عصر ایران - می گویند یک کارخانه مواد غذایی بزرگ در دنیا است که میتواند بخش قابل توجهی از مردم دنیا را تغذیه کند. در ایران هم شعبه دارد. حتی قبل از توافق و با وجود تحریمها. البته تعداد کارگرانش به حدی زیاد است که سهم کمی از محصولات به بیرون از کارخانه فرستاده میشود. جز عدهی بسیار محدودی، اکثر کارگران، بخشی از محصولات غذایی کارخانه را به عنوان مزد دریافت میکنند.
کارخانه تمام ساعتهای روز و تمام روزهای هفته فعال است. تعطیل و غیرتعطیل ندارد. کارگران هم اعتراض خاصی ندارند. اکثر آنها قراردادی هستند. اما زمانی که به استخدام کارخانه در میآمدند، قرارداد خود را نخواندند و صرفاً زیر آخرین جمله را امضا کردند. آخرین جمله قراردادشان این بود: همه جملات دیگر این قرارداد را خواندهام و از امضای آن رضایت کامل دارم.
در این صنعت، رسم بر این است که کارگران کارخانه، وسایل کار را خودشان بخرند و همراه بیاورند. کارخانه بودجهای برای این کار در نظر نمیگیرد. اما تا به حال شنیده نشده که کارگری در این مورد اعتراض داشته باشد. نه تنها در این مورد، بلکه در مورد نداشتن بیمه و زیاد بودن ساعات اضافه کاری هم اعتراض خاصی وجود ندارد.
شاید دلیلش این باشد که محیط کارخانه دوست داشتنی و لذت بخش است. اگر گلایهای هست از طرف خانوادههاست. پدرها خیلی دوست ندارند فرزندانشان تمام عمر برای این کارخانه کار کنند. زنان دوست ندارند شوهرانشان کارگر تمام وقت این کارخانهها باشند. بچهها از اینکه پدر و مادرها، ساعات محدود آزادشان را هم به جای تفریح و گفتگو با آنها، به اضافه کاری در کارخانه اختصاص میدهند، ناراحت هستند.
جالب اینجاست که محصولات کارخانه، کیفیت چندان مرغوبی هم ندارند. از شما چه پنهان، بسیاری از کارگران ته مانده غذاهای خودشان را هم دوباره به خط تولید بازمیگردانند. شاید به خاطر همین است که راندمان کارخانه بالاست و هزینههای تولید آن چندان زیاد نیست.
اخیراً شایع شده که بخش قابل توجهی از کارگران این کارخانه، در شرایط نزدیک به خواب کار میکنند. خیلی از آنها در زمان بیداری، حاضر نیستند بپذیرند که از کارگران آن کارخانه هستند. این شایعه از زمانی جدیتر شد که خیلی از آنها هم که به کار یدی و باربری در آن کارخانه مشغول هستند، حاضرند با تمام وجود توضیح دهند و دفاع کنند که در آنها به سمتهای مدیریتی مشغولند!
در این میان، کارخانهها ثروت گستردهای به دست آوردهاند. کارخانهداران که البته از نوابغ صنعت و هوشمندان کسب و کار هستند، چنان در خوشی غرق هستند که هر روز در پی تاسیس یک شعبهی جدیدند. قدرت آنها چنان زیاد شده که با رییس جمهورهای کشورهای مختلف جلسه میگذارند و به سادگی تابعیت هیچ دولتی را نمیپذیرند. آنها خودشان را فراتر از یک دولت میدانند.
شما این کارخانه را خوب میشناسید. این کارخانه را میتوان Content Factory نامید. جایی که مشغول تولید محتواست. حدود یکسال پیش در چنین روزهایی در عصر ایران، مطلبی نوشتم و تحت عنوان
عصر محتوا منتشر کردم. نمیدانم حرفها و پیشبینیهای آن زمان چقدر جدی گرفته شد، اما حتی آنها که آن زمان هم، شتاب روزافزون آن روند را باور نداشتند، امروز میتوانند محقق شدن سریع آن را مشاهده کنند.
