صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۷۹۳۳۲۵
تاریخ انتشار: ۱۵:۰۶ - ۲۱ تير ۱۴۰۰ - 12 July 2021

نقاش زن کرمانی: یکی می‌آید یقه مرا می‌گیرد و می‌گوید: بِکش آنچه را به تو می‌گویم

می‌خواهم بگویم حتی مکانی که برای هنر با بودجه‌های دولت ساخته شده در اختیار هنرمند برای استفاده از هنر نمی‌گذارند و هنرمند جایی ندارد. حقوق هنرمند را نادیده گرفته و دیگری که تخصص هنری ندارد؛ جای هنرمند می‌نشیند و در مورد هنر و بیزنس هنر و رفت و آمدهای هنری تصمیم میگیرد. بن

«افسانه تائبی» از هنرمندان خوب کشور، متولد سال ۱۳۴۵ کرمان و دانش آموخته‌ی رشته‌ی هنر صنایع دستی مقطع کارشناسی دانشگاه الزهرا تهران است. وی نقاش، مینیاتوریست، مدیر هنری، عکاس، انیمیتور، استاد نقاشی و پژوهشگر تاریخ هنر است. او پس از دیپلم، در صدا و سیمای مرکز کرمان به‌عنوان انیمیتور مشغول به کار شد و پس از پایان تحصیلاتش در مقطع لیسانس زیر نظر استاد علی مطیع مکتب هرات را آموخت. در سال ۱۳۶۸ پایان نامه‌اش را با موضوع «بررسی نقش فرش در صد سال اخیر در کرمان» و زندگی «حسن خان شاهرخی» نقاش برجسته‌ی آن دوران زیر نظر استاد «باستانی پاریزی» و استاد «جمال‌الدین خرمی‌نژاد» به پایان رساند. پس از آن مجموعه‌ی تصویرسازی به شیوه‌ی مکتب هرات را با الهام از شعر باغ‌ها در اشعار شاعرمعاصر «سهراب سپهری» در قالب هشت تابلو در سال ۱۳۷۴ به انجام رساند. در سال ۱۳۷۲ نیز تابلوی چهار فصل او در کتاب درسی هنر دوره‌ی راهنمایی به عنوان الگویی اصیل از هنر معاصر ایران به چاپ رسید و البته دیگر آثارش در کتاب نگاره‌ها به چاپ رسیده است. تائبی، دیپلم افتخار و جایزه‌ی نقدی اولین نمایشگاه نگارگری موزه‌ی هنرهای معاصر تهران را در سال ۱۳۷۲دریافت کرد و با برگزاری بیش از چهل نمایشگاه نقاشی انفرادی و جمعی در ایران و خارج از کشور فعالیت هنری خود را پی گرفته است. این بانوی هنرمند، از سال ۱۳۷۹ تا سال ۱۳۸۲  مدیریت گالری سعدآباد را به عهده داشت و در این مدت، بیش از سیصد نمایشگاه از هنرمندان مختلف را در تهران برگزار کرد. برگزاری فستیوال‌های هنری هم در مجموعه‌ی کاری او جا دارد. وی همچنین به دلیل علاقه‌ی فراوانش به مکاتب هنر ایرانی، نقاشی گل و مرغ را به شیوه‌ی قدیمی از استادان این فن در سال ۵۴۳۳ آموخت. خلق مجموعه‌ی نقاشی شده از زیورآلات و بشقاب‌های سفالی، مدیریت گالری جهان نما، همکاری با کاخ نیاوران، راه‌اندازی جمعه بازارهای هنری و راه‌انداری چادرهای ترکمن برای فروش صنایع دستی در محوطه‌ی کاخ نیاوران و نیز دریافت دیپلم افتخار و جایره‌ی نقدی برگزیده‌ی اولین نمایشگاه نگارگری موزه‌ی هنرهای معاصر در سال۱۳۷۲، دریافت تقدیرنامه از جشنواره‌ی اساهی شیمبون ژاپن و دریافت کتاب جشنواره در سال ۱۳۶۸، دریافت لوح تقدیر از جشنواره‌ی زنان نام‌آور ایران در سال۱۳۸۱، بخشی از کارنامه‌ی این بانوی هنرمند است. ماحصل گفت‌وگوی آویدنیوز را با  این هنرمند کرمانی ساکن تهران می‌خوانید:

