«بهمن ايزدي» را به كوير و لوت ميشناسند، اما او علاوه بر اينكه محقق بيابان است، مديريت كانون سبز فارس و گنجه پشتيبان زيستبوم ايران را نيز به عهده دارد و حالا در گفتوگو با «اعتماد» از حريقهايي ميگويد كه نميتوان به سادگي آنها را به تغييرات اقليمي نسبت داد.
گزارش زير حاصل گفتوگوي تفصيلي با اين بيابانشناس كهنهكار است، درد از دست دادن دوست و همكار در آتشسوزي و درد سوختن تكتك درختان زاگرس بر اين گزارش سنگيني ميكند، با اين حال ايزدي همچنان اميدوار است كه با وجود نيروهاي مردمي كه «آبروداري» ميكنند و براي نجات جنگل از جان خود ميگذرند، بتوان با داشتن يك طرح اقدام ملي، زاگرس را از نابودي بيشتر نجات داد.
روايت ايزدي از آتشسوزي جنگلهاي زاگرس، به ويژه آتش جنگلهاي گچساران كه به مرگ «البرز زارعي» منجر شد، نشان از آن دارد كه در برخي آتشسوزيها عمدي در كار بوده است. اطلاق تمام قصور آتشها به تغييرات اقليمي درست نيست، هنوز متوسط دماي كشور آنقدر دگرگون نشده است كه بتوان تقصير تمام آتشها را گردن «تغييرات اقليمي» انداخت.
ايزدي ميگويد: «مزارع جو و گندم در كوهپايه جنگلهاي زاگرس واقع شدهاند. در اين فصل سال، اين جو و گندمها در اين مزارع حدود يك متر بالا آمدهاند، خشك خشك هستند و با يك جرقه يا نور منعكس شده ميتوانند بسوزند. اين مزارع انبار باروت هستند. اما ما ميرويم سر آتشسوزي، ميبينيم اين مزرعهها كه بالقوه ميتوانند آتش بگيرند، نسوختهاند، اما دويست متر بالاتر، مراتع و جنگلها آتش گرفته و در حال سوختن است.»
اگر علت بيشتر آتشسوزيهاي اخير تغييرات اقليمي باشد، در اين صورت اين مزرعه يكي از قربانيان خط مقدم آتش خواهد بود، اما اين ملكها شخصي هستند، صاحب دارند و نميسوزند.
نيروها كه به جنگل اعزام ميشوند، علاوه بر اينكه ميبينند زمينهاي كشاورزي در يك قدمي مراتع و جنگلها نسوختهاند، چند ساعتي را صرف خاموش كردن نقطهاي ميكنند، بعد سر بلند ميكنند و ميبينند كه آن سوتر كه خبري نبود حالا ميسوزد، نقطه بعدي را كه خاموش ميكنند، ميبينند ارتفاعات كوه آتش گرفته است، ميروند بالاي ارتفاعات و بعد كه آتش خاموش شد، ميبينند آن سوي كوه نيز آتش گرفته است.
ايزدي چنين آتشهايي را «سهوي» نميداند. حتي سوختن خاييز به دليل اختلاف دو دامدار را نيز سهوي نميداند، چطور ميشود زمينهايي را كنار جنگل و منطقه محافظت شده آتش زد و ندانست كه اين آتش به جنگل نيز خواهد رسيد.
ايزدي ميگويد: «شايد برخي افراد در پس عنوان جنگلسوزي و مرتعسوزي طمعي داشته باشند. در سالهاي اخير ديدهايم كه بعد از سوختن زمينهايي، بعد از چند وقت اراضي ويلايي يا كارخانهها و صنايع جاي درختها را گرفتهاند. ما نميتوانيم نسبت به اين حجم گسترده آتشسوزي بيتفاوت باشيم، ازكجا مشخص است كه اين آتشها بدون چنين قصد و نيتهايي شكل نميگيرند؟»
قصد شوم توسل به آتش به هر طمعي هم كه باشد، با ديدن و دانستن مجازاتي كه در انتظار است، ميتواند ناكام بماند. حالا بيش از يك ماه از سوختن سلسلهوار جنگلهاي زاگرس، از جنوب غرب ايران تا حوالي كردستان ميگذرد، بارها اعدادي به عنوان تعداد متخلفان يا عاملان دخيل در آتشسوزيهاي اخير معرفي شدهاند، اما بهرغم اينكه به گزارش سازمان فضايي ايران، حدود 40 هزار هكتار از جنگلهاي سرزمين ما سوختهاند، هنوز خبري از معرفي خطاكاران و مجازات آنها نيست.