ما صرفاً مصرف کننده محصولات این کارخانه نیستیم. اکثر ما کارگران آن هم هستیم. هر وقت یک پیام جدید مینویسید و منتشر میکنید، هر وقت متن یا عکسی را که برایتان جذاب است برای دوستتان هم ارسال میکنید یا در یک گروه قرار میدهید، در حال تولید محتوا هستید. شاید تنها تفاوت در این است که بعضی از ما از مواد دست اول استفاده میکنیم و اکثر ما از مواد مستعمل. اما مهم نیست. تا زمانی که ترافیک عبوری روی موبایلمان وجود دارد و بیتها و بایتها میآیند و میروند، ما در حال تولید محتوا هستیم. یکی در سرچشمه نشسته و یکی در زیر آبشار و دیگری در مسیر فاضلاب. اما کارکرد یک چیز است: تولید محتوا.
ما گوشت و قند و کالری و نخود و لوبیا را به عنوان غذا و خوراکی میشناسیم. مدام مراقب هستیم که چه میخوریم. دقت میکنیم که سلامت مان در معرض تهدید قرار نگیرد. میزان کالری یک لیوان شیر را میدانیم. همینطور یک شیشه نوشابه را. حتی میدانیم که برای سوزاندن آن کالریها باید چقدر راه برویم یا شنا کنیم.
اما فراموش میکنیم که آنچه میخوانیم و میشنویم هم غذای فکر ماست. ما که به رژیم غذایی خود حساس هستیم و بسیاری از ما، هر روز آن را زیر نظر داریم، مغز و ذهنمان را به سمت بارش بی پایان محتوا باز کردهایم. موبایل و واتس آپ و وایبر و تلگرام و اینستاگرام را با خودمان حتی به رختخواب هم میبریم. صفحه نمایش موبایل، یکی از آخرین چیزهایی است که قبل از خواب میبینیم و یکی از نخستین چیزهایی که بعد از بیدار شدن، به آن نگاه میکنیم.
فقط یک چیز را فراموش کردیم. غذای فکر تفاوتهای زیادی با غذای فیزیکی دارد. یکی از این تفاوتها این است که اثرش به سادگی پاک نمیشود.
اجازه بدهید یک مثال بزنم. مثالی که آن را دوست دارم و زیاد تکرار میکنم:
فرض کنید که در یکی از خیابانهای تهران، چند رستوران خوب وجود دارد. اسم یکی از این رستورانها هم غروب ایران است! چند دوست، به آنجا میروند و شام میخورند و وقتی بیرون میآیند، کنار درب رستوران یکی از آنها میافتد و میمیرد.
یکی از آن دوستان، چنین پیامی را در گروه تلگرام یا وایبر خود منتشر میکند: «دوستان عزیزم. امشب شام به رستوران غروب ایران رفته بودیم و بلافاصله بعد از تمام شدن غذا، یکی از دوستانم همان جا افتاد زمین و فوت کرد».
آیا معنای این خبر آن است که غذای آن رستوران کشنده بوده است؟ الزاماً نه. به هر حال هر کدام از ما باید یک جایی بمیریم. همه آنقدر سعادتمند نیستیم که بعد از نماز صبح، در سجاده بمیریم. بعضی باید در دستشویی بمیرند. بعضی قبل از ناهار. بعضی بعد از شام در کنار یک رستوران.
اما قبل از اینکه به این جملات فکر کنید، احتمالاً پیام فوق به دست صدها نفر رسیده است. کافی است یکی از دریافت کنندگان، کمی هم علاقه افراطی به دوستانش داشته باشد و این پیام را با کمی نمک و ادویه و سایر افزودنیهای در دسترس، ترکیب کند:
«مهم. مهم. لطفاً اطلاع رسانی کنید. رستوران غروب ایران غذای مسموم به مهمانها میدهد. یکی از دوستان ما بلافاصله پس از خوردن غذای آنجا فوت کرد».
