عصر ایران؛ مهرداد خدیر- بدرقۀ سرد حسن روحانی و هلهلۀ اصولگرایی رادیکال از پایان دوران ریاست جمهوری او این پرسش را به میان میآورد که مگر این همه کوتاه نیامد و به خواستهای متعددشان تن نداد و برای بقای نظام نکوشید و کابینۀ دوم خود را به رغم همراهی مجلس بعد از انتخابات 94 با توجه به نظرات آنان نچید؟ پس این رویکرد از سر چیست؟ آیا نشانی از «نمک نشناسی» است؟
نارضایتی رأی دهندگان البته قابل درک است. چه با معیارهای اقتصادی و چه سیاسی یا اجتماعی.
کما این که گفتند و می گویند با پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان به قدرت رسیدی ولی بی آن که به آنان میدان دهی یا به دیدگاههایشان اعتنا کنی پایگاه گسترده اجتماعیشان را به مخاطره انداختی. منتقدان اصولگرا اما چرا باید از این اتفاق ناخرسند باشند؟ اتفاقا باید به او مدال بدهند که کاری که ما با رسانه و پول و تبلیغ و زندان نتوانستیم شما انجام دادید!
آیا از کاهش کیفیت زندگی مردم و افزایش نرخ ارز ناخرسندند؟ مگر نگران افزایش سفرهای خارجی در دورۀ خاتمی و تأثیر آن بر سبک زندگی و مطالبات مردم نبودند؟
سؤال مشخص خیلیها این است: روحانی که تن داد یا کوتاه آمد و اصطلاحا راه آمد. از چی عصبانیاند؟ مگر جز این است که دو شورش دوران او به متن شهرهای بزرگ نیامد و اگر جز او کسی رییس جمهوری بود چه بسا این اتفاق میافتاد. پس چرا عصبانی بودند و این همه از رفتن او شادمان اند که انگار بعد از 8 سال نباید میرفت یا گویی انقلاب شده است!
آیا به خاطر این است که معتقدند بر خلاف آنچه ادعا کرده «سفرۀ آماده» تحویل شان نداده و «زمین سوخته» است و حتی به تعبیری «میدان مین» و هر جا پا بگذارند منفجر میشود؟
اگر برای آن است که مثلا مخالف فیلترینگ بود، مگر خودشان مشکل را حل نکردند و با حکم قضایی تلگرام را نبستند؟
نقد مردم به روحانی دلایل روشن ومشخصی دارد. این که غالب وعدهها به هر دلیل تحقق نیافت و وقتی او گردن ترامپ و تحریم میاندازد می گویند ما شما را برای مذاکره انتخاب کرده بودیم نه مبارزه.
مگر روحانی برای رفع حصر آخرین نخست وزیر ایران و رییس دو دورۀ مجلس شورای اسلامی کوشید که از او شاکیاند؟ اتفاقا شماری از رأی دهندگان این نقد را وارد میدانند و به اشارات غیر مستقیم او برای امکان رفع حصر در ایام انتخابات میپردازند.
اینها قابل درک است ولی باز هم طرفداران حصر نباید ناراضی باشند و ما داریم دربارۀ خشم این جماعت، صحبت میکنیم.
با این همه میبینیم از روحانی عصبانیاند کما این که او را به سردی بدرقه کردند. در حالی که معمم است و همچنان عضو جامعۀ روحانیت مبارز و هیچ رفتاری هم از او سر نزد که به اولین رییس جمهوری ایران تشبیه شود و از این حیث، پسر خیلی خوبی برای کلیت حاکمیت بوده و هر کار که توانسته برای نظام انجام داده و در همین آخرین مصاحبه هم گفت بحرانهای دورۀ او دو سه روزه تمام شد در حالی که پیش از این هفت هشت ماه را هم تجربه کردهایم و آشکار است که مراد او سال 88 است. وقتی دیگر دبیر شورای عالی امنیت ملی نبود و التهابات بعد از انتخابات از خرداد تا دی 1388 ادامه یافت.
به بیان روشنتر هر قدر هم رأیدهندگان و اصلاحطلبان و شهروندانی که به دنبال آزادیهای اجتماعی و بهبود کیفیت شاخص های زندگی بودهاند نقد وارد کنند اگر هم قابل قبول نباشد یا کاملا قابل قبول نباشد و بتوان دلیل و توجیه ارایه داد، اجزای دیگر که نفع بردند اما چرا خشم گرفتند و دوست داشتند زودتر برود؟
یک بار که صادق خرازی در انتقاد از عباس عبدی ریشۀ مشکلات را در اشغال سفارت آمریکا و اقدام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام دانست روزنامهنگار اصلاحطلب در پاسخ به او گفت اگر دکتر یزدی که وزیر خارجه و منتقد آن اقدام بوده چنین سخنی بگوید قابل درک است اما نه شما که پس از آن در 27 سالگی سفیر ایران در سازمان ملل شدید. در واقع میخواست بگوید برای هر که بد بود برای شما که خوب بود و اصطلاحا نان اشغال سفارت را خوردید.
