عصر ایران؛ مصطفی داننده- مرد میخواست، یک گونی سیبزمینی بخرد. زن مخالف بود. او میگفت حتما تمام سیب زمینیها مثل اینها که رو چیدهاند خوب نیستند و ته گونی پر از سیب زمینی های ریز و خراب است. مرد قانع شد. پلاستیکی برداشت و شروع به سوا کردن سیب زمینیکرد.
شبیه این اتفاق برای بسیاری از ما افتاده است؛ به گونیها و جعبهها اعتماد نداریم. تجربه با ما گفته بود ردیف اول، همیشه خوب است و در ردیفهای بعدی کم کم میوههای گندیده، خود را نشان میدهند.
این یک نمونه ساده از بیاعتمادی در جامعه است. بیاعتمادی، از آسمان به زمین نیفتاده است. این که اعتماد تبدیل به دُر نایاب شده است، به خاطر عملکرد کرد و رفتار ماست.
آنقدر تلاش کردیم بهم دروغ بگوییم و یا سرهم را کلاه بگذاریم که دیگر مردم سعی میکنند، آفتاب در آسمان را هم به سادگی باور نکنند.
فروشنده میداند، ماشیناش تصادفی است اما به راحتی آب خوردن، میگوید، این ماشین تا الان تصادف نداشته است. میداند، خانهاش خوب نیست، آفتابگیر نیست، نم میدهد اما سرش را بالا میگیرد و میگوید بهترین خانهای است که به عمرش دیده و در آن زندگی کرده است.
میداند نمیتواند جاده بکشد و یا فرودگاه بسازد اما در ایام انتخابات، شعارش را میدهد چون رای میخواهد. با داد و فریاد میگوید من حتی آسمان شهر شما را هم آسفالت میکنم.
آری، همین رفتارها باعث میشود که دیگر به هم اعتماد نداشته باشیم. دیگر گویی حرف راست، خریدار ندارد. چندان دور نیست زمانی که مردمان به راحتی به هم اطمینان میکردند و حرف بیاعتمادی بین آنها خنده دار بود.
این حس بیاعتمادی مثل یک علف هرز در حال رشد در جامعه است. علفهای هرز اجازه نمیدهند گیاهان دیگر خوب رشد کنند و اگر آنها هرس نکنید در یک چشم بر هم زدنی تمام باغچه را فتح میکنند.
الان هم بیاعتمادی، در حال قربانی کردن اعتماد است.
فکر نکنیم، وسیلهای را فروختیم، حرفی را زدیم و کاری را کردیم، سود بردیم و تمام. نه، تمام این کارها و رفتارها مانند بومرنگ، به سمت ما باز خواهد گشت.
بیاعتمادی باعث میشود همیشه با ترس زندگی کنیم. ترس اینکه ممکن است کلاه سرمان برود. ممکن است ضرر کنیم. ممکن است مالمان را از دست بدهیم.
اعتماد از اصلیترین ارکان یک جامعه است و باید از جامعهای که اعتماد در آن در حال کمرنگ شدن است ترسید.
باید کاری کنیم تا دوباره اعتماد پررنگ شود. احتیاج به شقالقمر هم نیست. با همین کارهای کوچک میشود اعتماد را دوباره به جامعه هدیه کرد.
میخواهیم، سبد میوه بچینیم همه را یکدست بگذاریم. میخواهیم ماشین و خانه بفروشیم، هر آنچه هست بگوییم. چند هزار تومان سود کردن آنقدر ارزش ندارد که اعتماد جامعه را از دست بدهیم.
متن بسیار جالب و خوبی بود.
جالب اينجاست كه همه آرزو دارند فرزنداني خوب و درستكار و صالحي داشته باشند و هيچ كسي نمي خواهد فرزندي ناخلف و دروغ گو و فريبكار داشته باشد. اما اين اصل ساده را نمي داند كه اگر من دروغ گو و .... باشم قطعا فرزندم نيز اين گونه خواهد بود و ....
وقتي در جامعه اي ارزش هايي مثل درستكاري و خوش قلبي و انسانيت به ضد ارزش و نشانه اي از عقب ماندگي و سادگي و كودني بشمار بيايد و در مقابل دروغ گويي و مردم فريبي و علع الخصوص رياكاري و بوقلمون صفتي به ارزش و نشانه زيركي و پيشرفت باشد اين درد مشترك لاينحل خواهد بود جامعه را خواهد آزرد و....
روحانی: ما سایه جنگ را از کشور دور کردیم ...
حتی در تیترهایی که می زنیم هم باید دقت داشته باشیم که خدای ناکرده متن را به دروغ تفسیر و تلیقن نکند و تیتری را انتخاب کنیم که نماینده تمام و کمال متن باشد ...