تعریف شما از هنر چیست؟

هنر دریچه‌ای است که شما از آن به سرزمینی نگاه می‌کنید که در آن، ابعاد دیگری از هستی وجود دارد. از بالاترین ابعاد تا پایین‌ترین ابعاد، گاهی هنرمندان در ابعاد بالا سیر می‌کنند و هنرهایی مثل هنر مینیاتور دوره‌ی صفوی یا هنر رنسانس در ایتالیا شکل می‌گیرد، هنر معماری در اصفهان و در تمام شهرهای ایران در آن عصر که از فهم و درک والای این هنرمندان سرچشمه گرفته نیز از این جمله است که از شعوری خارج از زمان نشات گرفته است. یا در دوره ای از ادبیات در ایران چه بزرگانی ظهور کردند. معماری، سفالگری، قلم زنی و دست بافت‌های آن زمان را هم نگاه کنید و ببینید چه جان و شعوری دارند.

به گونه‌ای که انسان را ساعت‌ها در مقابل خود، میخکوب می‌کنند. «هنر» شعوری است که نقاش آن را «می‌بیند» و توان کشیدن آن «دیدن» را دارد. البته در جهان هستی، درک و فهم سطح بالا و سطح پایین نیز وجود دارند و هنرمند نیز در سطوح بالا یا پایین در همان سطح انرژیک خود به دیدن و کشیدن مشغول است.

پس «هنر»، دیدن در ورای ابعاد و کشیدن نقاشی یا «آفریدن هر هنری»، در فیزیک است. یعنی «دیدنی در متافیزیک و کشیدنی در فیزیک.»

  از نظر شما هنر به چه شکلی می تواند در بلوغ انسان مؤثر واقع شود؟

البته وقتی در فرا ابعادی سیر می‌کنیم که جهان‌های شعوری را در هستی می‌بینیم؛ به درک هستی می‌رسیم؛ به درک ماهیت خودت در هستی می‌رسی و به درک وجود موجودات دیگر در جهان هستی می‌رسی؛ مسلما از نظر رفتاری آدم متفاوتی خواهی شد و خیلی از کارهایی را که مردم عادی با سطح آگاهی پایین‌تر می‌کنند نمی‌کنید.

شاید شنیده باشید به هنرمندان می‌گویند «خیلی حساس هستید» یا «به امور مادی توجه ندارید» خب؛ چرا مردم درباره‌ی هنرمند اینگونه می‌اندیشند؟ زیرا هنرمند از وقتی به سرزمین استعدادی خود متصل می‌شود مرتب در حال گرفتن پیغام‌هایی در مورد چگونگی رفتارش، چگونگی مدل فکریش، چگونگی انتخاب دوستانش، چگونگی آداب غذا خوردنش و … است و در نتیجه جملگی با زیبایی‌شناسی بصری‌اش متوازن می‌شود.

بنابراین وقتی این اتفاق در هنرمند می‌افتد؛ جداسازی او با محیط بیرونی‌اش و ارتباطاتش و نوع تفکرش آغاز می‌شود و بدین صورت است که هنرمند به رشد فکری می‌رسد. چون  او بر اساس دانش جدیدش زندگی می‌کند. پیوستن به هنر، فقط بازی با رنگ و قلم و سایر مواد نیست بلکه پیوستن به هنر پیوستن به یک شعور وحدت بخش است که صد درصد نه تنها بر هنرمند بلکه به اطرافیان او هم اثر می‌گذارد و موجب تعالی او می‌شود.

 آیا طی زمانی که فعالیت حرفه‌ای داشته‌اید، تغییراتی را در خود و هنرتان حس کرده و داشته‌اید. اگر بله روندی را که طی کرده‌اید متاثر از چه عواملی می‌دانید؟

بله صد در صد من تغییرات زیادی در سبک در راه و در نوع بیان هنری‌ام داشته‌ام. هنر ابزار است، شعور هنرمند اصل ماجراست. رنگ، قلم، گل، ماده و… در دسترس همه هست و همه می‌توانند بردارند و با آن بازی کنند و چیزهایی بسازند و خلق کنند؛ حتی اگر هنرمند نباشند؛ هنری را به‌وجود بیاورند.

