عصر ایران ؛ حمید پریزاده - خانم گوهر خیراندیش به اشتباه و غلط از سوی نویسندگان و منتقدان «گوهر سینمای ایران» لقب نگرفته است، هنرمندی که کارنامهاش نشان میدهد جدا از نقشهای ماندگار و تاثیرگذار در سینما و تاتر، در زمان بروز بحرانهای سیاسی، همیشه با شجاعت و شهامت پای حق و حقیقت ایستاده و مصایبش را هم تحمل کرده است.
اگر بغض و خشونت این روزها را کمی تعدیل کنیم و شبیه محتسبان به دور و برمان نگاه نکنیم، حداقل با یک مراجعهٔ ساده به صفحه اینستاگرامِ این زن هنرمند متوجه خواهیم شد که او همیشه در کنار مردمش بوده و حرفش را هم خیلی رک و بیپرده زده است؛ حالا این موضع چه خوشایند برخی از اصحاب قدرت بوده یا بابتش تاوان پس داده است.
کمتر اتفاق افتاده که او پستی بر خلاف منافع مردم گذاشته و رفتاري مغاير آنها انجام داده باشد. در تمام این سالها کمتر اتفاق تلخی رخ داده که گوهر با آن همدردی نکرده باشد؛ حالا چه سیل بوده چه زلزله، یا سقوط هواپیما یا توقیف فیلمی یا ممنوع الفعالیت همکارانش ، خودش یکبار سه سال و یکبار ۵ سال بخاطر حرفهای تندی که به ذائقهٔ حضرات خوش نیامده بود، ممنوع الکار شد و فشارهای روحی و روانی زیادی را تحمل کرد.
او طی تمامی دوران بازیگریش برای رسیدن به چنین جایگاه ویژهای زحمت بسیار کشیده، نه پای منقل کسی نشسته، نه از رابطه و رانتی استفاده کرده، نه مجیز کسی را گفته و نه در گروههای وابسته به قدرت عضویتی داشته و نه باجی به کسی داده است. دیگر چه باید میکرده که نکرده و چه انتظاری بیش از این از او باید داشته باشیم؟
گوهر هم مثل همهٔ ما در این کشور زندگی میکند و باید قواعد زندگی در این کشور را رعایت کند، همه هم قرار نیست مثلا مثل آقای هالو همه چیز را پاک و دور و برشان را گل و بلبل ببینند و رفتار کنند که اگر غیر از این باشد، همهٔ هنرمندان کشور باید یا زندانی یا ممنوع الکار شوند! خب که چه بشود!؟
با ممنوع الکار شدن و خانه نشینی یک هنرمندان صدای اعتراضشان بیشتر شنیده میشود یا با کار کردنشان؟ كداميك از پستها، صحبتها و واكنشهاي ساليان گذشته این زن هنرمند باعث شده اينگونه بخودمان اجازه بدهیم که بيرحمانه و با واژههای زشت به او بتازيم؟
فرض کنیم که بر اساس یک اشتباه استاد پرستویی (البته بنظر من) وعدم سعه صدر و تحمل او ( هرچقدر هم که در آن فضای پر از شانتاژ و لیچار، چنین تحملی سخت بود) پای گوهر خیراندیش و رضا کیانیان عزیز و چند هنرمند دیگر که به حمایت از همکارانشان برخاسته اند به مهلکهای کشیده شده که حقشان نبوده و نیست، آن هم توسط مدعیان آزادی که خود بسیار بدتر از کسانی که خود منتقدشان هستند رفتار کرده اند.
به گوهر خیراندیش اتهام نابخشودنی و گناه کبیره ازدواج دوم را زده اند! صرف نظر از درستی یا غلط بودن آن که در صورت صحت هم بر آن نقدی وارد نیست، آیا این موضوع ورود به حریم شخصی انسانها نیست؟ همان اتفاقی که طی بیش از چهل سال گذشته یقهٔ همهٔ ما را گرفته است و روزگار را بر ما سخت کرده است!؟ اتهاماتی از این دست و فحاشی در صفحه او بهیچ عنوان نه زیبنده این بانوی عزیز و هنرمند برجستهٔ سینما و تاتر است و نه اومستحق آن.
با وقوع این اتفاقات به این نتیجه میرسم که برای رسیدن به دموکراسی راهی بس دراز پیش رو داریم؛ با دیدن موج اتفاقات اخیر و اتهامات و فحاشیهای انجام شده به گوهر خیراندیش و رضا کیانیان و هرکسی که از آنها حمایت کرده، بنظر میرسد هر کدام از ما و سیاسیون بعدی هم در رؤیای قدرت هم زمینه ديكتاتور شدن را بحد اكمل داریم! چه رسد اگر قرار بر تحقق آن باشد.
پیشنهاد می کنیم که این مطالب را هم بخوانید:
1 گوهر خیراندیش: جمشید اسماعیلخانی با یک سیلی عاشق من شد (فیلم)
اومد ابروش رو درست کنه،زد چشمش رو کور کرد!
مگه ازدواج دوم اتهام یا گناه کبیره هست؟
خخخخخخخخ