اگر آن شب گیر یک آدم ناجور میافتاد، اگر ولگرد تصور میشد و سوءاستفادهگرها دورهاش میکردند، اگر دزدیده میشد، اگر به قتل میرسید، اگر تصادف میکرد، اصلا اگر از ترس زهره ترک میشد، آن وقت سرگذشت «ش ـ الف» را در لابهلای اخبار حوادث مینوشتند و او میشد یک قربانی که مردم به سرنوشتش آه میکشند.
جام جم نوشت: اما «ش ـ الف» زنده است، دختر دانشجوی دانشگاه علامهطباطبایی که هیچکدام از این اگرها برایش اتفاق نیفتاده و از ماجرای شب حادثه جان سالم به در برده، ولی با این حال راوی شبی است که میتوانست برای یک دختر جوان بیسرپناه در شهری هزار رنگ همچون تهران به تلخترین شیوه به صبح برسد.
او ساکن خوابگاهی است که قانون گفته درهایش باید ساعت 10:30 شب بسته شود. شبی که او پشت درهای بسته خوابگاه ماند و التماس کرد که به داخل راهش بدهند، چند دقیقهای از 10:30 گذشته بود، برای همین او ماند و دری که باز نشد، او ماند و التماسهایی که به جایی نرسید و او ماند و شهری که در آن یک آشنا هم نداشت.
آن شب، «ش ـ الف» پس از اینکه هیچ مهمانسرایی راهش نداد، تا ساعت سه و نیم در خیابانها پرسه زد، البته با یک دنیا بیم و هراس تا اینکه راه کج کرد به سمت یکی از ترمینالهای شهر که امنیتش دستکم از خیابانهای خلوتی که آدمهای پرسهزن در آن حتی نفس کشیدنشان هم مشکوک به نظر میرسد، بیشتر است.
او تا صبح آنجا ماند و به قول خودش تا روشن شدن هوا فقط زل زد به کفشهای مسافران و بعد هم وحشت یک شب خیابانگردی و سرگردانی را نقل کرد برای خبرنگار ایسنا تا همه بدانند قانون سختگیرانه یک خوابگاه دانشجویی میتواند کار را به کجا برساند.
مسئولان این خوابگاه آنچه را که با ش ـ الف کردهاند، کتمان نکردهاند، اما این سختگیری را ربط دادهاند به سابقه تاخیرهای او و این نیت که این دانشجو باید تنبیه شود؛ به اعتقاد من یک ربط ناشیانه که نهشان تنبیه را حفظ میکند و نه اثرگذاری توبیخ را بالا میبرد.
تاخیر یک دانشجوی ساکن خوابگاه البته اتفاقی مورد تائید نیست، چون شرط اول دانشجو بودن، داشتن نظم است و رعایت قانون، اما حتی یک دانشجو ممکن است به هزار و یک دلیل زمانبندیاش به هم بریزد و سر وقت به خوابگاهش نرسد و لازم باشد قانون سختگیر کمی منعطف اجرا شود.
مسئولان خوابگاه میگویند قانون گفته باید دست رد به سینه دانشجویانی از این جنس زد، اما حتما این قانون نگفته دختری بیپناه را باید در خیابان رها کرد.
بعضی وقتها برداشتهای ما از قانون است که خطاست، خطا به اندازه راضی شدن به سرگردانی یک دانشجوی تنها در شهری بیدر و پیکر آن هم به بهانه تنبیه و درس عبرت شدن برای او، غافل از اینکه پایان آن شب تنهایی میتوانست اتفاقاتی خشن و ناخوشایند باشد؛ تجربهای که میتوانست جانی را تهدید کند و فرصت درس عبرت گرفتن را از او بگیرد.
چند وقت پیش هم این برای یکی از بستگان ما در خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی اتفاق افتاد. تا با من که از بستگان دور ایشان بودم تماس گرفت فوری بایکی ا ز دوستم تماس گرفتم و از او خواستم سریع دنبالش برود و اورا به خانه خودشان ببرد
خواهش میکنم اگر هم قرار است اینها تنبیه شوند شب در کوچه خیابان رهایشان نکنند. می توانند از آنها بابت دیرکرد جریمه نقدی بگیرند.
دختری پشت در را تو بیرون میکنی
گویی که خود با قانون زاده ای
بی قانونی شود تو آزرده ای...