من باور دارم که خواننده فهیم عصر ایران، هرگز قربانی چنین سادهاندیشی نیست و بعید است تا کنون از این پیامهای «توجه، توجه» برای دیگران ارسال کرده باشد. اما بیایید کمی با خودمان صادق باشیم: اگر الان با هم به آن خیابان برویم و بخواهیم از میان رستورانهای موجود یکی را انتخاب کنیم، آیا غروب ایران، انتخاب شما خواهد بود؟ یا اینکه می گویید: میدانم که هیچ ربطی ندارد. اما این همه رستوران. خوب یکی دیگر را میرویم. حالا چرا روزهی شک دار؟
هدفم این نیست که گرفتار این مثال شویم و به دنبال مصداقها و استثناءهای آن بگردیم. هدف این است که به خاطر داشته باشیم که ما اکنون در یک کارخانه بزرگ غیرقابل کنترل، مشغول به کار هستیم. مهمترین ویژگی این کارخانه، ظرفیت تولید بالا و همینطور جابجایی سریع قطعات نیم ساخته در خط تولید است.
ویژگی دیگر آن این است که در این کارخانه، تقریباً محصول نهایی وجود ندارد. محصولات دست به دست میشوند و در میانه خط تولید میچرخند.
آیا تا به حال به تسمه نقاله تخلیه چمدان در فرودگاهها دقت کردهاید؟ گاهی یک چمدان آبی رنگ بر روی آن میماند و بارها میچرخد و ما متعجب میشویم که اخیراً چقدر چمدان آبی زیاد شده است! محتوایی که در شبکههای اجتماعی میچرخد هم، سرشت و سرنوشت مشابهی دارد. یک پیام مشخص را در طول چند روز، بارها و بارها میبینیم و به این نتیجه میرسیم که هم مهم است و هم معتبر، که به دغدغه همه تبدیل شده است. غافل از اینکه سرعت بالای گردش محتوا در شبکههای اجتماعی و نرم افزارهای پیام رسان، میتواند به آنی آشوبی به پا کند که در تصور هیچکس نیست.
بعید است زمانی که ادوارد لورنز برای اولین بار لغت
اثر پروانهای را به کار برد، تصویری به شفافی آن چیزی که ما امروز پیش رو داریم، در برابر چشمانش دیده باشد. امروز خوب میدانیم که یک پروانه در گوشه فضای مجازی، بال میزند و دیر یا زود، تمام فضای دیجیتال گرفتار طوفان میشود. از سوی دیگر گاهی فیلی در یک گوشه نعره میزند و صدایش به خانه مجاور هم نمیرسد.
چنین میشود که حجم خبرهای غیرمعتبر در حدی بالا میرود که گاهی انکار آن و پاک کردن اثر آن توسط منبع و منشاء خبر هم امکان پذیر نیست. میبینیم که بعد از شایعاتی که در مورد خانواده استنفورد و لباس فقیرانه آنها و برخورد بد
دانشگاه هاروارد با آنها مطرح میشود،
دانشگاه استنفورد مظلومانه و آرام، در زیر صفحه ویکی پدیا لینک میگذارد که: البته خاندان استنفورد کاملاً ثروتمند بودهاند و به نظر نمیرسد دلیلی برای پوشیدن لباس فقیرانه و آن شکل از حضور در دانشگاه هاروارد موجود بوده باشد!
انسانها، خبرها و پیامها را نه بر اساس صحت آنها بلکه بر اساس جذابیت آنها نقل میکنند و این مهمترین تهدید جدی برای اعتبار پیامهاست. بگذریم از اینکه آموزش قطعه قطعه درباره یک موضوع بزرگ، توهم یادگیری بدون یادگیری را به وجود میآورد و این توهم میتواند بسیار خطرناک باشد.
خواندن تکه تکه پاراگرافهای یک کتاب، هرگز با خواندن تمام آن کتاب هم ارزش نیست.
امروز هر کسی چند جمله از مارک تواین میداند و چند جمله از کنفوسیوس و یکی دو جمله از شوپنهاور و سه چهار جمله از آناگاوالدا. اما حالا فرض کنید که از ما بپرسند که مارک تواین، اگر امروز این مطلب را میخواند، چه کامنتی زیرش میگذاشت؟ شوپنهاور اگر امروز این مسئله اجتماعی را میدید، نظری داشت یا خیر؟ کنفوسیوس در چه بستری رشد کرد که به آن تفکر رسید؟
اکثر ما ساکت خواهیم ماند. یادگیری کلام بزرگان، فراگیری مدل ذهنی آنهاست. دیدن نقاط قوت آنها و توجه کردن به نقاط ضعفشان و شناختن بستری که در آن رشد کردهاند. جز این هر چه هست، محفوظات است و محفوظات اگر قرار بود به کار آید، سالها حفظ کردن همه چیز در مدرسه، برای ما سرنوشت بهتری را رقم میزد.
امروز به اندازه گذشته فرصت مطالعه نیست و مطالعات اکثر ما به همین محتوایی که در شبکههای مجازی میچرخد محدود شده است. کم نیستند کسانی که اگر آنها درباره اگزوپری بپرسی، فقط جمله گل و روباه و اهلی کردن را از او به خاطر دارند و احتمالاً فکر میکنند که بعد از قطع شدن رابطه عاطفی او با نامزدش، این جمله را نوشته! چون اگزوپری امروز، صرفاً داروی روابط رها شده است. وقتی دیگر جواب من را ندادی، در اینستاگرام یک گل میگذارم و مینویسم: هر کس در برابر چیزی که اهلی کرده مسئول است!
اگزوپری که در کنار شازده کوچولو، خلبان جنگ را نوشت، او که زمین انسانها را نوشت، او که از دغدغههایش برای صلح گفت. او که بخش عمده یادداشتهایش را در کابین هواپیمای جنگیاش قبل از پروازهای شناسایی نوشت و گریست، در ازدحام خیابانهای دیجیتال ما گم شده است و زیر دست و پای ما له میشود.
در این میان، برندهترین دسته، کارخانه دارها هستند. آنهایی که مدیریت Content Factory را بر عهده دارند.
اریک اشمیت از گوگل، خودش را در فهرست قدرتمندان جهان در کنار رییس جمهورهای بزرگ میبیند و
زاکربرگ در کنار سران کشورهای صنعتی، سخنرانی میکند و به آنها وعده گسترش دموکراسی و توسعه اقتصادی میدهد.
الون ماسک، خودروهای برقیاش را میسازد و سفینهی فضاییاش را به هوا پرتاب میکند و
کوین سیستروم، با هیجان در مورد اینکه سلیقه مردم از خواندن متن به دیدن تصویر تغییر کرده ابراز خوشحالی میکند.
دسته دوم برندگان هم شرکتهایی هستند که بستر ارتباط را فراهم میکنند. درست مانند کسی که آب و برق یک کارخانه را تامین میکند. هر چیزی که باعث ایجاد ترافیک بشود خوب است. بایتها باید مگابایت بشوند و مگابایتها به گیگابایت تبدیل شوند. سرانه مصرف باید بالا برود:متن خوب نیست!حجم هر صد کلمه به زحمت به یک کیلوبایت میرسد. عکس خوب است! در کمترین حجمها هم به سادگی به صد یا دویست کیلوبایت میرسد. فیلم که رویایی است! تحت هیچ شرایطی کمتر از چند مگابایت نخواهد شد.
ابزارفروشها هم لذت خودشان را میبرند. هر سال محصولات جدید و به قول خودشان پرچمدارهای جدید را معرفی میکنند. گاهی چنان شتابزده در پی معرفی محصولات جدید هستند، که مصرف کنندگان میبینند محصول جدید تفاوت جدی با محصول قبلی ندارد!
اما اگر فکر میکنید که در اینجا میخواهم بگویم بیایید شبکههای اجتماعی را تحریم کنیم، بیایید تلگرام را پاک کنیم، بیایید وایبر را ببندیم، بیایید اینستاگرام را ترک کنیم، در اشتباهید. طبیعتاً به عنوان کسی که به حوزه محتوا علاقمند است، از این روند جدید هیجان زده و خوشحالم.
