عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هر چند خبر خودکشی غلامرضا منصوری قاضی بازنشستۀ اجراییات بخش لواسانات، بازپرس شعبۀ 9 دادسرای کارکنان دولت و قاضی دادسرای فرهنگ و رسانه در رومانی روز جمعه 30 خرداد 1399 اعلام شد اما بحث دربارۀ او مهمترین موضوع هفتۀ اول تیر ماه بود و از این رو در بخش چهارم و در مرور رخدادهای تیر میآورم.
نام شیخ غلامرضا منصوری در پروندۀ اکبر طبری مطرح و اتهام او دریافت 500 هزار یورو رشوه اعلام شد. وکیل مدافع مشایخ (یکی از متهمان) گفت: «قاضی منصوری با لحنی تهدید آمیز توقعات خود را بیان میکرده و در نهایت نجفی 5 بسته 100 هزار یورویی در سال 95 به قاضی منصوری میدهد». [اکبر طبری به شرحی که در گزارش خرداد آمد در دادگاه گفته بود من و مشایخ و نجفی مثل سه برادر بودیم].
پس از برگزاری اولین جلسۀ دادگاه و ذکر نام منصوری اما او در فضای مجازی ویدیویی، منتشر کرد که در آن میگفت در اولین فرصت به ایران بازمیگردد و اگر نتوانسته در جلسۀ دادگاه شرکت کند به خاطر آن است که مرزهای هوایی رومانی به دلیل کرونا بسته بوده است. ساعتی بعد اما مشخص شد که در همان روزها گروهی 90 نفره از کسانی که در رومانی در قرنطینه بودهاند به تهران بازگشته اند.
منصوری اواخر سال 1398 تلفن همراه خود را در ایران روشن گذاشت و از کشور خارج شد و به آلمان رفت.
پس از اعلام آمادگی منصوری برای بازگشت، سخنگوی قوۀ قضاییه از دستگیری منصوری در رومانی خبر داد. آنچه اما به ماجرا ناگهان رنگ و بوی سیاسی داد و از پروندۀ طبری بالاتر برد و جنبۀ بین المللی بخشید این بود که فاش شد احکام غیر قانونی بازداشت روزنامهنگاران در بهمن و اسفند 1391 را او صادر کرده بود و در پی آن سازمان گزارشگران بدون مرز شکایتی علیه منصوری را تسلیم دولت فدرال آلمان کرد. پس از آن بود که خود را به رومانی رساند تا احتمالا به ایران بازگردد زیرا در اروپا احتمال محاکمۀ وی به دلایل سیاسی و نقض حقوق بشر وجود داشت و در ایران اگر هم اتهام دریافت رشوه ثابت میشد حکم سنگینی در انتظار او نبود.
پلیس محلی رومانی، منصوری را بازداشت و به مراجع قضایی رومانی معرفی کرد ولی قاضی دادگاه تصمیم گرفت تا 20 تیر تحت شرایطی آزاد باشد.
در این فاصله اما اعلام شد جنازۀ او در لابی هتل پیدا شده و اگرچه مشخص بود به پایین پرت شده اما آنچه مشخص نشد این بود که خودکشی کرده یا به پایین پرت شده است.
به اعتقاد وکیل و خانواده اما «آدمی نبود که قصد خودکشی داشته باشد».
امیر حسین نجف پورثانی (وکیل منصوری) گفت: «پس از انتشار خبر دادگاه، خود را به سفارت ایران در رومانی معرفی کرده و دو شب را هم آنجا گذرانده و سپس به علت حال نامساعد به بیمارستان منتقل شده شود و در همان بیمارستان، پلیس رومانی او را بازداشت می کند. منتها چون ایران و رومانی پیمان استرداد مجرمان ندارند مقامات قضایی رومانی از ایران خواستند مدارک مربوطه برای تحویل او را ارایه دهند و در این فاصله به صورت مشروط آزاد بود. با این شرط که از رومانی خارج نشود.»