ايزدي ميگويد كه در مراسم بزرگداشت ياد و خاطره «البرز زارعي»، به او گفته شده بود كه برخي مقصران آتشسوزي شناسايي و دستگير شدهاند، جملهاي كه در قالب خبرهاي كوتاه نيز منتشر شده بود. اما هنوز اين افراد به جامعه معرفي نشدهاند، مجازات آنها مشخص و عقوبت آنها درس عبرتي براي ساير افراد نشده است. در اين ميان اما اين جوانها هستند كه يكي بعد از ديگري پرپر ميشوند.
ايزدي ميگويد: «آقاي مختار خندان 10 سال سابقه مقابله با آتش را داشت و در اين كار زبده بود. چه نيروي متخصص و ماهر ديگري ميتواند جاي او را بگيرد؟ محمدجواد مختاري نيز همچنين، هر دو خرج خانه را ميدادند، هر دو پشتوانه و تكيهگاه خانواده بودند، هر دو سوختند و رفتند، چه كسي پاسخگوي خانوادههاي آنها خواهد بود؟»
همين حالا هم زاگرس در آتش ميسوزد، مردم بدون داشتن امكاناتي مثل لباس و كفش ايمني به آتش ميزنند و مقابله ميكنند، نه تنها آقاي ايزدي، بلكه سر حرف آنهايي بنشينيد كه در اين يك ماه و چند روز با آتش مقابله كردند، ميشنويد كه از شيوه حضور بخش دولتي در اين آتشسوزيها گله دارند: «بخش دولتي هنوز قضيه را جدي نگرفته است، هنوز حتي به شيوه روتين نيز با آتشسوزيهاي زاگرس مقابله نميكند، جوانهاي ما يكييكي پرپر ميشوند اما برخورد دولت منفعلانه است، اگر هم جايي حضور داشته باشند، حضورشان شكلي است، صرفا براي اينكه عرصه خالي نماند.»
«امثال من، از زماني كه متولد ميشويم تا روزي كه ميرويم، بيشتر مصرفكننده هستيم، از مواهب سرزمين بهره ميبريم و ميرويم. اما يك درخت بلوط، از همان زماني كه يك نهال كوچك است براي زمين بيش از دهها امثال من فايده دارد.» براي ايزدي جان هر درخت، هر نهال، هر بخشي از طبيعت كه در ايجاد تعادلات اكولوژيك سهيم است، ارزش دارد.
اين بيابانشناس ميداند كه تاثير اين حجم انبوه جنگلهاي سوخته در آينده چه خواهد بود، چرخه اكولوژيكي كه به هم ميريزد، توفانهاي سهمگين از ريزدانهها، كاهش توليد اكسيژن، از بين رفتن آبهاي زيرزميني و نابودي معيشت و اقتصاد 14 استاني كه حياتشان در گرو حيات زاگرس است و البته اضافه شدن به گستره بياباني كشور. «من نميدانم با چه زباني بايد بگويم كه يك درخت چه فايدههايي دارد، نميدانم چگونه بايد بگويم كه حفظ جان يك درخت چقدر ضرورت و ارزش دارد.» حالا فصل گرما هنوز به اوج نرسيده، مرداد و گرماي طاقتفرسايش در راه است،
ايزدي نيز به همين نكته اشاره دارد، بهزعم او اين آتشي كه از گرمترين استانهاي كشور شروع شد، ميتواند طي دو تا سه هفته آينده به مناطق سردسير و ارتفاعات بلند زاگرس شمالي برسد. اگر سهلانگاريها به شكل امروز باشد، اين آتش ميتواند خسارتهاي غيرقابل جبراني به ذخيرههاي يخ در ارتفاعات زاگرس شمالي بزند.
