کیفیت پایین:
کیفیت خوب:
عصر ایران – محسن ظهوری؛ «پادشاه جهان. خدای اَکَد»؛ اینها القاب شاهی است که نخستین امپراتوری بینالنهرین را به اوج قدرت رساند. نارامسین؛ فرمانروایی که ادامهدهنده راه پدربزرگش بود؛ سارگن اول بنیانگذار امپراتوری اکد؛ سلسلهای که حکمرانی را از سرزمین بومی فراتر برد و حکومتهای منطقه را تحت فرمان درآورد. سومر را فتح کرد و داستان تازهای در جهان باستان آغاز شد.
نارامسین، شاه مقتدر این سلسله بود؛ قلمروی حکومتش از غرب تا مدیترانه و در شرق تا خلیجفارس میرسید، و حکومتهای محلی شوش و زاگرس را زیر فرمان خود داشت. اما اکد ناگهان به پایان کار خود رسید. وقتی شورشها افزایش یافت و مردمانی از زاگرس سرازیر شدند و دودمان او را به باد دادند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیشتر ببینید:
داستان شاه آزادیخواه / نبرد عیلام برای استقلال (فیلم)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داستان ما درباره همین جنگجویان است؛ گوتیها، مردمانی که در غرب ایران امروز میزیستند؛ در میانه رشته کوه زاگرس. محل دقیق زندگیشان را نمیدانیم. در کتیبههای باستانی بهجا مانده از بینالنهرین، گاهی این نام را بر یک قوم یا جمع اقوام مختلف گذاشتهاند و گاه اشارهای بوده به سرزمینی در شرق بابل. پژوهشگران در قدیم قلمروی آنها را کردستان و آذربایجان امروز دانستهاند اما محققان امروز استان ایلام را محل زندگیشان میدانند.
هرکجا که بودند، آغاز شهرتشان با پایان پادشاهی این فرد گره خورده؛ نارامسین که سرزمینهای زیادی را فتح و شورشها را سرکوب کرد، به حکومتهای محلی زاگرس تاخت و منابعشان را با خود برد. نمونهاش لولوبیها همسایه شمالی گوتیان که سرزمینشان در حوالی قصرشیرین و سرپلذهاب امروز به دست سپاه نارامسین ویران شد تا تصویر پیروزی شاه اکد بر سنگی به نام لوح پیروزی نقش ببندد.
تصویری از نارامسین که مقتدر ایستاده با تبر و کمانی به دست، و شاه لولوبی به او التماس میکند تا جانش را نگیرد. در پایین این نقش، سربازان نارامسین را میبینید که پیش میروند و جنازه بر جا میگذارند. اکد سپاه نیرومندی داشت. مجهز و باتجربه. از زمانی که سارگن کشورگشایی را آغاز کرد، سپاهیان نقشی اصلی در شکلگیری این امپراتوری بازی کردند. با فتح سومر و دستیابی به ثروت عظیم این تمدن و از طرفی گسترش کشاورزی، قدرت آنها بیشتر هم شده بود. نارامسین با اتکا به همین سپاه توانسته بود تمام حکومتهای محلی را زیر فرمان خود نگه دارد. اما نه همیشه.
جنگهای پیاپی با سرزمینهای گوناگون و تاراج آنها به شورشهایی انجامید که امپراتوری اکد را تهدید کرد.
وقتی نارامسین درگذشت، اکد آماده فروپاشی بود. بهخصوص به دست همسایه شرقی خود گوتیها؛ مردمانی که موفق شدند در پس ناآرامیهای گسترده، سپاهیان آشفته اکد را در چند جنگ عقب برانند.
آنها انگیزهای قوی برای نبرد داشتند. سالها تاراج و غارت و بردگی باعث شده بود تا تصمیمی جدی بگیرند. اکد ضعیف شده و بهترین فرصت است؛ یا باید منتظر بمانند تا دوباره مورد تاخت و تاز قرا بگیرند و برده باشند، یا پیش بروند و شاه شوند.
پس شهر به شهر اکد را درمینوردند و پیش میروند تا نیپور سقوط میکند؛ شهر مذهبی سومریان که تحت فرمان اکد بود. سپاه گوتی به فرماندهی شاه گوتی ایردوپیزیر وارد این شهر میشود و زنگ خطر امپراتوری اکد به صدا درمیآید.