باور دارم که با کمی دقت و تلاش، ما هم میتوانیم به عنوان استفاده کنندگان، سومین دستهای باشیم که در این بازی برنده میشویم.
یکسال پیش در چنین روزهایی بود که با ذوق و شوق در عصر ایران درباره
عصر محتوا به عنوان یک فرصت تاریخی نوشتم و امروز میدانیم که بیش از ده میلیون ایرانی با گوشیهای هوشمند خود به شغل تولید محتوا مشغول هستند و شغل فیزیکی بسیاری از آنها، اولویت دوم آنهاست. شاید بسیاری از ما چون برای این شغل حقوق نمیگیریم، آن را شغل حساب نکنیم. اما کافی است به آمارهایی که در مورد ساعات کار مفید ما ارائه میشود نگاه کنیم و آن را با ساعاتی که در اینستاگرام و تلگرام و سایر ابزارها و شبکههای اجتماعی میگذرانیم مقایسه کنیم.
قطعاً ابزارهای دیجیتال میتوانند فرصتی بزرگ و تاریخی برای لذت بردن بیشتر، خوشحال تر بودن، توسعه عادلانه فرصتها، یادگیری بهتر و کیفیت بالاتر زندگی باشند. کافی است کارگرانی که در این کارخانه، درخواب راه میروند و کار میکنند، بیدار شوند. ببینند که چه میخورند و چه مینوشند و چه تولید میکنند. پس از آن، این کارخانه را ترک نکنند. بلکه بمانند و کیفیت کار خود و محصولاتشان را بالا ببرند.
اگر چنین نکنند، قاعدتاً ابزارهای جدید هم به انبوه ابزارهای قدیمی خواهد پیوست که بدون شناخت فرهنگ و مدل ذهنی، آنها را در اختیار گرفتیم و نه تنها مشکلی را حل نکردند، بلکه مشکلی به مشکلات قبلی افزودند.
پی نوشت: شاید انتشار چنین مطلبی در عصر ایران، در میان انبوه مشکلات و دغدغههایی که هر روز گرفتار آن هستیم، منطقی به نظر نرسد و کام شما را شیرین نکرده باشد. از این جهت عذر میخواهم. شاید هم دوستان عزیز و خوانندگان عصر ایران، ناله و نفرین زیاد نثار من نکردند و جرات کردم در ادامه، در مورد اعتبارسنجی محتوا، کسب درآمد از شبکه های اجتماعی، برندسازی در آنها، زباله گردی در فضای دیجیتال و مطالب مشابه، بیشتر نوشتم.
در مورد موضوع مقاله هم اگرچه درست است و شیوابیان شده ولی به نظر من جای نگرانی نیست. حدود 10-15 سال پیش هم اس ام اس چنین جایگاهی داشت ولی اکنون فقط از بانک برای من اس ام اس می اید! (کارت بانکیم دست خانمم است)
تا جایی که بتونم این مطلب رو به اشتراک می گذارم تا بقیه هم بخونن.
بنده هم موافقم و هم مخالف.دليل موافقتم اينه كه سود اين كار به جيب سرمايه گذاران اين وادي ميره ضمن اينكه دشمن هميشگيمون هم از اين موقعيت سود كلاني به لحاظ معنوي نصيبش ميشه .ودليل مخالفتم اينه كه افراط و تفريط در هيچ كاري خوب نيست.اگر ما و امثال ما نوع رفتارمون با اين فضاها و كارخانه هاي مجازي اصلاح كنيم و اگر كشور ما از ابتدا فرهنگ سازي ميكرد اين مشكلات فعلي رو نداشتيم هرچند الان به نسبت دو سه سال پيش خيلي بهتر شده و بيشتر فعاليتها خانوادگي و دوستانه ست و اگه مثبت فكر كنيم ميبينيم كه خيلي از چيزايي كه در گروه مجازي رد و بدل ميشه رو نميدونيم و با خوندن اينا متوجه ميشيم.من معتقدم كه بايد فرهنگسازي كرد و فرهنگ رو اصلاح كرد چون به هيچ وجه جلو اين دنياي مجازي رو نميشه گرفت و روز به روز هم گسترده تر خواهد شد و در 50سال آينده اتفاقاتي خواهد افتاد كه در حال حاضر و در شرايط فعلي به مغز من و شما هم خطور نميكنه.
موفق باشيد
این که هر چند وقت بنشینم و روی عادت هایم در استفاده از تکنولوژی فکر کنم و این جسارت را به خودم بدهم که بیدار شوم و به قول آقای شعبانعلی ببینم که چه می خورم، چه می نویسم و چه تولید می کنم.
ممنون
باور کنید سرشوق اومدم از تلنگری که این تحلیل به من زد،،،،
خیلی سخته باکلمات تشکر کنم،،، بهترین واژه ها تقدیم به مدیریت سایت و آقای شعبان علی،،، لطفا ادامه بدین،،،
خداکنه کامنتم درج شه ونویسنده مطالعه کنند...
یاعلی
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
تازه این کرها همه شون خواب هم هستن!
واقعا باید چیکار کرد؟ از کی بپرسم؟
با تشکر مجدد و عذرخواهی بایت زیاده گویی!
دوستانی که به این دست نوشته ها علاقمند هستند پیشنهاد میکنم سایت روز نوشته های محمدرضا شعبانعلی رو دنبال کنند.
www.shabanali.com/ms
ممنون و سپاس
مطلب بسیار به جایی بود.
فقط یه انتقاد (پیشنهاد) دارم:
متن بسیار طولانی است و اکثر خوانندگان کامل این نوشتار، کسانی هستند که اهل مطالعه هستند و کمتر در دسته کسانی قرار میگیرند که باید این متن رو با تامل بیشتر بخونن.
خیلی خوب میشه اگر با همین قلم شیوا، چکیده ی این متن رو بازنشر کنید تا دوستانی که خواندن مطالب طولانی از عهده شان خارج است هم شانس بهره بردن از این مقاله رو داشته باشند.
سپاس فراوان
من هم مطلب کامل خوندم هم دل نوشته دوستان واقعا عالی بود هنوز تو شوک هستم،خیلی دنبال اسم کارخانه بودم!احسنت
یه سه روزی هست گوشی هوشمندم رو گذاشتم کنار و یه گوشی معمولی دستم گرفتم.ت
طی این سه روز زندگیم تغیر کرده.انگار یه چیزی رو گم کرده بودم یه کتاب تو مغازه ام داشتم که 1 ماه بود که میخواستم بخونم الان موفق به خوندنش شدم.
لذتی که از خوندن کتاب میبرم اصلا از شبکه های مجازی نبردم.
تشکر نویسنده این مطلب
از این که به موضوعات از نگاهی نو می نگرید ممنونم و امیدوارم من هم بنوبه خود بتوانم از کارگری عبث در شبکه های اجتماعی خلاص بشوم و از عمرم استفاده بهتری کنم .
تغییر را باید از خود شروع کرد.
ممنون از آقای شعبانعلی
ممنون از عصر ایران
ممنون از آقای شعبانعلی
من هم الان در حال تولید محتوا برای کارخانه خبری عصر ایران هستم :D
دمت گرررررررررررررررررررررررررررم آقای شعبانعلی
من شوهرمو بدون گوشیش نمی بینم, سر شام دستشه, موقع خواب دستشه, تو مهمونی دستشه, من نمی دونم تو این گروه های مسخره تلگرام چه خبره, هر کسی باید به خودش بیاد, واقعا ارزششو داره؟!
به خودمون بیایم ببینیم روزی چند ساعت داریم تو این گروه ها می چرخیم و جک و خبرهای خاله زنکی رو می خونیم.
