به گزارش ایرنا، انتشار ویدئویی که در آن یک کودک کار برای تفریح دو فرد به سطل زباله انداخته میشود، به سرعت موجب جریحهدار شدن احساسات بسیاری شد و سلسله واکنشهایی به دنبال داشت. اما جامعه را چه شده است که این گونه به «تماشای رنج دیگران» نشسته است؟ مسبب وضعیتی که این کودکان در آن زیست میکنند، چه کسانی هستند؟ وضعیتی که حالا باعث شده از فرط عادی شدنش برای عموم مردم، برای برخی بساط شوخی و خنده فراهم آورد. این اتفاقات در حالی میافتد که کار کودک در ایران ممنوع است.
آنگونه که رویداد توسط یکی از کودکآزاران به تصویر کشیده شده، در حالی که کودک مشغول سوا کردن زبالههای قابل بازیافت از درون سطل زباله است، فردی از پشت پاهایش را از زمین میکند و با بلند کردنش، کودک را درون سطل مکانیزه جمع آوری زباله میاندازد؛ فرایندی که با خنده دو کودکآزار همراه است. روایت به تصویر کشیده شده بسیار کوتاه و به شدت آزاردهنده است و همین کافی است تا این فیلم بازنشر وسیع و سریعی در شبکههای اجتماعی پیدا کند، موجی از انزجار و خشم بیافریند و در نهایت به شکل گیری مطالبهای فراگیر برای شناسایی و برخورد با عوامل رقم زننده ماجرا منجر شود.
هر چند پیرو دست به دست شدن پرتکرار این فیلم و تقاضا در خصوص شناسایی عوامل آزار کودک زبالهگرد، پای پلیس فتا به ماجرا باز میشود و عاملان آزار کودک زبالهگرد خود را به نیروهای امنیتی معرفی کردند، اما ماجرا به دستگیری و بازداشت ختم نمیشود؛ مسئله رنجی است که به تمسخر گرفته میشود.
برخی نمیخواهند به نفع کودکان از سودهای کلان بگذرند
در ارتباط با این موضوع مدیرعامل جمعیت امام علی(ع) به ایرناپلاس میگوید: اگر بخواهیم با دیدگاهی کلانتر به موضوع نگاه کنیم، باید به این فکر کنیم که چه کسانی باعث رنج این کودکان شدهاند؟ اگر بخواهیم اینطور نگاه کنیم، باید ببینیم چه کسانی حضور کودکان را در کنار سطل زباله عادیسازی کردهاند. ما سه سال است که روی این قضایا کار میکنیم. میرویم و میآییم و شهرداری جلسههایی برگزار میکند، با پیمانکار جلسه برگزار میکند، با مسئول بازیافت جلسه برگزار میکند، اما وقتی که سود کلانی در یک مسئله وجود دارد، برخی نمیخواهند از آن به نفع بهبود وضع کودکان بگذرند.
زهرا رحیمی تشریح میکند: وقتی ارزش کودکی در جامعه این قدر پایین میآید و به جای ارزش نهادن به کودکان، کودک تبدیل به ابزاری برای سودجویی و منفتطلبی پیمانکاران شهری میشود، در نتیجه این وضعیت نگاه جامعه در کل به موضوع تغییر میکند. این وضعیت زشتیهایش بیشتر از کار کردن محض است؛ اینکه یک کودک سالهاست یک کار پرخطر را جلوی چشم همه در خیابان تکرار میکند و انجام میدهد، اینکه این کودکان در بدترین شرایط بهداشتی و درمانی زندگی میکنند، ما چقدر فریاد بزنیم؟ چقدر گزارش بدهیم؟ چقدر بگوییم که به فلان بچه در فلان کارگاه دارد تجاور میشود؟
کار زشت دارد در جامعه سیستماتیک میشود
برای مثال رفتند در اشرفآباد غرفههای بازیافت را خراب کردند. ما چرا مردم را گول میزنیم؟ شما خودتان به پیمانکاران اجازه سوءاستفاده میدهید. حالا شهروندان هم همان نیشخندهایی را به کودکان میزند که خود مسئولان میزنند. شاید آن آدم بیمار باشد و مشکلات سادیسمیک دارد اما مسئولان چه؟ حالا یک شهروند ناآگاه و ناآشنا به حق و حقوق کودکان چنین رفتاری را مرتکب شده، اما کسانی که آگاه هستند و از این وضعیت سوءاستفاده میکنند چه؟ به نظر من موضوع مهمتر از این است و نباید به یک مورد تقلیل پیدا کند که شهروندی از روی ناآگاهی این کار زشت را انجام داده است. همه ما که روزانه این کودکان را میبینیم و کاری نمیتوانیم بکنیم، کار زشتی انجام دادهایم. کار زشت دارد در جامعه سیستماتیک میشود.
مردم وقتی رنج دیگران را نگاه میکنند، همزاد پنداری میکنند
وی میافزاید: خوشبختانه هنوز مردم روی این موارد حساس هستند و همه اقشار به این موضوع واکنش نشان دادند. در سطح کلان بین مردم قبح این موضوعها هنوز نریخته است. یعنی وقتی رنج دیگران را نگاه میکنند، همزاد پنداری میکنند. اما این وضعیت مرگ کودکی در جامعه ماست. جامعه ما بدترین شکل کار برای کودکان را پذیرفته است.
سوزان سانتاگ، نویسنده و منتقد آمریکایی در کتاب «تماشای رنج دیگران» مینویسد: «در باب رنجی که از آن «من» نیست و به «دیگران» تعلق دارد، سخن گفتن بینتیجه و واهی است؛ چرا که هر گفتمانی بهسرعت به کلیشه ختم میشود و گندهگویی سرنوشت محتومش است.»
سانتاگ در همان کتاب مینویسد: «چیزی که احساسات را جریحهدار میکند، پیغامی است که منتقل شده و باید کاری برایش انجام داد. اگر فکر کنیم کاری از دست «ما» و «آنها» ساخته نیست؛ این ما و آنها چه کسانی هستند؟ مای امن و آنهای رنجکش؟»