اما آنچه مهم است ارتعاش فکریست که هنرمند دارد و به وسیله‌ی آن، بیانی را و شعوری را که در اثر هنری‌اش گذاشته، نمایان می‌کند.  وقتی  سوار کشتی هنر میشوی وداری در دریای بیکران هنر سیر میکنی گاهی اوقات هنرمند به کوه یخ میخورد از رشد متوقف میشود، گاهی اوقات هنرمند به تلاطم میافتد، گاهی دچار شک میشود که ایا این راه به ساحل میرسد ،گاهی اوقات روزها و  شبهای زیادی در دریا سرگشته و گم گشته است، گاهی به ساحلی میرسی و میبینی این اونجایی نبوده که میخواستی برسی خیلی اتفاقات درونی برای هنرمند میفته در این دریای خون افشان، روند هنری متاثر از مشاهدات باطنی نقاش است نقاش تحت تاثیر همه عوامل قرار میگیرد.

ممکن است عواملی که نقاش تحت تاثیر آن قرار میگیرد اصلن قابل مشاهده افراد عادی نباشد هنرمند با حواسش زندگی میکند نه با بدنش و در جهان حواس بسیاری ناشناخته وجود دارد، بسیار فضا ها .

ممکن است شما با نقاشی به سفر بروید ،و او بخواهد هر لحظه بایستد از فضای بیرون لذت ببرد، دیدنش را تقویت کند، رنگها را لمس کند، و شما مشغول بازی با موبایلتان باشید و توی دلتان بگوئید چقدر حوصله ادم را سر میبرد، ولی او در آن لحظه در حال دیدن هزاران تصویر است که اگاهیش را تکمیل میکند، من از ادبیات خیلی تاثیر گرفتم از مولانا عزیز و سهراب سپهری و تعالیم بایزید.

 روند آفریش یک اثر هنری برای شما از ابتدا تا انتها چگونه است؟ آیا برای خلق اثر هنری خود شرایط خاصی را فراهم می‌کنید؟ برای مثال برخی هنرمندان حتما مدیتیشن انجام می‌دهند و عده‌ای موسیقی را شرط لازم می‌دانند. برای شما چگونه است؟

«من هیچ کار خاصی نمی‌کنم ولی انگار یکی می‌آید یقه مرا می‌گیرد و می‌گوید: بِکش آنچه را به تو می‌گوییم و من  فقط بازی می‌کنم با رنگ و بوم و شادی و بعد خودش آفریده می‌شود.»

 به نظرشما عوامل محیطی مانند رخ دادن یک اتفاق خوشایند یا ناگوار (چه فردی چه اجتماعی) تا چه حد می‌تواند روی آفرینش اثر هنری تاثیر بگذارد؟ برای مثال، نقاشی ای را که در حال تکمیلش هستید، امکان دارد با توجه به حال و حس جدید، تغییر دهید.

بله بله، حتمن. تاثیر دارد. جابه جایی محیطی یا مرگ عزیز یا شرایط مادی تاثیر زیادی بر روح و روان هنرمند بر جای می گذارد.

   چقدر برایتان مهم است که اثر شما همان گونه‌ای درک شود که شما می‌خواهید؟ در واقع تا چه اندازه خوانش اثر از جانب مخاطب را آزاد می‌دانید؟

هیچ پیش طرح یا برنامه‌ریزی ندارم ولی بعدها که کارها روی دیوار می‌روند مخاطب درباره‌ی چیزهایی حرف می‌زند بمن میگویند مثلن این تو کارهاتون هست یا ما این مطلب را درک کردیم که البته معمولا آن چیزهایی که می‌گویند منطبق بر دانش من و جهان بینی من است. یعنی آنها در معرض تفکر من قرار گرفته‌اند و از راه بصیرت‌شان، این شعور انتقال پیدا کرده است.

 در مورد چالش‌های ورود به دنیای حرفه‌ای هنر بگویید و آیا خانواده از هنر شما حمایت می‌کردند؟

