«شرق» در ادامه نوشت: متهم که حالا مردی میانسال است، ۱۴ سال قبل در درگیری با دوستش او را به قتل رسانده و جسدش را رها کرده بود.
براساس مدارک موجود در پرونده، ۱۴ سال قبل زنی به مأموران گزارش داد شوهرش به نام «فریبرز» گم شده است. این زن به مأموران توضیح داد شوهرش برای دیدار با دوستش بیرون رفته اما دیگر برنگشته است. دو روز بعد مأموران جسد فریبرز را در حالیکه در خودروی خود رها شده بود، پیدا کردند. بررسیهای اولیه نشان میداد فریبرز را خفه کردهاند؛ با اینحال جسد برای بررسی بیشتر به پزشکی قانونی انتقال یافت.
همسر فریبرز در بازجوییها به مأموران گفت هیچچیز از روابط شوهرش با دیگران نمیداند اما میداند او چندی پیش از اختلاف با یکی از دوستانش صحبت کرده بود. مأموران فردی را که با فریبرز اختلاف داشت، شناسایی کردند و از او بازجویی کردند اما آن مرد به پلیس گفت نقشی در مرگ فریبرز نداشته و کاملا از او بیاطلاع بوده است. او گفت: اختلاف ما کاری بود. اصلا چیز مهمی هم نبود. یک جروبحث کوتاه کردیم و تمام شد. مشاجره ما در حدی نبود که بخواهم کسی را بکشم.
پلیس در ادامه تحقیقات خود تلفن همراه مقتول را بررسی کرد و چند نفر دیگر را هم بازداشت کرد اما بازجوییها از این افراد به جایی نرسید. مأموران در ادامه فردی به نام «حامد» را مورد تحقیق قرار دادند. رفتارهای حامد نشان میداد او بهشدت ترسیده است؛ با اینحال انکارهایش باعث شد تا مأموران مدرکی به دست نیاورند. پلیس حتی کارگران مغازه حامد را هم مورد بازجویی قرار داد اما آنان تأیید کردند حامد در زمان قتل در مغازه بوده است.
در ادامه بررسیها سرنخ مهمی پیدا شد. مأموران متوجه شدند فریبرز مدت زیادی بود که سعی میکرد با یک زن ارتباط برقرار کند اما آن زن نسبت به فریبرز تمایلی نشان نمیداد. کارآگاهان پی بردند این زن که «سمیرا» نام دارد، خواهرزن حامد است و حامد نیز متوجه شده بود که فریبرز نسبت به خواهرزنش نظر دارد. به اینترتیب حامد دوباره بازداشت شد. او اینبار اتهام قتل را قبول کرد و گفت: خواهرزنم سمیرا تازه از شوهرش جدا شده بود. من از رفتارهای فریبرز فهمیدم او نسبت به خواهرزنم نظر دارد و مزاحم او میشود. از این موضوع خیلی ناراحت شدم. روز حادثه بهصورت اتفاقی فریبرز را دیدم و سوار ماشینش شدم. در راه سر صحبت را با او باز کردم تا درباره خواهرزنم صحبت کنم و به او بگویم دست از سر سمیرا بردارد اما فریبرز حرفهای نامربوط زیادی درباره سمیرا زد و گفت او زن خوبی نیست و اگر زن خوبی بود، طلاق نمیگرفت. او به من گفت به تو ربطی ندارد که من با سمیرا رابطه دارم. این موضوع آنقدر من را ناراحت کرد که با فریبرز دعوا کردم و در جریان کشمکش او را خفه کردم.
متهم ادامه داد: در لحظهای که داشتم دوستم را میکشتم، آنقدر عصبانی بودم که متوجه کار خودم نبودم. بعد از اینکه به خودم آمدم، دیدم یک جسد روی دستم مانده است. بلافاصله از ماشین پیاده شدم. در ذهنم اینطور نقشه کشیدم که قتل را به خاطر سرقت جلوه بدهم؛ بههمینخاطر دو فقره چک، مبلغی پول نقد و تلفن همراه مقتول را برداشتم و ماشین و جسد را در گوشه جاده رها کردم و رفتم.
متهم درباره اینکه با اموال سرقتی چه کرده است، گفت: سیمکارت را درجا از گوشی خارج کردم و شکستم. بعد از دو روز تلفن همراه را هم آتش زدم تا ردی از من به جا نماند. سپس با مبلغ پول نقدی که برداشته بودم، حقوق کارگرانم را دادم و مابقی را هم به فرد فقیری بخشیدم. چکها را هم نگه داشتم. بعد به کارگرانم گفتم اگر پلیس سراغ شما آمد، بگویید من در مغازه بودم و بههمیندلیل آنها هم چنین حرفی زدند.
بعد از گفتههای متهم او صحنه قتل را نیز بازسازی کرد و با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه ۴ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در جلسه دادگاه بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد، اولیایدم در جایگاه قرار گرفتند و خواستار قصاص متهم شدند و حاضر به بخشش متهم نشدند. بعد از محاکمه حامد، او به قصاص و ۱۰ سال حبس محکوم شد. رأی صادره مورد اعتراض متهم قرار گرفت اما در دیوان عالی کشور نیز تأیید و پرونده برای اجرای حکم به دادسرا فرستاده شد.
۱۴ سال از صدور این رأی گذشت اما اولیایدم حکم قصاص را اجرا نکردند. از سویی تلاش خانواده متهم برای جلب رضایت نیز به جایی نرسید. این در حالی بود که وقتی اولیایدم برای اجرای حکم فراخوانده شدند، در دادسرا حاضر نشدند تا اینکه بعد از گذشت ۱۴ سال متهم درخواست کرد آزاد شود.
او با ارسال نامهای به شعبه ۴ دادگاه کیفری درخواست کرد با توجه به اینکه بلاتکلیف است، دادگاه تکلیف او را روشن کند. متهم پس از ارسال این نامه برای بررسی درخواستش به شعبه ۴ منتقل شد و خطاب به قضات گفت: ۱۴ سال است که در زندان بلاتکلیف ماندهام و خانوادهام روزگار سختی دارند. من به خاطر خواهرزنم دست به این کار زدم اما حالا میگویم اشتباه کردهام. اولیایدم نه پیگیر پرونده میشوند تا اعدام شوم و نه رضایت میدهند. من مطابق ماده ۴۲۹ از قضات دادگاه تقاضای کمک دارم و میخواهم تکلیفم را روشن کنند. من در این سالها در زندان پیر شدم و حالا از این وضعیت خستهام.
قضات در پایان جلسه وارد شور شدند تا درباره درخواست متهم اظهار نظر کنند.