«هنوز ارتفاعاتي كه محمدجواد در آنجا گرفتار آتش شد، در حال سوختن است. اگر آن روزي كه محمدجواد براي مقابله با آتش به كوه زد، تيم پشتيباني بود، شايد محمدجواد جان نميباخت.» وقتي از كمبود تجهيزات صحبت ميشود، عموما نبود دمنده و آتشكوب به ذهن ميرسد، اما يك نيروي محلي كه ميخواهد به آتش بزند، به كفشهايي مقاوم نياز دارد، به يك بيسيم در دستانش كه وصل شود به تيم پشتيباني.
تيم پشتيباني تن به آتش نميدهد، اما با همان بيسيمي كه در دست دارد به نيروهاي خط مقدم تغيير جهت باد را خبر ميدهد، خدمات دارويي و غذايي ميرساند، اگر پشت سر محمدجواد هم تيم پشتيباني بود، ميتوانست به او با بيسيم خبر بدهد كه جهت باد تغيير كرده است و جانش را نجات دهد، اما به قول ايزدي، «تكوتوك بچهها بيسيم دارند.» نيروها در خط مقدم آتش چنان درگير مهار آتش هستند كه نميتوانند تغيير جهت باد را تشخيص دهند، تغيير جهت باد نيز به معناي تغيير جهت آتش با سرعتي فوقالعاده بالاست.
«محمدجواد مختاري در حال مقابله با آتش بود، بيسيم نداشت كه به او خبر بدهند كه باد تغيير جهت داده است، متاسفانه آتش از پشت او را محاصره كرد و او نتوانست فرار كند. اينها سرنوشت نيروهاي مردمي عزيزي است كه به جاي ميليونها ايراني پاي كار هستند و آبروداري ميكنند، اما كمترين تجهيزات ايمني ندارند.»
اين داستان آنجا تلخ ميشود كه برخي مسوولان، البرز، مختار، ياسين، بلال و محمدجواد را «جوانهاي احساسي» ميخوانند كه بدون آموزش به كوه ميزنند. ايزدي ميگويد: «مگر نيروهاي يگان حفاظت آموزش ديدهاند؟ مگر نيروهاي يگان حفاظت كفش مخصوص و لباس مخصوص ضدحريق دارند؟ در جايي كه بسياري از نيروهاي آموزش ديده نيز ميترسند وارد كار شوند، اين جوانان شجاعانه به دل آتش ميزنند.»
بهمن ايزدي خاطره آن جلسه را با حضور نمايندگان حوزه زاگرس و مديركل سازمان حفاظت از محيطزيست زنده ميكند، جلسهاي كه در آن يك جمله چندين بار تكرار شد: «نگران نباشيد.» اين جلسه زماني برگزار شد كه خاييز در حال سوختن بود، هليكوپترها از زمين بلند نميشدند و مهار آتش از اختيار و توانايي نيروهاي مردمي و دولتي خارج شده بود، اما در همين جلسه عنوان شده بود كه نيازي به حضور هليپاش يا هليبرد نيست، نيروهاي مردمي در صحنه حضور دارند و ميتوانند آتش را خاموش كنند، هر سال چند هكتاري از جنگلهاي ما ميسوزند و ماجرا اينقدرها هم بزرگ نيست، رسانهها بزرگنمايي ميكنند.
«چاره يك طرح ملي براي مقابله با آتشسوزيهاست. تا زماني كه طبق يك طرح ملي منسجم، منطقي و كامل، دولت و مردم نتوانند در كنار هم اقدامي جدي و موثر در قبال جنگلها داشته باشند، ما همچنان شاهد بروز حادثههاي ديگر خواهيم بود، البته اين طرح ملي بماند، همين كه بدنه دولتي قبول كند كه در قبال جنگلهايمان با يك بحران مواجه هستيم، خود يك موهبت است.»
