روزنامه ایران نوشت: «با دست به کورههای آجرپزی اشاره میکند و میگوید چیزی نمانده، چند دقیقه دیگر میرسیم. روی تابلو کنار جاده نوشته «به فرونآباد خوش آمدید» کورههای بلند در فاصله چند صد متری از هم مثل ستونهای سمی بالا آمدهاند و گاهی دود سیاهی از سوراخشان بیرون میزند. با هر نسیم ملایمی که میوزد، خاک نخالههای رها شده کنار جاده را بلند میکند و دور ماشین میچرخاند. شیشه را که پایین بکشی، توی گرد و غبار گم میشوی. آفتاب اینجا انگار داغتر است.
فرشاد میگوید: «محرم امسال با همه سالهای قبل که نذری می آوردیم، فرق دارد. احساس میکنم امسال مأموریت دیگری به من محول شده و باید آن را به بهترین شکل انجام بدهم. به نظرم واقعاً این نذریها را باید همین جا پخش کرد. هر سال ۵۰۰ پرس غذا به کورهپزخانهها میبردم اما امسال تصمیم گرفتم مواد غذایی ببرم که هم چند وعده بپزند و استفاده کنند، هم مشکل بهداشتی نداشته باشد. سالهای قبل گاهی آن قدر غذا برای ساکنان کورهپزخانههای جنوب تهران میآوردند که خود اهالی میگفتند غذا نمیخواهیم، امکانات نیست میماند فاسد میشود.»
میرویم به انتهای خیابان فتح المبین؛ جایی که ۲۴ خانوار کنار کوره بلندی زندگی میکنند. با شنیدن صدای ماشین بچههای قد و نیم قد از درآهنی بیرون میآیند و دور ماشین حلقه میزنند. همه پیراهن مشکی به تن کردهاند و چند پرچم هم روی دیوارهای آجری در باد تکان میخورد. دو پسربچه خیال میکنند مثل پارسال غذای نذری آوردهایم؛ فریاد میزنند غذای نذری، غذای نذری. کم کم چند زن و مرد از اتاقهایی که پردههای رنگ و رو رفتهای از آن آویزان است بیرون میآیند. بستههای نایلونی مواد غذایی یکی یکی از ماشین بیرون میآید و فرشاد و مهران هرکدام را به خانوادهای میدهند. زنها با دیدن مواد غذایی داخل نایلون یکدیگر را نگاه میکنند و با صدای بلند میگویند: «نذرتان قبول؛ چه خوب که امسال مواد غذایی آوردید.»
راضیه دست دخترش را محکم گرفته و بیسکویتهای داخل بسته مواد غذایی را به او نشان میدهد. میگوید ای کاش همه نذری ها امسال همین طوری باشد: «چند سالی است که از افغانستان به اینجا آمدهایم و در این کورهها کار میکنیم. پنج تا بچه دارم و پسرها کنار پدرشان توی کوره کار میکنند. اینجا همه مثل هم هستیم. در این اتاقهای کوچک زندگی میکنیم و همین جا هم غذا میپزیم و همین جا هم میخوابیم. از وقتی هم که سر و کله کرونا پیدا شده، از ترس اجازه نمیدهیم بچهها بیرون بروند و بازی کنند. وضعیت بهداشت اینجا را هم که میبینید. اگر یک نفر کرونا بگیرد همه مبتلا میشویم.»
راضیه به نذریهای امسال هم اشارهای میکند و میگوید: «هر سال محرم هیأتها و افراد مختلفی غذای نذری برای ما میآورند و در طول سال، این چند روز بچههای ما غذای خوب میخورند. اما امسال شنیدم به خاطر کرونا خیلی از هیأتهای عزاداری میخواهند مواد غذایی خشک نذری بدهند. امروز هم که اولین مواد غذایی نذری را شما برای ما آوردهاید، خدا خیرتان بدهد، نذرتان قبول این طوری خیلی خوب است. چون میتوانیم با این مواد غذایی چند روز غذای خوب به بچههایمان بدهیم. خدا قبول کند.»
دو دختر بچه با چهرههایی که معصومیت در آنها موج میزند، میگویند: «عمو اسباب بازی برای ما نیاوردی؟» اعصاب گروه به هم میریزد از اینکه چرا فکر اسباب بازی نبودهاند. یکی میگوید سال بعد حتماً اسباب بازی نذر میآورم.
مقصد بعدی یکی دیگر از کورههای آجرپزی است که مسیر ناهمواری دارد و معمولاً کمتر کسی چیزی آنجا میبرد. فرشاد دقت میکند تا خانوادهای جا نیفتد. در هر بسته نذری امسال برنج، مرغ، رب، ماکارانی، روغن و بیسکویت گذاشتهاند و خانوادهها هم از این ماجرا حسابی خوشحالند.
