عصر ایران؛ محسن ظهوری ـ «فرهاد خسروی» کودک ۱۴ ساله کولبر در گردنه تته کردستان یخ زده است. وقتی جسد او را پیدا کردند مردم مریوان با نشان دادن تکه نانی فریاد میزدند «بهخاطر نان».
_____________________
بیشتر بخوانید:
کردستان؛ پیدا شدن جسد نوجوان کولبر مریوانی
_____________________
قبل از فرهاد، جنازه برادر ۱۷ ساله او آزاد را یافته بودند و این امید وجود داشت که فرهاد زنده باشد. مردم مریوان و سروآباد در این چند روز گردنه تته و ژالانه را جستوجو کردند. هلالاحمر کردستان هم مشغول به کار بود و با سگهای زندهیاب منطقه را میگشت. ژالانه تا تته از صعبالعبورترین مناطق ایران است؛ جایی که برف آن را شش ماه از سال میبندد.
کولبری تنها راه درآمد برای برخی خانوادهها شده؛ کاری بسیار سخت و خطرناک ولی کمدرآمد. این کودک ۱۴ ساله همراه برادر ۱۷ سالهاش مثل کولبرهای دیگر باید این مسیر را طی میکردند. فرهاد همراه با برادرش آزاد و سه نوجوان دیگر روز ۲۶ آذر در گردنه تته گرفتار کولاک شدند. این دو برادر اولینبار بود که کولبری میکردند و بارشان هم تلویزیون و کفش بوده است. جنازه آزاد ۱۷ ساله با کت فرهاد بر رویش پیدا شد و خود فرهاد هم در نزدیکی جاده هورامان افتاده بود. پدر این دو کودک کولبر گفته که فقر آنها را به این کار وادار کرده است.
_____________________
بیشتر بدانید:
یک زندگی خیلی سخت در غرب کشور؛ کولبرها چگونه کار میکنند و چگونه میمیرند (فیلم)
_____________________
درد و درد و درد...
در گیر و دار این زندان ها هیچ کس نبو ده ات یاری
در چشمهای خسته ات پیداست راه سختی پیموده ای, آری
در گیر و دار این زندان ها هیچ کس نبو ده ات یاری
کامش از این جنگ برادر کش از این جنگ حقارت آور بی مهر سخت تلخ است
مادرم گریه هایش لالایی شب های درد و روزهای طولانی و تکراری دوران سخت کودکی است
مادرم کاش می دانستم زیبایی ات در دست کیست
پدر در گیر ودر بند مادرم همچنان بی ذره ای لبخند
در چشمهای مادرمن پیداست
مهمان خانه و کاشانه و صبح و ظهر و عصر و شام و خواب و بیداری است
مهمان ثابت این خانه است
همچو قا لی های کهنه و ظرف های بی رنگ و روی مادرم
پای ثابت این ویرانه است
خوردنش پنهانی است
این چه لحظه هایی است که زمان می بیند؟ پس چرا آخر دنیا نیست؟
شب که می آید، پدر می لرزد از شرم و پشت در مانده است ، درمانده
مادر بچه را زودتر خوابانده: فردا پدر که می آید تکه ای نان با خودش آورده
گر چه مادرخوب می داند که فردا هم نه نانی هست نه بابایی
چه آرزوهاي محالي!!!
بابا که روزی برای خنده های دخترش می مرد
پس چرا آنقدر دیر می رود خانه؟ که دختر نازو معصومش خواب باشدو
نبیند که باز امشبم بیچاره پژمرده
هر چند ،هر چه لبخند است بر لبان پدر مرده و مادر چند سالیست که افسرده
پس آخر دنیا چیست?
دختر خوش خنده بابا از درد بی نانی بمیرد کافیست؟
نان خالي، شام اعیانی است چه رسد به آب که رویایی است
تكه ای میوه گندیده کنار هفت سین بی سین
گوشه ای از بهشت رویایی است
کاش که معبود نان و تنهایی اینقدر صبر نداشت
یا پدر،این همه درد نداشت
آیا این همه درد و رنج مردم بر آگاه کردن مسئولین بر مسئولیت آنها تاثیری دارد؟؟؟؟؟؟!!!!!
