به همین دلیل، در متمم، به بهانههای مختلف، به بحث درونگرایی مراجعه میکنیم و در مورد درونگراها صحبت میکنیم. شاید به سهم خودمان بتوانیم کمی تعادل را به سمت درونگراها، که به هر حال بخش بزرگی از جامعهی انسانی را تشکیل میدهند، بازگردانیم. آنچه در اینجا میخوانید اقتباس شده از مطلبی است که در سایت Fastcompany در مورد نحوه برخورد با درونگراها منتشر شده است. بدیهی است که مانند بسیاری از نامگذاریها و طبقهبندیهای دیگر در حوزهی انسانی، ما در مورد یک طیف صحبت میکنیم و هر یک از ما ترکیبی از این دو روحیه را دارد که البته، به یکی از این دو، نزدیکتر است.
درونگراها،
بر خلاف برونگراها، زمانی که در جمع حضور دارند، انرژی از دست میدهند.
برونگراها، هر زمان احساس کنند که به اندازهی کافی انرژی و انگیزه ندارند،
میتوانند با حضور در جمعها، مهمانیها، حرف زدن با غریبهها در خیابان و
کافی شاپ، تلاش برای دوست شدن با افراد ناشناس در فیس بوک و شبکههای
اجتماعی، دوباره انرژی به دست بیاورند.
این در حالی است که یک فرد درونگرا، ممکن است با خلوت کردن محیط خود، مدتی فکر کردن، کتاب خواندن و هرگونه فعالیتهای انفرادی (Solo Activities) انرژی به دست بیاورد. فرد درونگرا در یک مهمانی خسته میشود و انرژی از دست میدهد. ترجیح میدهد در جمعی باشد که قبلاً آنها را بشناسد. اگر در فیس بوک و اینستاگرام و سایر شبکههای اجتماعی، درخواستهای متعدد دوستی و ایجاد رابطه را ببیند، دچار استرس میشود. برای پذیرش یا عدم پذیرش هر یک از درخواستها، ساعتها فکر میکند. با دوستان خود مشورت میکند. شرودر جونز، به شوخی می نویسد: در مدتی که یک درونگرا دربارهی تایید یا عدم تایید یک درخواست دوستی در فیس بوک تصمیم میگیرد، یک برونگرا، رابطهی عاطفی کاملی ساخته و تثبیت کرده و شاید حتی آن را به پایان هم رسانده باشد!
با
توجه به اینکه «منبع انرژی درونگراها برای تعاملات اجتماعی محدود است»،
ممکن است در مقابل حضور در گروههای اجتماعی مقاومت داشته باشند.
درونگراها، گاهی اوقات به برونگراهایی که اصرار دارند آنها را با خود به مهمانی و پارک و جلسه و کافی شاپ ببرند، به چشم شکارچیانی نگاه کنند که میخواهند آنها را شکار کرده و جان (انرژی) آنها را بگیرند.
البته به خاطر داشته باشیم که اینکه کسی درونگرا است به آن معنا نیست که تحت هیچ شرایطی به همراه بودن با دیگران نیاز و علاقه ندارد. تنها نکتهای که مهم است این است که «تعامل اجتماعی برای این افراد، گرانقمیت است» و ترجیح میدهند این منبع ارزشمند انرژی گرانقیمت را به هر دلیلی و برای هر کسی و در هر موقعیتی هزینه نکنند.
کسی را به خاطر (یا به جرم!) درونگرا بودن از روابط اجتماعی حداقلی محروم نکنید.
درست است که یک درونگرا حوصلهی احوالپرسی و بحثهای طولانی را ندارد. اما وقتی چنین فردی وارد جمع میشود، همچنان به او سلام کنید، با گرمی لبخند بزنید و با لحن برخورد و زبان بدن، این امنیت ذهنی را ایجاد کنید که این سلام و احوال پرسی کوتاه، قرار نیست به یک گفتگوی طولانی و خستهکننده منتهی شود.
اگر طرف مقابل شما، به گفتگو علاقمند باشد، با این احساس امنیت، خودش با علاقه و رغبت وارد فضای گفتگو خواهد شد.
تا
زمانی که از شما خواسته نشده، وارد فضای شخصی آنها نشوید. نگذارید انرژی
تعامل اجتماعی آنها، بی دلیل هزینه شود. لازم نیست بپرسید که به دنبال چه
کتابی می گردند. اگر لازم باشد از شما خواهند پرسید. اگر هم میخواهید کمک
کنید، همینکه بگویید: «اگر کمکی لازم بود به من بگو» کافی است. اینکه بالای
سر آنها بایستید و تلاش کنید که یاریشان کنید، بیشتر از ایجاد احساس مثبت،
برای آنها آزاردهنده خواهد بود.