با مرگ نارامسین پسر او شارکالی شری بر تخت سلطنت پایتخت اکد، اگدیه نشسته و شاهد سقوط نیپور بود. او موفق میشود تا حدودی موقعیت را حفظ کند و نگذارد شهرهای مهم دیگر هم سقوط کنند. در برخی منابع اشاره شده که او در جنگ با گوتیها حتی توانست پیشوایشان سارلاگاب را هم اسیر کند.
اما گوتیها توقفناپذیر بودند. جنگ را ادامه دادند تا شهرهای مهم دیگری از حکومت اکد را به دست آورند؛ آکشاک، خورساگکالاما، آداب، اوروک و لاراگ یکی یکی سقوط میکنند. گرچه اگدیه که حوالی جنوب بابل قرار داشته، همچنان در دست شارکالی شری و جانشینان او باقی میماند و سومریها هم چندین شهر در جنوب را به فرمان خود درآوردهاند، اما دیگر امپراتوری اکد به تاریخ پیوسته و نوبت به فرمانروایی گوتیها در منطقه رسیده.
از شاهان این مردمان، فهرستی به جا مانده که نشان میدهد طول پادشاهی هر کدامشان بین سه تا هفت سال بوده. از طرفی هیچ نام مشترکی هم بین شاهانشان دیده نمیشود که آنها را با اعداد مشخص کنیم؛ مثل بسیاری از سلسلهها که نام اجدادشان را بر خود میگذاشتند تا نسب قومیشان را یادآوری کنند. همین دو موضوع نشان میدهد که احتمالا پادشاهی بین رؤسای قبایل مختلف گوتی تقسیم میشده و هر رئیس مدت مشخصی بر مسند شاهی مینشسته.
گوتیها به این ترتیب حدود هشتاد سال بر بخش مهمی از بینالنهرین حکمرانی کردند و در این مدت چشم به شوش دوختند تا آن را نیز تصرف کنند.
شوش در داستان ما نقطه مهمی است و باید اوضاع و احوالش در آن روزگار بررسی شود. پس دوباره به نارامسین برگردیم که عهدنامهای که از دوره او به جامانده. معاهدهای بین او و حکمرانی در عیلام که اعلام کرده دشمن اکد دشمن شوش است. حاکمان عیلام در این دوره تابع اکد هستند و به پشتوانه حمایت این امپراتوری امور را اداره میکنند. پس طبیعی است که با از بین رفتن اکد، شوش احساس خطر کند.
اما گوتیها نمیتوانند شوش را تحت فرمان دربیاورند. سلسله اوان عیلام به فرماندهی پوزور اینشوشیناک از موقعیت بهره برده و اعلام استقلال میکند. او خود را شاه عیلام میخواند و نمیگذارد شوش به دست گوتیها تصرف شود.
از طرفی گوتیها هم با شورشهای دیگر ولایات طرف هستند و نمیتوانند بر کشورگشایی بیشتر تمرکز کنند. گرچه سرانجام یکی از همین شورشها کار آنها را تمام میکند؛ میگویند اوتوخِنگَل فرمانروای شهر اوروک موفق میشود سپاه گوتیها را شکست دهد و تیریگان شاه آنها را اسیر و اعدام کند.
با آمدن پسرِ اوتوخِنگَل یعنی اورنَمو و تأسیس سلسله جدیدی در شهر اور که آن را سلسله سوم اور میخوانیم، نه تنها گوتیها که عیلامیها هم به خطر افتادند. اورنمو توانست گوتیها را از بهطور کامل از بینالنهرین بیرون کند و پس از او شولگی پسرش بر سر کار میآید که شوش را فتح و زیر فرمان شهر اور میبرد.
اما اینجا پایان داستان ما نیست. گرچه سلطنت گوتیها پایان یافته و شوش هم دوباره در تصرف سپاهیان بینالنهرین قرار گرفته، اما دوباره مردمانی دیگر در زاگرس از راه میرسند؛ شیماشکیها سالها بعد، از این رشته کوه به سمت شوش سرازیر میشوند و با فتح آن و عقب راندن سلسله سوم اور، اعلام پادشاهی میکنند.