عصر ایران؛ مهرداد خدیر- روزنامهنگاران فعال در حوزههای سیاسی این روزها سوگوار «علی اکرمی»اند که قربانی ویروس جهش یافتۀ کرونا شد و بدون بیماری زمینهای پس از دورهای کوتاه، ناگهان پر کشید و رفت.
او را نه مستقیماً و چهره به چهره که با واسطه و از طریق دوستان مشترک میشناختم. از این رو خاطرۀ شخصی از او ندارم تا نقل کنم اما به اعتبار این که نزدیکترین دوستان روزنامهنگارم، دوست نزدیک او بودهاند این ادعا گزاف نیست که بیگمان شایستۀ صفاتی است که دربارۀ او مینویسند.
زادۀ دهۀ 50 و بالیدۀ دهۀ 70 که سیاست را نه از منظر قدرت که به عنوان انجام وظایف اجتماعی و از جنبۀ معنیبخشی به زندگی دنبال میکرد و اگر هم به روزنامهنگاری و کار رسانهای روی آورد از منظر جستوجوی حقیقت بود و به اشتراک گذاشتن یافتهها و گرنه دانشآموختۀ مهندسی بود.
شاید برای خوانندۀ این سطور این پرسش پدید آید که اگر نویسنده با علی اکرمی دوستی و ارتباط نزدیک نداشته پس این نوشته از سرِ چیست؟
به دو سبب:
نخست یادداشت عباس عبدی که تکاندهنده و منقلبکننده است و داستان را از «علی اکرمی عراقی» فراتر میبَرَد و به نسل دهۀ 50 تعمیم میدهد:
«علی اکرمی از متولدین دهه ۵۰ بود. دوران کودکی و نوجوانی خود را در دهه ۶۰ طی کرد و جوانی خود را در دهه ۷۰ در سیاست و جامعه گذراند. آنان نسل مهمی در تاریخ این کشور هستند. درختانی بودند که باید دهه ۸۰ به ثمر مینشستند ولی از سرمای سیاست زده شدند و سر از دادگاه و زندان درآوردند. پس از آن نیز روی خوش ندیدند و حتی نتوانستند شغل مناسبی داشته باشند. او تا روز آخر پیگیر امور بیمهای بود. حقی که هر شهروندی باید از آن برخوردار باشد. همنسلان آنان در حال اداره کشورهایشان هستند و حتی رییسجمهور و وزیر میشوند و آنان باید همچنان درگیر دعواهای سیاسی و تنش های بیپایان و انحصارطلبی نسل [...]ی باشند که خود را قوم برگزیده میداند. این نسل به ناحق سوخت. هم از رفتار و انحصارطلبی نسل پیش از خود که راهی برای بروز خلاقیتهای آنان باز نکردند رنج کشید، هم از نسل بعد از خود زخم خورد. روحش شاد که جوان با استعداد و خوش رفتاری بود»
چنانکه در این نوشته هم پیداست علی اکرمی تنها یک نمونه از استعدادهای تلفشده و شکوفاناشده است. جایی خواندم که افسردگی جامعۀ ایران دو دلیل اصلی دارد. یکی تزریق افسردگی و غیبت شادی است و دیگری احساس ناشکوفایی. دومی به این معنی که خلاقیت و توان بالقوهای داری و نمیتوانی بالفعل کنی یا مسیر را بسته میبینی.
به دو عرصۀ بازیگری و فوتبال نگاه کنید که با همۀ مشکلات و موانع چگونه امکان شکوفایی استعدادها در آن وجود دارد. این که از این شکوفایی بهرۀ معنوی ببرند یا مادی به روحیات خود افراد بسته است ولی راه، بسته نیست.
کافی است نگاهی به شبکۀ آی فیلم بیندازید که سریالهای قدیمی را پخش میکند. تصور کنید تلویزیون راه را به روی مهران مدیری و تیم او در آغاز دهۀ 70 نگشوده بود و مدار طنز همچنان بر «عبدلی» میچرخید. آیا امروز شاهد کارگردانانی چون سعید آقاخانی و رضا عطاران بودیم؟ هم در زندگی شخصی به آرزوهای خود رسیدند – فیلم ساختند، مشهور یا پولدار یا هردو شدند و بعضیها البته این شبها به جای ایفای نقش هنری فقط بایا میکنند- و هم خوراک هنری جامعه را تأمین کردند. چرا؟ چون راه بر خلاقیت آنان بسته نشد. درست است. سانسور هست و صدا و سیما انحصاری است اما راه بازیگری بسته نیست. یا در فوتبال بازیکنی اگر با استعداد باشد دیده و شناخته میشود و به آرزوهای خود در پیوستن به فلان باشگاه داخلی و خارجی و تیم ملی می رسند.
در دنیای سیاست و علایق اجتماعی اما اینگونه نیست. هر قدر هم مثل علی اکرمی خوشاستعداد باشد باید ابتدا وفاداری کامل خود را به اثبات رساند و از مجراهای خاص بگذرد و گرنه در تأمین معاش روزانه هم در میماند و رؤیاها و آرزوهای او می میرند.
