درگیر جنس و نوع نی باشی در حالی که من دارم لاجرعه و پیوسته مینوشم یا میمکم شما بروی دنبال یک نی دیگر! نی مورد نظر را شاید پیدا کنی ولی وقتی برگردی میبینی لیوان خالی است و نی، بلاموضوع شده است. منتقدان آن قدر شرکتهای بهره بردار را موضوع اصلی کردهاند که اصل داستان بلاموضوع میشود و میگفت این درد از دردی که مرا دارد از پا میاندازد کُشندهتر است.
حالا داستان سرمربی تیم ملی فوتبال است. همه داریم دنبال نی میگردیم و به اصل ماجرا توجه نداریم که نتیجۀ بازی با آمریکا و انگلستان در خاطرهها میماند. یک پیروزی یا تساوی به نواصولگرایان که بر خلاف تئوریسین نابغهشان حسن عباسی خیلی هم ضدفوتبال نیستند این فرصت را میدهد تا پیروزی در مقابل استکبار جهانی را جشن بگیرند هر چند وسط آن جشن نمیدانند با زنان و دختران چه کنند که بلای جان شان شدهاند و در حالت دیگر باختی پرگل خصوصا در مقابل دومی تحقیرآمیز خواهد بود و دستمایۀ طنز تا سالها.
با این اوصاف، شرط عقل این است که هر چه زودتر «نی» را درون این لیوان بگذاریم. هر چند که نی «دایی» ساز مورد نظر را الزاما نخواهد نواخت. (ملاحظه میکنید که در این فقره دنبال نی هستند اما نه نیی برای نوشیدن و مکیدن بلکه برای نیی به قصد نواختن).
حالا که صحبت از نی شد و دو معنی مترتب بر آن که یکی وسیلۀ نوشیدن و مکیدن است و دیگری ساز نواختن شاید به جای خاطرۀ مرحوم ترکان یا نی مورد نظر مولانا آن نی که سعدی در گلستان به آن پرداخته گویاتر باشد: "تو را که خانه نئین است، بازی نه این است".
( نئین/ نیین: خانۀ ساخته شده با نی). خانۀ فوتبال ایران با این وضع مدیریت و بلبشو "نئین" است!
مثال تاکسی را زدید گویی الان چند بوئینگ و ایرباس 2022 در فرودگاه منتظر شما هستند. نخیر برادر گرامی! نهایتا از تاکسی پراید پیاده می شوید و سوار پپیکان خواهید شد. و البته فراموش کردید هواپیمای مورد علاقه شما به تیمهایی چون لبنان و عراق باخته بود ولی برای این تاکسی نگون بخت با اولین باخت به کره در شرایطی که قبل از آن صعود تیم قطعی شده بود شمشیرها از نیام کشیده شد.
هر چند با ثبت نام آقای تاج در انتخابات فدراسیون بعد از دسته گل ویلموتس این انتظار بزرگی هست
ملیت سرمربی تیم ملی هیچ اهمیتی ندارد ، همانطور که ملیت بازیکنان آن هم اهمیت ندارد و هر کشوری که بتواند ، با افتخار اتباع دیگر کشورها را به عضویت تیمش در می آورد ، حتی کشوری مثل اسپانیا .
آنچه که مهم است ، داشتن سابقه بین المللی است که مربی ایرانی آن را ندارد.
مربی های وطنی را اگر بی مترجم رها کنید به عنوان توریست هم نمی توانند به قطر بروند