حتی اگر هدف شما ایجاد دوستی و رابطه باشد، احترام گذاشتن به این فضای شخصی و ایجاد امنیت ارتباطی، شانس بیشتری را برای ورود به فضای امن افراد درونگرا، برای شما ایجاد خواهد کرد.
حالا
یک بار دیگر رفتار روزهای گذشته خود را با افراد درونگرایی که در اطراف
شما هستند مرور کنید. تا چه حد به آنها احساس خوب دادهاید؟ تا چه حد انرژی
تعامل اجتماعی آنها را حرام کردهاید؟
حالا به سراغ دوستان درونگرای خود بروید. آنها را برای لحظهای کوتاه، بدون اینکه حرف و توضیحی داشته باشید در آغوش بگیرید و به خاطر داشته باشید که این برونگراها هستند که دوست دارند برای دلیل هر رفتاری، توضیح بدهند و توضیح بشنوند. درونگراها معنای رفتارهای ما را بدون کلمات هم میفهمند.
به خاطر داشته باشید که هنگام در آغوش کشیدن دوستان و نزدیکانتان، ملاحظات شرعی و قانونی را هم رعایت کنید!
منبع: متمم (محل توسعه مهارت های من)
این جمله کاملا درسته. من وقتی میرم برای خرید و فروشنده کنارم وایمیسه تا به خیال خودش در خدمت باشه، احساس بدی پیدا می کنم. البته همیشه بهشون میگم که اگه کاری داشتم بهشون میگم اما بعضی هاشون دو قدم دورتر مراقب هستند!
این نوع آموزش ها برای برخی مشاغل مثل همین فروشندگی لازمه.
برای شروع لازم است انسان ارتباطات فعلی خود راعمق بخشیده وآنهاراارتقادهد.پس ازآن دایره تعاملات خود راافزایش دهد.شرکت دربازیهای گروهی،شرکت درمحافل بحث وگفتگو،عرضه تولیدات و توانایی های خود،افزایش تعدد وتنوع مکالمات وافزایش زمان آنها درابتدای راه،تمرین های خودکنترلی و سخنرانی درخلوتهای خود ،دربرخی زمینه های مورد علاقه برجستگی یافتن وآنها رابه شیوه مناسب ارایه کردن و... این مجموعه می تواند به این گروه یاری رساند.
این جمله رو باید با طلا نوشت، درد من همینه که خانومم برونگراست و من درونگرا، هر کار میکنم یا هر نگاهی میگه دلیلش چی بود یا الان داری به چی فکر میکنی ، میگم بابا من اصلا نمیتونم فکر کردنم رو توضیح بدم اما اون فکر میکنه من مثل اون هر کاری بکنم یه توضیحی میتونم براش بسازم که بعضی وقت ها همین مسئله ی کوچیک دعوامون میندازه
کلا تو اجتماع به ما درونگراها به چشم ساده ، لال و با مهارت اجتماعی کم نگاه میکنند و خیلی سخته با این افراد زندگی کردن منظورم تو جامعه است که ما رو درک نمیکنند
لاجرم از خاص ترین سرای
بانگ برآمد که نظامی درآی
خاص ترین محرم آن در شدم
گفت درون آی ،درون تر شدم
شاید به خاطر همینه که از جمع گریزانند و مصداق این شعرند:
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تن ها بپرهیزد
1- درونگرا - درونگرا
2- درونگرا - برونگرا
من درونگرام، ولی از آدم های شلوغ خوشم نمیاد.
با آدم ساکت مثل خودم هم چه فایده داره ازدواج!
پس درونگرایی بیماری نیست؟!! همه جوری با من رفتار می کنند انگار من بیماری روحی و روانی دارم. دیگه خودم هم داره باورم میشه که مریضم!
دقیقاً مشکل من همینه که شما گفتید. افراد برونگرا معمولا به من چیزی پیشنهاد نمیدن، از نظر من اون ها برای من تعیین تکلیف می کنند.
یک برون گرا بصورت کلامی به یک پیشنهاد تقریباً اجباری میتونه با دلیل نه بگه. ولی من کلامی نمیتونم کسی رو قانع کنم، ولی در نهایت کاری رو می کنم که خودم می خوام. من خودخواه بنظر میرسم. در صورتیکه اگر برونگرا بودم همه میگفتن خوب دوست نداشته فلان کار رو انجام بده!!!
تشخیص مرزهای درونگرایی با افسردگی و گوشه گیری آسون نیست.
خیلی دوست دارم که آدم برون گرایی باشم .
آیا می توانم خودم را کاملا تغییر دهم؟
از کجا باید شروع کرد.
لطفا در این مورد هم مطلب بگذارید
سپاس
عصر ایران به داد ما برس.
نمیدونم درونگرام یا برونگرا