اگر گشتی در هیأتهای عزاداری بزنید میبینید ناخودآگاه خیلی از آنها امسال تصمیم گرفتهاند مواد غذایی را جایگزین غذای نذری کنند. حتی خیلیها نذرشان را عوض کردهاند و مواد ضدعفونی کننده و مواد شوینده و ماسک به مناطق محروم و حاشیهای میبرند یا به نهادها و انجمنهای شناخته شده میفرستند.
فرشاد میگوید: «من هم شنیدهام خیلی از هیأتهای تهران میخواهند امسال به جای غذا، بستههای مواد غذایی به نیازمندان بدهند. ای کاش این بستهها را بین خانوادههای حاشیه تهران و محلههای فقیرنشین و همین طور خانوادههایی که در این کوره پزخانهها زندگی میکنند توزیع کنند. اینجا نیم ساعت با پایتخت فاصله دارد اما مردمی که در این محلات زندگی میکنند از داشتن ابتداییترین امکانات هم محروم هستند. این بندگان خدا از ۴ صبح تا ۸ شب زیر تیغ آفتاب و گرد و خاک کار میکنند و درآمد زیادی ندارند. فکر میکنم کرونا این فرصت را به ما داد تا نذریها را به دست کسانی که واقعاً استحقاق آن را دارند برسانیم. میخواهم سال بعد در کنار مواد غذایی برای این بچهها اسباب بازی هم بیاورم. نذر اسباب بازی هم ایده خوبی است که بچهها را خوشحال میکند.»
کمی بالاتر در یکی از کورهها دو پسر جوان مشغول خالی کردن کارتنهایی هستند که روی آن نوشته شده «نذری هیأت جوانان». امیررضا دو کارتن را روی هم قرار میدهد و از سراشیبی تند محله پایین میرود. چند دقیقه بعد کسانی که در کوره کار میکنند برای گرفتن نذری سر میرسند. محمد یکی از کارگران کوره با کلاه حصیری که به سر دارد با دست نقطهای را نشان میدهد و میگوید: «آنجا هم چند خانواده زندگی میکنند اما ماشین تا آنجا نمیرود. اگر بستهای مانده کمک کنیم برای آنها هم ببریم.»
امیررضا از تصمیم بچههای هیأت و نذریهایی که برای نیازمندان توزیع میکنند راضی است. میگوید: «سالهاست با تعدادی از جوانان محل هیأت راه انداختهایم و هر سال برای رسیدن محرم و تجربه دوباره این روزها لحظه شماری میکنیم. آرزوی هر جوان عاشق اهل بیت است که محرم برای امام حسین (ع) عزاداری کند. امسال با شیوع کرونا و دستورالعمل وزارت بهداشت و توصیههایی که بزرگترهای هیأت داشتند، قرار شد برای حفظ سلامتی مردم و عزاداران هیأت برگزار نکنیم و غذای نذری هم نپزیم. از طرف دیگر تعدادی از عزاداران و اعضای هیأت هر سال به هیأت نذری میدادند و ما هم دهه اول محرم غذای نذری توزیع میکردیم. امسال با چند نفر از بچهها تصمیم گرفتیم شیوه نذری دادن را عوض کنیم و از قبل هم درباره شکل نذری امسال اطلاعرسانی کردیم. این شیوه با استقبال همه مواجه شد و کسانی که نذر داشتند پول آن را در اختیار هیأت قرار دادند و ما هم مقدار زیادی مواد غذایی خریدیم و با کمک بچهها آنها را بستهبندی کردیم. امروز هم این بستهها را بار دو ماشین کردیم و هر کدام از ما به یکی از کورههای آجرپزی میرویم و آنها را بین خانوادهها توزیع میکنیم. خیلی از هیأتها هم قرار است همین کار را انجام بدهند و امیدوارم این مواد غذایی به دست نیازمندان برسد. احساس میکنم امسال اخلاص بیشتری در نذری دادن هست.»
ماشینها دور میزنند و به سمت تهران راه میافتند. احساس رضایت در چهره بچهها موج میزند. یک شوخی جدی میگوید تا همین سال قبل چقدر خود ما از ریخت و پاشهایی که موقع توزیع غذای نذری میشد و این که کمتر به دست نیازمندان میرسید انتقاد میکردیم اما جرأت درست کردن این فرهنگ را نداشتیم تا این که کرونا از راه رسید و به ما گفت چکار باید بکنید؛ نذری باید مشکلی از مشکلات مردم حل کند.