عصر ایران؛ مهرداد خدیر- با افول جایگاه مجلس شورای اسلامی در ساختار سیاسی به گونهای که احساس میشود نظارت استصوابی هم کفایت نمیکند و تأیید نهایی مصوبات آن مانند پذیرش کنوانسیون اف.ای.تی.اف به نهادهای دیگر سپرده شده یا افزایش قیمت بنزین در شورای عالی هماهنگی اقتصادی به تصویب می رسد، سردیِ فضای انتخابات پیش رو، شگفتآور نیست.
در این میان اما برخی جریانهای اصولگرا از این که در مسابقهای بیرقیب و در غیاب اکثریت واجدان شرایط رأی دادن، برنده شوند خُرسندند.
همان اتفاقی که در سال 1381 و در انتخابات شورای دوم شهر تهران رخ داد و سال بعد در مجلس هفتم ادامه یافت. وقتی اکثریت نیایند اقلیت پیروز میشود و این گونه بود که شورای دوم شهر به خاطر غیبت اکثریت رأی دهندگان تهرانی به دست گروه تازه تأسیس آبادگران افتاد که به صورت متشکل هواداران خود را بسیج کردند و از دل آن محمود احمدینژاد شهردار تهران شد و باقی قضایا.
در انتخابات اسفند 94 دیدیم که کف رأی فهرست اصلاحطلبان (آرای آخرین نفر) از سقف رأی اصولگرایان (آرای اولین نفر) بیشتر بود اما اگر قرار بر غیبت فهرست اول یا رأی دهندگان به فهرست اول باشد، سقف فهرست دوم، سقف کل هم میشود.
کما این که آرای آقای حداد عادل چه در مجلس ششم و چه هفتم 800 هزار رأی بود. منتها در مجلس ششم دیگران هم آمده بودند و او در جایگاه آخر نشست و در مجلس هفتم نیامدند و اول شد. 800 هزار اما همان بود.
اصول گرایان سبد رأی ثابتی دارند و بسته به این که شهروندان دیگر به صحنه می آیند یا نه جای آنها تغییر می کند.
در این فرمول، اصول گرایان به مجلس باز می گردند اما سه واقعیت را نمی توان نادیده انگاشت:
اول این که به تعبیر رهبری میزان آرا مثل موجودی اعتبار است و هر چه حساب پُرتر باشد اعتبار افزون تر می شود. آیا اصول گرایان مایل اند موفقیت آنها به بهای کاهش موجودی حساب اتفاق بیفتد؟
دوم این که هر قدر نماینده ای آرای شهروندان را بازبتاباند خود مردم کمتر به ابراز نظردر قالب تظاهرات و اعتراض، احساس نیاز می کنند.
امام خمینی در سخنرانی 12 بهمن 1357 در بهشت زهرا گفتند دست این نماینده های مجلس را اگر بگیریم و به حوزه های انتخابیه شان ببریم ایا مردم آنان را نماینده خود می دانند؟
بدیهی است که در هیچ انتخاباتی 100 درصد شهروندان شرکت نمی کنند. همیشه 15 تا 20 درصد جامعه بی انگیزه است. اما در شرایط نرمال بین 40 تا 60 و گاهی 70 تا 80 درصد باید شرکت کنند. چنانچه نماینده ای تنها 10 درصد کل واجدان شرایط را نمایندگی کند هر چند رسماً نماینده خوانده می شود اما شهروندان احساس نمی کنند صدای آنان است.
چرا در فرانسه که اصطلاحاً مهد دموکراسی است یک سال است که اعتراضات ادامه دارد؟ مگر دولت و مجلس منتخب ندارند؟ دارند اما آقای مکرون تنها 18 درصد کل شهروندان فرانسوی را نمایندگی می کند و به فرض آن که 18 درصد بر نظر خود استوار باشند دیگران او را نمایندۀ خود نمی دانند.
مهم ترین علت برای دو مرحله ای کردن انتخابات و تأکید بر این که شخص نصف به علاوه یک رای را بیاورد این بود که پشتوانه کافی داشته باشد.
نصف به علاوه یک البته اکنون به 25 درصد تقلیل یافته ولی اگر نرخ مشارکت پایین باشد شخص اگر نصف به علاوه یک را هم به دست آورد نصف شرکت کنندگان است و چه بسا در قیاس کل واجدان شرایط از 10 تا 15 درصد فراتر نرود.
در این حالت، شهروندانی که نماینده را منتخب خود نمیدانند به طرق دیگر روی میآورند.
با این اوصاف از منظر امنیت ملی هم اقتضا میکند:
اولا: اعتبار مجلس را بازگردانیم.
ثانیا: انتخابات از شکل بسته فعلی خارج شود.
ثالثا: در صورت تحقق دو مورد بالا فعالان سیاسی و مدنی مردم را به مشارکت تشویق کنند.
در غیر این صورت البته که اصولگرایان پیروز میشوند. اما لذت بردن در یک مسابقه کجا و پیروزی به خاطر غیبت حریف یا واداشتن او با تیم نونهالان کجا؟
یک راهکار دیگر هم وجود دارد. این که اصولگرایان رقابت را بین خودشان سامان دهند. در این صورت با محمود احمدینژاد چه کنند؟ به او بازی بدهند یا نه؟
-----------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید: