صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۴۶۲۵۶۵
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۵ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۵ - 17 April 2016

حرفهای دختر فوق لیسانسی که می خواهد روز پنجشنبه با یک محکوم به اعدام ازدواج کند

شهروند - سناریوی عاشقانه الهام در زندان کلید خورد. زمانی که برای ملاقات با برادرش به زندان می‌رفت، آن‌جا بود که به یک دلداده واقعی تبدیل شد؛ آن هم دلدادگی به پسری که به اتهام یک جنایت در آستانه اعدام قرار دارد. تصمیم سختی بود.

ولی بالاخره الهام فکرهایش را کرد و احساس کرد که دیگر نمی‌تواند بدون این پسر زندگی کند. برای همین تصمیم خودش را گرفت. ازدواج با این اعدامی، تصمیم عجیب و عاشقانه این دختر جوان بود. مراحل آشنایی تا خواستگاری در همان زندان صورت گرفت. پسر جوان که این روزها در لیست سیاه اعدام قرار گرفته است، هرگز تصورش را هم نمی‌کرد که در اوج ناامیدی، ملاقات با دختری جوان این چنین زندگی‌اش را در آستانه امیدواری قرار بدهد.

 الهام می‌خواهد با این متهم به قتل ازدواج کند تا شاید بتواند او را از اعدام نجات دهد. هم خودش و هم خانواده‌اش قلبا به این وصلت راضی هستند. وصلت با پسری که اگر نتواند رضایت خانواده اولیای دم را جلب کند، چند روز دیگر بیشتر زنده نمی‌ماند. اما این موضوع الهام را از تصمیمش منصرف نمی‌کند. حتی او را دچار تردید هم نکرده است.

الهام برای ازدواج با این اعدامی به دادسرای جنایی رفت و اجازه گرفت. او که قرار است روز تولد امام علی (ع) به عقد دایم این پسر اعدامی دربیاید، صبح روز گذشته بار دیگر برای دریافت اجازه نهایی به دادسرای جنایی رفت و در دیدار با شهریاری، رئیس دادسرای جنایی تهران، اجازه ازدواجش را گرفت. این دختر تحصیلکرده در گفت‌وگو با «شهروند» ماجرای آشنایی تا تصمیم بزرگ زندگی‌اش را تشریح کرد: 

چند‌سال داری؟

٢٨ سال

درس خوانده‌ای؟

بله، فوق لیسانس رشته تربیت بدنی دارم.

شغلت چیست؟

باشگاه بدنسازی دارم و در آن‌جا به‌عنوان مربی کار می‌کنم.

از ماجرای آشنایی‌ات با این پسر جوان بگو؟

تقریبا پنج‌ماه پیش بود که در زندان با مهرداد آشنا شدم. زمانی که به ملاقات برادرم می‌رفتم، آن‌جا بود که مادر مهرداد را می‌دیدم که به ملاقات پسرش می‌آید. آنها هردویشان ناراحت بودند و من از صحبت‌هایشان می‌شنیدم که پسر جوان مرتب می‌گفت بی‌گناه است. مادرش هم همیشه اشک می‌ریخت و بعد از این ملاقات خیلی غصه می‌خورد. برای همین توجهم به آنها جلب شد.

برادرت چرا در زندان بود؟

او به اتهام شرب خمر، ١٤ روز به زندان افتاد. من هم همیشه برای ملاقاتش به زندان می‌رفتم.

بعد از این آشنایی چه شد؟

وقتی این مادر و پسر را می‌دیدم توجهم به ماجرای پرونده آن پسر جلب شد. برای همین از برادرم درباره جرم او پرسیدم و برادرم هم گفت که با این پسر هم‌سلولی است. او گفت که مهرداد دست به یک قتل زده است و در لیست اعدام قرار دارد. اصرارهای پسر جوان به بی‌گناهی ذهنم را مشغول کرده بود. می‌خواستم سر از کارهایش دربیاورم و بدانم چرا دست به قتل زده است. برای همین در ملاقات بعدی با برادرم، شماره تلفنم را از طریق مادرش در اختیار مهرداد قرار دادم تا شاید بتوانم کمکش کنم.

چرا این‌کار را کردی؟

نمی‌دانم. احساس می‌کنم از همان روز اول مهر این پسر به دلم نشست و تصمیم گرفتم کمکش کنم.

بعد چه شد؟

بعد از آن مهرداد با من تماس گرفت و با هم صحبت کردیم. او ماجرای قتلی را که مرتکب شده بود، برایم تعریف کرد. او گفت که روز ١٤ دی‌ماه ‌سال ٨٨ در خانه‌اش خواب بود که برادر و خواهرزاده‌اش با هم درگیر ‌شدند. زمانی که مهرداد با سر و صدای آنها از خواب بیدار ‌شد، دید که برادرش از ناحیه پهلو هدف چاقو قرار گرفته است. مهرداد با دیدن این صحنه چاقو را برمی‌دارد تا به درگیری پایان دهد. اما خواهرزاده‌اش پا به فرار می‌گذارد. برای همین مهرداد هم او را تعقیب می‌کند که در این تعقیب و گریز مهرداد پایش به جدول گیر می‌کند و با چاقویی که در دستش بوده به صورت اتفاقی روی مقتول افتاده که همین باعث مرگ خواهرزاده‌اش می‌شود. بعد از آن مهرداد به اتهام این قتل به قصاص محکوم و حکمش هم تایید شد.

خانواده خواهرش رضایت نمی‌دهند؟

خانواده خواهر مهرداد می‌گویند در صورت دریافت دیه ٥٠٠ میلیونی رضایت می‌دهند. اما مهرداد این پول را ندارد.

چه شد که تصمیم به ازدواج با او گرفتی؟

از وقتی مهرداد را دیدم و با او صحبت کردم احساس خوبی نسبت به او پیدا کردم. مهر او به دلم نشست تا اینکه مهرداد از من خواستگاری کرد و من هم پذیرفتم. الان هم تاریخ عقدمان مشخص شده و قصد داریم روز ولادت حضرت علی (ع) با هم ازدواج کنیم.

بعد از ازدواج چه‌کار می‌کنی؟

خانواده مقتول برای بخشش خواستار دریافت دیه٥٠٠ میلیونی شده‌اند و قصد دارم بیرون از زندان برای نجات همسر آینده‌ام هزینه دیه را جمع کنم و از مردم نیز می‌خواهم که کمک‌مان کنند.

خانواده‌ات با این وصلت مخالفت نکردند؟

نه؛ خانواده‌ام هم با این ازدواج مخالفتی نداشتند، فقط پدرم کمی ناراضی است که او هم بالاخره قلبا راضی می‌شود.

اگر شوهرت اعدام بشود، چه‌کار می‌کنی؟

من تمام سعی‌ام را می‌کنم تا او را از اعدام نجات دهم.
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200