برای بچههایی که این خاک را عاشقانه دوست دارند و به بیگانه نگاه و امید ندارند، راه کوچ و مهاجرت هم بسته است و چرا بروند و کجا بروند؟ وقتی به شیوه های براندازانه و دخالت خارجی باور ندارند و اصلاح مسالمت آمیز و تعامل و نقد مشفقانه را شیوه خود قرار دادهاند چرا بروند و کجا بروند؟
دلیل دوم این که در یادداشت دیگری آمده بود که یکی از وزرای دولت اول آقای روحانی برآن می شود به جوانان بااستعدادی که در دانشگاه شناخته میدان بدهد و برخی را به عنوان مشاور، نزد و نزدیک خود می آورد اما همین انتصابات مایۀ دردسر می شود و به او در مجلس نهم خُرده می گیرند که چرا فلان فرد با آن گرایش که مدتی هم در سال 88 گرفتار بوده باید به شما مشاوره بدهد؟ هر چه او از استعداد و صفای باطن و پاکیزگی مالی و تقید بی ریای مذهبی جوان میگوید به خرج آنانی نمیرود که وقتی واژۀ «جوان» را به کار میبرند مراد خاصی دارند و این که از یک طیف نباید فراتر برود.
قبل از آن که موضوع به علی منتقل شود او خود از وزارتخانه رفته بود تا خدای ناکرده کشور به مخاطره نیفتد و انحصاری شکسته نشود.
حالا لابد آن منتقدان که اندک ارتقای سیاسی و اجتماعی یک جوان بااستعداد و متین را در ساختار اداری برنتافتند با خاطری آسوده سر بر بالین می گذارند چون او نه از آن وزارتخانه که از این جهان رفته است.
آری، غرض از این نوشته جدای یادکرد از یک استعداد تلف شدۀ دیگر، هشداری دربارۀ همین ناشکوفایی است.
دوستی که در لندن زندگی می کند و اهل فکر و کتاب و مطالعه است سال ها پیش می گفت درمحل کار خود می دیدم و می شنیدم که شماری از انگلیسی ها چندان که تصور می کردم نظر مثبتی به ساختار پادشاهی ندارند حال آن که می پنداشتم سنتی تر و کلاسیک تر از آن هستند که بخواهند تجربۀ دورۀ کرامول در تغییر سلطنت را تجربه کنند.
در جست و جوی پاسخ به این پرسش بودم و صریح و روشن با مدیر شرکت که آدم روشن و باسوادی بود در میان گذاشتم.
سری تکان داد و به مجلهای که روی میز بود اشاره کرد و گفت: این 3 نفر را میشناسی؟ پاسخ دادم دو نفر را بله. این دیوید بکام فوتبالیست مشهور است و این هم خانم «جی کی رولینگ» نویسندۀ داستانهای «هری پاتر». سومی را اما نشناختم و او توضیح داد او نیز جوانی است که در یک لاتاری ثروت کلانی را برده و حالا این سه نفر سه ثروتمند برتر بریتانیا هستند.
پرسیدم: ربط آن با پرسش من چیست؟ پاسخ داد: هیچ یک از این سه از خانوادههای ثروتمند یا مرتبط با خاندان سلطنتی یا حتی واجد تحصیلات عالی دانشگاهی نبودند. خانم رولینگ یک معلم ساده بوده که پول بلیت قطار برای مسافرت های برون شهری را هم به سختی تهیه می کرده و این فرد خوش شانس که هیچ نداشته است. زندگی بکام را هم که میدانی.
آنچه این جامعه را سر پا نگاه داشته و از ابراز خشم به ساختار به صورت کلان برحذر داشته این احساس است که امکان شکوفایی وجود دارد و یگانه راه شهرت و ثروت و کسب رضایت، تجارت نیست یا برای قدرت یا ابراز نظر سیاسی میتوان با ورود به احزاب سیاسی ابتدا نمایندۀ مجلس و سپس وزیر و نخستوزیر شد. حزبی که در پارلمان تنها 5 کرسی دارد هم گاه می تواند در ائتلاف شرکت کند.
اگر راه، بسته نمیبود علی اکرمی عراقی میتوانست در یک حزب سیاسی فعالیت کند، نماینده شود، به وزارت و حتی نخست وزیری و ریاست جمهوری برسد. حالا حزب هم نه در تشکل های اجتماعی آرمانهای خود را دنبال کند و شکوفا شود. نه آنکه همچنان پیگیر امور بیمهای باشد.
مرگ به خاطر کرونا را میتوان به تقدیری نسبت داد که یک بیماری ناشناخته برای جهان و نه تنها ایران رقم زده و به تعبیری در کوران جنگ جهانی معاصر با دشمنی نامرئی قرار داریم.
تلف کردن استعدادها و سلب مجال شکوفایی را اما نمیتوان به تقدیر نسبت داد.
-----------------------------------
بیشتر بخوانید:
بحران مهاجرت تاکید میکنم بحران چون نوابغمون رو داریم از دست میدیم اینا سرمایه هامون بودند ، نه نفت و معادن و ...
ناراحت کننده هست