و لعنت کنه باعث و بانیش رو
سنگین و سرد بود
کوله و راهت
می دانم برای نان بود
فقط برای نان
سنگین تر از آن اما
داغ برادرت بود
در صخره های مرزی بی رحم
با آخرین آغوشت و وداعی تلخ
برای نان بود
فقط برای نان
آرام و بی صدا
در انتهای بی راهه
از وحشت یک شلیک
برای نان بود
فقط برای نان
سوز کولاک و بیداد باد
و مشت کوچک گره شده ات
و پایان ماجرا
برای نان بود
فقط برای نان
پس فقط یه جمله
خدا مقصران و مسببانش رو لعنت کنه دنیا ابنجور نمی مونه
هم دنیای شما را می آباد می کنیم هم اخرت شما را
چه باید گفت و چه باید کرد؟
تسلیت خدمت خانواده این عزیزان
بخدا بی غیرتی و بی شرفی بی اعتنایی به مرگ این جوان
واقعا الان این خبرنگارها کجان که یقه این مسئولین رو بگیرند؟ کدومشونه که میکرفون بدست بدنبال سوال از مسئولین، وزیر کشور بی غیرت و.. باشه؟
عصر ایران شما مسئولید نه فقط برای پخش خبر، بلکه برای پیگیری و پیگیری و پیگیری... این مردم رو در یابید تو را بخدا
خاک از این تدابیر و امید
کشیدند در کوی دلدادگان ........................میان دل و کام، دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها ......................چه حلاج ها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار ..................مگر توده هایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان ........................نبازند هرگز به مردارها
مهین مهر ورزان که آزاده اند .....................بریزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته اند ..................چه گلهای رنگین به جوبارها
جز افسون و افسانه نبود جهان ................که بستند چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز ........................که آینده خوابی است چون پارها
فریب جهان مخور زینهار ..........................که در پای این گل بود خارها
بشنویم و بمیریم از غصه رواست....
هر چند مردگانی بیش نیستیم
این کار قاچاق است و باید حذف شود
و برای مناطق مرزی از راههای درست ایجاد اشتغال صورت گیرد
یعنی کسی توی این کشور نیست کمی انصاف داشته باشد؟
جان ادم ها اینقدر بی اهمیت شده که یکی از تیرزدن به سر و پا حرف میزند و یک جا هم کسی از سرما یخ میزند؟؟
چرا هیچ کس هیچی نمیگه؟؟؟
چرا کسی به داد مردم نمیرسه؟؟
مگه به داد مردم رسیدن باعث تغییر مسیر انقلاب میشه؟
اگر خدایی باشه بهش قسم میخورم این رسم مملکت داری و حکومت داری نیست...
فقط دارم می ترکم:(((((
این کودک باید الان مدرسه میبود ولی برای آوردن یک لقمه نان ...
باید از شرم بمیریم که هم وطنان ما اینطور در سختی و عذاب و مظلومیت اند
شرم بر شما ....!"
باید گریست به حال و روز ایران
استعفا که پیشکش
انبوه جمعیت در تهران هم معضل بسیار بزرگی است که هر روز شاهد افزایش شدید جمعیت در این کلان شهر هستیم.
تهران چند میلیون مهاجر را بخاطر کار جذب کرده است!؟
باید به تبعیض پایان دهیم چرا که تبعات آن در نهایت دامنگیر کل کشور خواهد شد.
بسیاری از آسیب های اجتماعی در کلان شهر تهران بخاطر ناهمگونی فرهنگی در این شهر است.
مثل بز نشستیم و نگاه میکنیم.
برادران مریوانی شرم دارم از تکه نانی که بر سر سفره ماهست.
حضرت علي از كندن خلال از پاي زن يهودي گفت از اين درد بايد همه بميريم
چي شده كه اين همه ادعاي مسلماني داريم ولي كودكي براي نان از سرما بغل گوش ما مي ميرد
از زکزاکی بگویید!
بگویید کلاهشان را بالاتر بگذارند