7 مهر 1397، ايسنا خبر از طراحي و ساخت سامانه آتشنشاني هوايي پيشرفته سنگين براي اطفاي آتشسوزيهاي گسترده داد، آن هم توسط هواپيماهاي جت. آن سال براي رونمايي اين سامانه اطفاي حريق مراسم رونمايي نيز گرفتند، «افزايش سرعت عمل در مهار اطفاي حريق، نياز كشور به سامانه آتشنشاني هوايي، خسارت قابلتوجه به جنگلها و مراتع بر اثر آتشسوزي و صعبالعبور بودن مراتع و جنگلها» از دلايل طراحي و ساخت اين سامانه آتشنشاني ياد شده بود.
اين سامانه ميتوانست 18 تن آب را در مدت 5 ثانيه روي مساحت تعيين شده مورد حريق تخليه كند. قرار بود اين سامانه در زمان بحران و آتشسوزي به كار بيايد، قرار بود آتشنشاني هوايي پيشرفته و سنگين با استقرار در فرودگاهها، تمام جغرافيا و محيطزيست كشور را مورد حفاظت و پوشش قرار دهد، حالا سوال اينجاست، آيا سوختن 40 هزار هكتار از جنگلهاي زاگرس «بحران» نبود؟
اين سامانه كجاست و چرا در اطفاي حريق زاگرس كه عنوان ميشد بيشتر آتشها در مناطق صعبالعبور است، از اين سامانه استفاده نشد. مردم ميتوانند جان خود را بر كف بگذارند، همراه با كوهنوردان، نيروهاي مردمي، محيطبانان، نيروهاي سازمانجنگلها و محيطزيست به آتش بزنند، مردم ميتوانند پولهايشان را روي هم بگذارند، دمنده و آتشكوب بخرند، اما بلند شدن هليكوپتر از زمين تنها امري است كه تماما در توان دولت است نه مردم، مردم نه هليكوپتر دارند و نه هواپيما، نه اجازه برخاستن آن با مردم است و نه اجراي عمليات اطفاي حريق، در اين ميان كه زاگرس ميسوزد، اين دستور و هماهنگي از كدام ناحيه جز دولت ميتواند صادر شود؟
عيسي كلانتري، رييس سازمان حفاظت محيط زيست در 27 خرداد به ايسنا گفته بود كه هواپيماي آبپاشي كه در سال 1397 رونمايي شد، در دو سال گذشته در آتشسوزي هورالعظيم مورد استفاده قرار گرفته است، اما « بايد اين را بدانيم كه هر هواپيما بيشتر از دو يا سه پرواز طي روز انجام نميدهد. براي مثال اگر ۲۰۰ هليكوپتر داشته باشيم، ميتوانيم از آن براي اطفاي حريق جنگلي استفاده كنيم ولي تعداد محدود كاري از پيش نميبرد.»
رييس سازمان حفاظت محيطزيست در پاسخ به اينكه در شرايطي كه هواپيماي اطفاي حريق ما مثل بالگردها در آتشسوزي حضور ندارند، چگونه بايد آتش مناطق صعبالعبور را اطفا كرد، گفته بود: «در مرحله اول بايد بپذيريم كه آتش بخشي از طبيعت است و طبيعت ميتواند خود را كنترل كند. ما نبايد با اينگونه مسائل هيجاني برخورد كنيم.
كنترل هليكوپترهايي كه سبد آب را در مناطق كوهستاني و درهاي صعبالعبور حمل ميكنند، بسيار دشوار است و ما نميتوانيم به خاطر دو هكتار مرتع جان چهار انسان را به خطر بيندازيم.» حالا اما در كمتر از پانزده روز جان هفت انسان نه تنها به خطر افتاده، بلكه از بين رفته است. آيا هنوز هم زمان آن نرسيده است كه آتشسوزي در زاگرس چيزي جز كار طبيعت شناخته شود؟