از شگفتیهای ماجرا این که پس از اولین دادگاه طبری روزنامهنگارانی که در سال 91 و با احکام منصوری روانۀ زندان شده بودند گمان می کردند مرغ از قفس پریده و دست شان به او نمیرسد و با 500 هزار یورو در اروپا به گشت و گذار خواهد پرداخت و از این رو او را به محکمۀ الهی ارجاع دادند و هیچ کس تصور نمیکرد اندک زمانی بعد خبر مرگ یا خودکشی او منتشر شود.
تصویر جنازۀ او هم خبرساز شد. چون بیشتر به تشک خوشخواب میمانست تا کاوری که جنازۀ منصوری را در خود جای داده باشد. با این حال جسد، به ایران منتقل و در حضور خانواده به خاک سپرده شد. در جامعۀ پولزده اما بیشتر در این باره کنجکاوی شد که بر سر آن 500 هزار یورو چه آمده است؟
خبرساز دیگر تیرماه 1399 نمایندگان تازهکار مجلس جدید بودند که برای تحولات خود عجله داشتند. یک روز از طرحی برای بستن «اینستاگرام» گفتند و طعن شنیدند شما که با شعار بهبود فضای کسب و کار به مجلس آمده اید در نخستین گام میخواهید مردم را از امکان کسب و کار در فضای مجازی و در دوران کرونا محروم کنید؟
در نیمۀ همین ماه هم محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه را به مجلس کشاندند تا خودی نشان دهند. یکی در صحن فریاد کشید: «دروغ گو! بس کن. دیگر نمیخواهیم دروغ بشنویم».
وجه تکان دهندۀ قضیه این بود که این اتهام نه از تلویزیون مجاهدین خلق یا شبکۀ من و تو یا از زبان مایک پمپئو وزیر خارجۀ آمریکا که از زبان یکی از دلواپسان داخلی با داعیۀ دفاع از نظام شنیده می شد که بر سر رییس دستگاه دیپلماسی فریاد میکشید.
ظریف اما در پاسخ گفت: «من اگر دروغ گفتم رهبر شنید و اگر هم صادقانه حرف زدم باز رهبر شنید و او بود که به من گفت صادق و شما هستید که به من گفتید دروغ گو. او بود که به من گفت شجاع و شمایید که گفتید ذلیل.»
این توضیحات اما نمایندگان جبهۀ پایداری را که برای فروپاشی برجام روزشماری میکردند قانع نکرد و وقتی باز فریاد برآوردند: مرگ بر دروغگو،ظریف به گفتن این جمله بسنده کرد:«از میهماننوازی شما سپاسگزارم».
نمایندگانی که با وعدۀ کن فیکون کردن خیلی از امور به بهارستان رفته بودند خشم داشتند چون میدیدند نه میتوانند وزرا را استیضاح کنند و نه دولت را به خروج از برجام و آژانس بین المللی انرژی اتمی وادارند و نه میتوانند برای پول نفتی که نبود و نیست نقشه بکشند.
فریاد بر سر ظریف هم کافی نبود و دنبال طرح دیگری رفتند و ناگهان کار به پیشنهاد «تشکیل فراکسیون سیر و عدس» کشید!
پیشنهادی شگفتآور که سبب شد نشریهای در صفحۀ نخست خود این تیتر را بنشاند: «تن مصدق و مدرس [دو نمایندۀ شاخص مجالس مشروطه] در گور لرزید!»
این پیشنهاد البته یک وجه دیگر شگفتآور هم داشت. این که در ادبیات ایران مطالبۀ سیر و عدس، نشان ناسپاسی در مقابل مایدۀ آسمانی است. چندان که مولانا در مثنوی معنوی گفته است:
مایده از آسمان درمیرسید
بی شری و بیع و بی گفتوشنید
در میان قومِ موسی چند کَس
بی ادب گفتند کو سیر و عدس؟
منقطع شد خوان و نان از آسمان
ماند رنج و بیل داسمان!
-------------------------------
بیشتر بخوانید/ پیشتر مرور شده است: