صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۷۳۶۴۷۸
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۳ - ۱۷ تير ۱۳۹۹ - 07 July 2020

چرا چنار چندصدساله فتحعلی‌شاهی باغ فین را سر بریدند؟ (+عکس)

یکی از اعضای شورای راهبردی باغ فین، از قطع یک چنار ۲۲۰ ساله فتحعلی‌شاهی بدون اطلاع شورای راهبردی باغ و رئیس اداره میراث کاشان خبر داد.

به گزارش عصر ایران؛ جابر تواضعی در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، درباره‌ی قطع یک درخت در باغ فین کاشان نوشت:

بیستم خرداد امسال بر خلاف چیزی که در تقویم و به نام روز جهانی صنایع دستی برایش سند خورده، برای میراث فرهنگی کشور و دوستدارانش روز خوش‌یمنی نبود. سایت «اهل کاشانم» در یادداشتی از محمد مشهدی نوش‌آبادی و به نقل از حمیدرضا جیحانی، یکی از اعضای شورای راهبردی باغ فین، از قطع یک چنار ۲۲۰ ساله فتحعلی‌شاهی بدون اطلاع شورای راهبردی باغ و رئیس اداره میراث کاشان خبر داد. به گفته جیحانی، قطع این درخت که یکی از چند چنار باقی‌مانده از حکومت فتحعلی‌شاه بوده، به هر دلیلی باید با کارشناسی دقیق و طی مراحل قانونی صورت می‌گرفت.

سؤالی که مشهدی نوش‌آبادی به‌عنوان یک کاشان‌شناس و عضو هیأت علمی دانش‌گاه کاشان در پایان این یادداشت مطرح کرده بود، این بود که چه کسی باید پاسخ‌گوی این فاجعه فرهنگی و زیست‌محیطی باشد؟

اُتانازی برای درخت قاجاری

انتشار وسیع این یادداشت در فضای مجازی، روز بعد (۲۱ خرداد) مدیر پایگاه باغ فین کاشان را به واکنش واداشت. سمیه فرهادی در گفت‌وگو با فارس، ضعف فیزیولوژیک، آلودگی به قارچ ناتراسیا و جلوگیری از سرایت بیماری به دیگر درختان را دلیل قطع این درخت کهن‌سال عنوان کرد و مدعی شد اعضای شورای راهبردی در زمان کرونا از طریق فضای مجازی در جریان روند بیماری، عدم پاسخ‌دهی درخت به اقدامات حفاظتی و زوال آن بوده‌اند و قطع درخت با تصمیم ایشان انجام شده است. خدا پدر کرونا را بیامرزد که بهانه‌ای شد برای خیلی چیزها. درخت در همین مدت کوتاه قارچ گرفت، قارچش عود کرد و به دیار باقی شتافت.

معضلی به نام مسئولان پاسخ‌نگو

سخنان فرهادی بار دیگر مشهدی نوش‌آبادی را به واکنش واداشت و سه روز بعد (۲۴ خرداد)، در یادداشتی در «اهل کاشانم» نوشت قارچ ناتراسیا که مخصوص هوای مرطوب است و نه هوای گرم و خشک کاشان، نمی‌تواند دلیل موجهی برای قطع عجولانه آن باشد. وی با اشاره به قطع دو سرو صدساله دیگر در ضلع شمال غربی باغ فین، قطع خودسرانه درختان این باغ را روند معمولی دانست که باید هرچه زودتر متوقف شود.

مشهدی یکی از مشکلات اساسی میراث را رودربایستی و محافظه‌کاری کارشناسان و مسئولان میراث و عدم اعلام موضع علنی آنان دانست و بدون ذکر نام مشخص، خطاب به شورای راهبردی باغ فین که با وجود حیرت از قطع چنار قاجاری، به‌جای تذکر جدی به مسبب حادثه، «با دور افتادن از جاده صداقت از در استمالت و دل‌جویی از مسببان برآمده‌اند»، هشدار داد.

این بیماری مال این‌جا نیست

چیزی که مشهدی در پایان یادداشتش به آن اشاره کرده بود، در گزارش مفصل خبرگزاری مهر در ۲۴ خرداد که باشگاه خبرنگاران جوان هم آن را بازنشر کرد، و یادداشت چند روز بعد جیحانی در میراث آریا، کشف رمز شد.

همه جای دنیا رسم است که مسئولان محلی برای احترام به افکار عمومی، مردم منطقه را از طریق رسانه‌ها و نشریات محلی از وقایع مطلع می‌کنند. رعایت این اصل از طرف رئیس اداره میراث کاشان که اتفاقاً همیشه به خوبی از همه امکانات فضای مجازی مثل سلفی با سلبریتی‌ها استفاده می‌کند، توقع بی‌جایی نیست. اما مهر گزارش داد که نه‌تنها مدیر پایگاه جهانی باغ فین به تماس‌ها و پیامک‌های مکرر خبرنگارش پاسخ نداده که مهران سرمدیان هم به ارسال لینک همان گفت‌وگوی فرهادی با فارس بسنده کرده است.

رئیس باغ گیاه‌شناسی کاشان هم در ادامه این گزارش با تأکید بر این‌که قطع و نابودی درختان کهن‌سال قابل جبران نیست، در پاسخ فرهادی گفت که قارچ ناتراسیا بیماری جدید و لاینحلی برای درختان نیست. ضمن این‌که این قارچ معمولاً روی درختان محیط‌های مرطوب و بیش‌تر بر روی مرکبات، درختان جنگلی و حتی سرو و کاج شکل می‌گیرد و راه‌کار علمی و منطقی مقابله با آن، قطع درخت نیست. تکمله حرف‌های حسین بتولی غیر از تأکید بر قوانین جدی یونسکو برای خروج اماکن تاریخی از فهرستش به دلیل عدم رعایت ضوابط و مقررات، این بود که اگر این بیماری قابل شیوع بود، بقیه درختان باغ هم باید دچار شده باشند.

به حریم خصوصی باغ فین نزدیک نشوید!

اما نقطه عطف غافل‌گیرکننده این داستان، ۲۸ خرداد با اظهار نظر حمیدرضا جیحانی در خبرگزاری میراث آریا – خبرگزاری رسمی میراث فرهنگی – رقم خورد. او در این یادداشت «ضمن احترام به نویسنده آن مطلب» یعنی مشهدی نوش‌آبادی، با لحن و موضع کسی ظاهر شد که گویا دیگران به یک دعوای خانوادگی وارد شده‌اند و انگار نه انگار که منبع اصلی انتشار خبر، خود او بوده است. جیحانی ضمن تکرار حرف‌های فرهادی گفت آسوده بخوابید که ما بیداریم: «این اقدام ما را هم اندوهگین کرده است. با وجود این، حفاظت از یک محدوده تاریخی گاه نیازمند اقداماتی این‌چنین است.»

وی در پایان خاطرنشان کرد: «باغ بر اساس برنامه مدیریت مصوب و بر اساس منشور حفاظت از باغ‌های تاریخی تحت حفاظت است و برنامه‌های مستمر بازکاشت بخش‌های آسیب‌دیده همواره در مرکز توجه قرار دارند.» ترجمه‌اش این است که جای نگرانی نیست اگر درخت چندصدساله را قطع کرده‌ایم، چون جایش نهال یکی‌دوساله می‌کاریم. یعنی همان کاری که سال ۸۹ بعد از قطع دویست اصله سروناز چهارصدساله انجام شد.

مرگامرگ درختان،‌ اندوهی خُرد نیست

مثل همیشه هیچ شخصیت حقوقی عافیت‌طلبی وارد ماجرا نشد و گرچه اساساً رسانه‌ای باقی نمانده، اما نکته تأمل‌برانگیز ماجرا عدم ورود جدی رسانه‌های نیم‌بند موجود و حتی فعالان فضای مجازی به این ماجرا بود. انگار نه انگار که از ابعاد مختلفی مثل محیط زیست، میراث فرهنگی و … فاجعه‌ای غیر قابل جبران رخ داده است. پس گرفتن حرف جیحانی توسط خودش هم باعث شد دیگران محیط را برای اعتراض مناسب تشخیص ندهند. تنها کاشان نیوز یکی‌دو یادداشت مرثیه‌وار منتشر کرد که یادداشت محمود ساطع، نویسنده و فعال فرهنگی، در ۲۹ خرداد طنز تلخ و گزنده‌ای داشت. او با اشاره به داستان شکل‌گیری «باغ سنگی» سیرجان توسط درویش‌خان اسفندیارپور در سال‌های ۱۳۴۰ و در اعتراض به اصلاحات ارضی، نوشت این یادمان جور و ستم و استیلای اندیشه استبدادی همیشه پابرجا خواهد بود: «از باغ سنگی روستای میاندوآب دهستان بلورد شهر سیرجان تا باغ فین کاشان راهی نیست؛ اما اینک ما کدام سنگ داشته را بر درختان نمانده باغ فین کاشان بیاویزیم؟»

مهم‌ترین سؤال ساطع در این یادداشت این بود که تنه بریده شده درختان چندصدساله باغ فین کجاست؟! راستش گرچه نمی‌دانم چرا او عدد دویست را به صدوبیست تقلیل داده، اما از این‌جا به بعدِ یادداشت آن‌قدر تلخ و گزنده است که هر بار خواندنش مو را بر تنم راست می‌کند و بغض می‌کنم. لطفاً شما هم بخوانیدش: «صدوبیست درخت تاریخی باغ تاریخی فین اکنون کجا است؟ مگر به استناد قوانین میراث کشورمان، هر اثری که تاریخی صدساله می‌یابد،‌ نمی‌بایست در فهرست آثار ملی سرزمین‌مان ثبت می‌شد؟ در کدام چاه زغال به آتش سپرده‌اید میراث طبیعی سرزمین‌مان را؟ اگر ارتفاع درخت‌های چندصد ساله باغ فین را دست‌کم ده متر فرض کنیم، هزارودویست متر از تنه درختان باغ می‌بایست می‌ماند که می‌توانستیم با واگذاری یک متر از آن به هنرمندان و مجسمه‌سازان ایران و جهان، امروزه هزارودویست تندیس و مجسمه داشته باشیم. می‌شد بزرگ‌ترین موزه هنر تندیس‌های چوبی جهان را بیرون از باغ،‌ شاید در باغ کهنه فین، برپا کنیم.»

دوره خطای انسانی

درباره اتفاقات هولناکی که در دهه اخیر در باغ فین افتاده، جز همان ویدئوی چهاردقیقه‌ای که همان سال ۸۹ برای برنامه «روز از نو» شبکه دو ساختم و در یوتیوب هم هست و شما نسخه صدثانیه‌ای‌اش را این‌جا می‌بینید، چیز دیگری ندارم که بگویم.

اما چیزی را که محمود ساطع در یادداشتش نوشته، من به چشم دیدم. یکی از روزهای همان سال‌های ۸۹ یا ۹۰ که خیلی اتفاقی از کنار باغ فین رد می‌شدم، یک ماشین باری را دیدم که کُنده‌های ۲۰۰ سروناز چهارصدساله بریده شده را که به‌دلیل بدحجابی مسافران خشک شده بود، بار زده بود. راننده که لابد از رانندگی کج‌ومعوجم با یک‌دست و سایه دوربینی که دستم بود مشکوک شده بود، دوباری ایستاد و از ماشین پیاده شد که خدمتم برسد و من که این‌جا مثل روز فیلم گرفتن از قطع درختان طاقت کتک خوردن نداشتم، هر بار فلنگ را بستم. به وقتش فیلم‌ها را منتشر می‌کنم.

در این سال‌ها بارها و بارها درباره «میراث نم‌کشیده کاشان» در رسانه‌های محلی و سراسری نوشتند و نوشتیم. از آن روز تا حالا هنوز این نم خشک نشده که هیچ، روزبه‌روز بیش‌تر به رگ و پی ساختمان هویت‌مان نفوذ کرده و چیزی به ویرانی‌اش باقی نگذاشته. نه در زمانه معجزه هزاره سوم کسی پاسخ‌گو بود، نه در دوره‌ای که از همه جا تدبیر و امید فرومی‌چکد.

دوره احمدی‌نژاد بود و داغ بودیم و فکر می‌کردیم آخر دنیا است. این‌قدر به سخت‌جانی و بلانسبت سگ‌جانی خودمان امیدوار نبودیم و نمی‌دانستیم قرار است سکه بالای ۱۰ تومان و دلار بالای ۲۰ تومان را هم ببینیم. همین است که دیگر نای تشکیل زنجیره انسانی دور سیلک که هیچ، فکر تشکیل زنجیره نباتی هم به ذهنمان خطور نمی‌کند. وقتی ترازوی عدالت به سمت عمارت سربه‌فلک‌کشیده روبه‌روی سیلک غش می‌کند و زمین‌های اطراف این تمدن هشت‌هزارساله در سایه‌اش قد می‌کشند، حرف زدن از زنجیره و هویت و تمدن و تاریخ و هر کلمه دیگری که قبل از «انسانی» قرار بگیرد، یک شوخی خنده‌دار است. این‌جا فقط «خطای انسانی» است که معنی دارد. واحد خطای انسانی هم هواپیما است. در شرایطی که جسم و روان‌مان در آسایش و امنیت نیست و کوچک‌ترین واحد نابودی محیط زیست و منابع طبیعی‌ برایمان همان «جنگل» و «دریا» و «رودخانه» و «تالاب» است، حرف زدن درباره قطع یک «درخت» بیش‌تر به یک شوخی مضحک شبیه است. در زمانه‌ای که خود ما به قول شاملو تمام‌قد به گزند خویشتن دست یازیده‌ایم و دست تطاول به خود گشاده‌ایم، واژه‌هایی مثل محیط زیست، انسان، هویت و درخت – حتی از نوع چندصدساله- چند ده رقم بعد اعشار است و معنادار نیست.

سؤال این روزها…

برای ساختن آن ویدئوی کوتاه، اول تا آخر سریال خاطره‌انگیز «امیرکبیر» را دیدم. این دیالوگ میان امیرِ بی‌گزندِ در تبعید و البته ناامید با خدمت‌کارش میرزا هاشم که بخشی از آن در این ویدئوی صدثانیه‌ای هم آمده، هنوزاهنوز توی گوشم زنگ می‌خورد و به گمانم باید سؤال اساسی این روزهای همه ما باشد:

امیرکبیر: میرزا هاشم! آن خانه‌ای که ساختی چه شد؟

میرزا هاشم: باد آمد و ویران کرد.

امیرکبیر: غافلی از باد… هزار بار بسازی، باز هم ویران می‌کند.

میرزا هاشم: یکی دیگر می‌سازیم.

امیرکبیر: چگونه است که یکی آباد می‌کند، دیگری مترصد است خانه‌ای آباد را ویران کند؟!

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200