  خانواده  از من هیچ حمایتی نمی‌کردند و نمی‌کنند و با من به‌خاطر هنر در جنگ هستند. پدرم مرتب به من می‌گوید: «اینها چیه می‌کشی؟ اینها را هیچ‌کس نمی‌خرد»  و در خیلی موارد می‌گوید: «چقدر کاغذها رو سیاه می‌کنی» یا «چرا اینقدر پول قاب می‌دهی» یا خیلی‌های دیگر در خانواده می‌گویند: «بسه چقدر نقاشی می‌کشی برو بفروش اینا رو.» به شما گفتم «هنر» سرزمین خودش را دارد. من فکر می‌کنم حتی آدم هنرمند، پدر، مادر هنری خواهر و برادر هنری، خاله، دایی هنری می‌خواهد و مکان‌های هنری برای فهمیده شدن، چرا که بایستی گفت‌وگوی مشترک و درک شدگی باشد. یک هنرمند برای خودش باید سرزمین‌، شهر، بچه  و زندگی دیگری بیافریند و از این جهت، کار هنرمند با اطرافیانش، بسیار سخت می‌شود. چرا که از یک طرف باید مسیرش را و شعورش را ارتقا دهد، و از طرف دیگر با کسانی که با او در مبارزه و نفی هستند، مقابله کند.

برای هنرمند سخت است که برود به فضای شخصی خودش و دوباره بیایید در یک فضای معمولی زندگی، هنرمند بین دو فضای شخصی و نادیدنی خودش و فضای زندگی زمینی خور و خواب و بچه و بازار و وضعیت روزمره‌ی زندگی برای دیگران در رفت و آمد است و این برای هنرمند، بسیار سخت و از طرف خانواده، بسیار نپذیرفتی است که تو ساعاتی برای عشق خودت و فضای خودت، وقت صرف کنی، بدین صورت هنرمند تنها می‌شود و جانش هم گرفته می‌شود.

در بسیاری موارد به‌من گفته می‌شود «از خود راضی هستی، چقدر بین خودت و ما جداسازی می‌کنی»، در حالی که واقعیت این است من دوباره با رفتن به طرف هنر در جایی دیگر به دنیا آمدم در جهانی دیگر و با تفکری دیگر.

 به عنوان یک هنرمند زن چه چالش‌هایی را پیش روی خود در جامعه می‌بینید؟

خلاصه کلام این است که هنرمند نه از طرف اجتماع یاری می‌شود و نه از طرف خانواده‌اش به طور مثال شما جایی دیدید که رئیس یک بیمارستان یک مهندس عمران  یا یک هنرمند باشد؟

اما در کشور ما ممکن است مدیر یک فرهنگسرا، یک لیسانس حسابداری یا یک مهندس عمران باشد!

می‌خواهم بگویم حتی مکانی که برای هنر با بودجه‌های دولت ساخته شده در اختیار هنرمند برای استفاده از هنر نمی‌گذارند و هنرمند جایی ندارد. حقوق هنرمند را نادیده گرفته و دیگری که تخصص هنری ندارد؛ جای هنرمند می‌نشیند و در مورد هنر و بیزنس هنر و رفت و آمدهای هنری تصمیم میگیرد. بنابراین هنرمند نه در خانواده نه در جامعه جایگاهی ندارد.

به نظر من هنر به صورت یک چیز بی فایده و هنرمند به‌صورت یک آدم بی‌فایده در هپروتی از نگاه اجتماع دیده می‌شود  و این نگاه عمومی درباره‌ی هنر، هنرمندان را با سختی‌های زیاد و عدم حمایت‌های بیشتری روبرو کرده است.

البته بودجه‌هایی برای خرید هنر اختصاص دارد اما باز به‌خاطر اینکه برخی ناآگاهی‌ها وجود دارد و گاهی با گذاشتن همان آدم‌های معاند با هنر، بر سرجای نادرست، بودجه‌ها به صندوق دولت برمی‌گردد. چرا چون فلان مسئول لازم نمی‌بیند پولی صرف خرید کار هنری شود و از نظر وی، این کارها هدر دادن بودجه و وقت است.

حالا این نوع نگاه برخی را بسط بدهید به تمام ابعاد اجتماع و تفکری که کل افراد در جاهای کلیدی راجع به هنرمند دارند: اصلا هنر لازم نیست؛ هنر ضروری نیست؛ مردم نان ندارند بخورند؛ هنر، متعلق به قشر خاصی است و … که باید در جواب گفت: پس لطفا فرهنگ‌سراها، موزه‌ها و گالری‌ها را تعطیل کنید.

در حالی که هنر، یک کالای مورد نیاز مردمی است که آن‌را دوست دارند و حتما باید صاحبان هنر برای آن کار کنند و فضا و بودجه و سایر چیزهایی که برای رفاه هنرمند و ترویج هنر است را تعریف کنند.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200