بعد قضیه فایل های صوتی اصلا یادداشتی از محمدرضا توی سایت نخونده بودم. بی نظیره یادداشت هاش
فكر نميكردم در اين سايت مطلبي درج شود كه آنرا بپسندم . ولي اين مطلب عالي بود
در تاريخ خوانده ايم كه اهرام ثلاثه مصر توسط كارگران زحمتكش و به وسيله "شلاق" كه در دست مجريان طرح بوده ساخته شده است.
در عصر حاضر،نام وسيله از "شلاق" به نام "خودكار " تغيير نموده است.
از رويكرد جسورانه تون خوشم مياد ،
ضمنا سال ٨٨ دانشگاه صنعتي شريف ،از شما خيلي فنون مذاكره ياد گرفتيم ،
و از آقاي شعبانعلي عزيز متشكرم كه براي توليد محتوا
از هر فرصتي استفاده ي بهينه ميكنند .
این مطلب را آقای محمدرضا شعبانعلی نوشته اند.
دوست خوبم
میتونین به سایت محمدرضا شعبانعلی قسمت روزنوشته ها مراجعه کنین و مطالب بسیار گسترده تری رو مطالعه کنین
اینم لینکش
http://www.shabanali.com/ms/
شما جزو تاثیرگذارترین آموزگاران من در چند سال اخیر بودید.
لطفا ادامه دهيد....
لذا برديم
با سلام و درود
من مطلب شما را مطالعه کردم و از این طریق به شما خسته نباشی عرض می کنم چیزی جز واقعیت متاسفانه تلخ نیست بیایید همه دست به دست هم بدهیم و این دست مطالب را بیشتر البته بصورت مختصر تر اشاعه بدیم یک پیشنهاد هم داشتم اگ میشه یک لینک از این مطلب بزارید تا در شبکه های اجتماعی بشه پخشش کرد
از نظر تکنیک نگارش بسیار عالی به خصوص نحوه شروع مطلب و از لحاظ محتوا عالیتر...
سپاس
دوست عزیز این املای صحیح عبارت علیرغم است
الان در دوره ای هستیم که به طور کلی وب و محتوای دیجیتال فارسی در اوج بحران و فقط فرهنگی به سر میبره .
در زمانی که گزارش های مهم اقتصادی در خارج از کشور با ربات های تحلیلگر نوشته میشن تا تحلیلگران بتوننن مطالبی از خودشون ایجاد کنن ما هنوز نرم افزارهایی برای تشخیص و درک محتوا نداریم . هیچ زیرساخت دیجیتالی برای درک مفهومی از محتوای فارسی وجود نداره .
در عوض اون بیشتر ایرانی هایی که در حوزه تولید محتوای دیجیتال فعالیت میکنن رو به بازنشر و بازیافت مطالب خارجی و یا نوشته های داخلی آوردن و فقط یک کپی کننده محض شده اند . هرزنگاری دیجیتالی در اوج هست الان و در صورتی که زیرساخت های دیجیتالی ( که الان فرهنگستان زبان فارسی در اختیارش هست ولی انتشار نمیده ) در وب گسترش پیدا کنن روند تولید محتوا تغییر خواهد کرد .
زمانی خواهد رسید که کنترل محتوای دیجیتال فارسی در دست کشورهایی مثل تاجیکستان یا افغانستان قرار خواهد گرفت با این که از فرصت کمتری برخوردار بودند .
قضاوت های ناآگاهانه یا از روی اطلاعات ناقص، آفتی است بر جان این ملت.
اما با ارزش ترین لحظات عمرم رو تو اون سپری می کنم
سپاس از مطلب عالی
اين نکته هم هست که شايد اينها بهانه اي براي فرار ازآشفته بازار زندگي است.من عنوان سيگار روح را ميذارم روش.
دوم.
اون درصد بسيار كم رو نميشه كارگر كارخانه ناميز . اونها مزرعه داراني هستند كه مستقل توليد ميكنند.
الباقي ملت كارگران كارگاه بازنشر هستند.
سپاس
واقعاً همین طور است.امیدوارم مردم ایران از این ابزار مفید برای تعالی خود استفاده کنند