حالا هم مگر جز این است که روحانی سپر بلا شد و ساختار را از جنگ و تحریم حفظ کرد و دست اصول گرایان از دولت او کوتاه نبود؟
پس از این مقدمه میرسیم به ذی المقدمه و این که راز خشم را در سه نکته باید جُست:
اول این که در سال 92 مأموریت مشخصی داشت و باید کشور را از لبۀ پرتگاه خارج می ساخت و این کار را انجام داد اما دوست نداشتند بماند و انتظار داشتند دورۀ دوم ( سال 96) نامزد نشود و به زبان های مختلف پیام به او منتقل شد ولی از برجام 2 و 3 سخن گفت و ریتم را تندتر کرد و رأی بیشتری هم گرفت و بخش قابل توجهی از نارضایتیها به خاطر مقایسه با شعارهای 96 است هرچند نویسندۀ این سطور به انصاف دعوت میکند و کاهش درآمدهای نفتی از 50 به 10 میلیارد دلار را یادآور می شود.
دلیل دوم این که حاکمیت را مجموعه میداند و نهادهای دیگر را هم درگیر کرد.
دلیل سوم اما مهمتر است. در اردیبهشت 97 ترامپ از برجام خارج شد و ایران میتوانست متقابلا خارج شود و به حساب اقدام متقابل بگذارد و امید داشته باشد که کار به شورای امنیت سازمان ملل نکشد و بگوید اول آمریکا زیر توافق زد.
به خاطر حضور روحانی در رأس قدرت اجرایی و ریاست شورای علی امنیت ملی اما ایران از برجام خارج نشد و سیاست صبر در پیش گرفت و یک سال گذشت در حالی که مخالفان برجام دندان به دندان می ساییدند و بعد برای آن که آنان را آرام کند از اردیبهشت 98 به بعد هر چند ماه یک بار گامی عقب نشستیم ولی هرگز خارج نشدیم.
امید مخالفان برجام این بود که ترامپ دوباره انتخاب شود و این بار کار را تمام کنند اما این اتفاق نیفتاد و بایدن پیروز شد. در پی آن مجلس نوانقلابی دست به کار شد و در 99.9.11 طرح راهبردی رفع تحریم ها را تصویب کرد تا دست روحانی را در پوست گردو بگذارد و احیای برجام به سادگی میسر نباشد. منتها در اسفند همان سال باز این مصوبه را دور زدند و اخراج بازرسان محقق نشد.
حالا چه اتفاقی افتاده است؟ اگر از برجام خارج شوند آمریکای بایدن اروپا را هم پشت سر دارد و کار به شورای امنیت سازمان ملل و تجدید قطعنامه ها می رسد و اگر خارج نشوند این وضعیت نفعی برای آنها ندارد. اگر بخواهند مذاکره کنند به شیوۀ ظریف که نمی توانند. روش جلیلی را هم غرب تاب نمی آورد و می گویند دربارۀ همۀ مسایل. مرگ یک بار شیون یک بار.
پس مشکل شان با روحانی این است که برجامی برای آنان به ارث گذاشته که نمی دانند با آن چه کنند وگرنه می دانند با 10 میلیارد دلار درآمد نفتی شقالقمر نمیتوانست بکند و میدانند لحن او در مقابل ترامپ گاه از خودشان هم تندتر بود.
عصبانی اند از این که سال 96 دوباره آمد و مانع خروج متقابل ایران از برجام شد و عصبانیاند از این که یک سال به آن شکل و دو سال هم به این صورت برجام را نگه داشت تا به بایدن رسید و حالا سه راه در پیش دارند:
یا مذاکرات جدی برای احیای برجام که در این صورت شامل بحث های منطقهای و موشکی هم میشود و نمیتوانند زیر بار بروند.
یا خروج از برجام که پیامد آن قطعنامههای سازمان ملل خواهد بود و فشار بیشتر اقتصادی که تحقق شعارها را دچار مشکل میکند و سومی مذاکرات فرسایشی به سبک سعید جلیلی که هیچ کس حوصله ندارد و دکتر ولایتی 8 سال پیش بیفایده بودن این شیوه را در علن اعلام کرده بود.
از روحانی عصبانی نیستند که چرا با رد صلاحیتهای شورای نگهبان برای مجلس یازدهم و ریاست جمهوری 1400 مخالفت کرد.
چون فقط در حد طعنه بود و گذشت و انتخابات را مطابق میل شورای نگهبان برگزار کرد ولو معاون اول و رییس مجلس متحد او را کنار گذاشته باشد و وزیر کشور او یک کلمه خلاف ارادۀ شورای نگهبان بر زبان نیاورد.
از روحانی عصبانی نیستند که چرا دو سه بار بحث رفراندوم را پیش کشید چرا که آن هم عملیاتی نشد.
از روحانی عصبانی نیستند که چرا یک سال و نیم گذشته نشسته بود و مردم چهرۀ او را تنها در کادر جلسات هیأت دولت یا «علی برکتالله» های افتتاحهای پنجشنبهها می دیدند و اتفاقا به آقایان رییسی و قالیباف سوژه داد تا با سفرهای متعدد و تصاویر ایستاده تفاوت خود را به رخ بکشند.
به این دلیل عصبانیاند که نگذاشت ایران از برجام خارج شود و حالا نمیدانند با برجام چه کنند. منظور عصبانیت رأی ندادهها از اوست نه رأیدادهها و توقعاتشان.