صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۴۸۶۰۷
تعداد نظرات: ۳۹ نظر
تاریخ انتشار: ۲۳:۳۴ - ۱۱ مرداد ۱۳۹۳ - 02 August 2014

تمرین جالب دانشجوبان "استنفورد" برای یادگیری کسب ثروت

حرف‌های زیادی وجود دارد که «شاید اگر آنها را در سنین نوجوانی شنیده بودیم و می‌دانستیم…» زندگی متفاوتی را تجربه می‌کردیم. تینا سلیگ، از نحوه‌ی آموزش خود برای دانشجویان دانشگاه استنفورد می‌گوید: «من قبل از شروع تعطیلات آخر هفته،‌ یک پاکت به بچه‌ها می‌دهم که در آن یک اسکناس پنج دلاری وجود دارد. به بچه‌ها می‌گویم که طی سه روز آخر هفته فرصت دارید با این سرمایه‌ی اولیه که در اختیار شما قرار دادم، بیشترین سود ممکن را به دست بیاورید». او توضیح می‌دهد که بعضی بچه‌ها بلافاصله می‌گویند: خوب بریم بلیط بخت آزمایی بخریم؟! یا اصلاً لابد باید بریم قمار کنیم! تینا به دانشجویان خود می‌گوید که سعی کنید به دنبال فرصت‌ها باشید. ببینید چه مفروضاتی دارید که می‌توانید آنها را زیر سوال ببرید. خلاق باشید. سعی کنید از منابع در دسترس‌تان استفاده کنید.

دو گزینه‌ی اول که به ذهن بچه‌ها می‌رسد: «شستشوی ماشین دیگران» و «آبمیوه فروختن» است. با یک اسکناس پنج دلاری (می‌توانیم فرض کنیم که ما یک اسکناس ده هزار تومانی داریم) می‌شود دستمالی خرید و سطل کهنه‌ای برداشت و به جان ماشین مردم افتاد. یا اینکه یک کیلو پرتقال بخری و با قرض گرفتن یا اجاره کردن آبمیوه گیری خانواده، کسب و کار آخر هفته‌ات را آغاز کنی!

 اما دیر یا زود،‌ گروه‌هایی از بچه‌ها می‌فهند که راز اصلی این بازی، «فراموش کردن این پنج دلار» است. با این پول کم فقط گرفتار می‌شویم. اگر قرار بود که یک قطعه اسکناس کم ارزش بتواند نقطه شروع ثروتمند شدن و موفقیت ما باشد، همه‌ی دانشجویان اطراف ما الان موفق و ثروتمند بودند. این پول کم، بیشتر از اینکه به ما کمک کند، باعث می‌شود ذهن ما محدود شود. حالا همه‌ی فرصت‌ها را از دریچه‌ی یک عینک تنگ و محدود پنج دلاری می‌بینیم. بهتر است این پنج دلار را دور بیندازیم و به کار کردن و کسب درآمد فکر کنیم…

پس از دور ریختن آن اسکناس بی ارزش، حالا گزینه‌های واقعی خودشان را نشان می‌دهند. یکی از نمونه‌ها را با هم بخوانیم:

گروهی از دانشجویان، متوجه شدند که آخر هفته،‌ صف طولانی برای غذا خوردن و غذا خریدن از رستوران‌های خوب شهر وجود دارد. بچه‌ها تصمیم گرفتند در صف جا بگیرند و وقتی داشت نوبتشان می‌شد،‌ آن جا را به دیگران بفروشند. حدود قیمت فروختن یک جا در صف، بیست دلار بود. بازی برنده برنده بود. بچه ها خوشحال بودند که درآمد خوبی به دست می‌آوردند و خانواده‌ها هم که حوصله‌ی صف ایستادن را نداشتند، با خوشحالی بیست دلار به یکی دو دانشجو می‌دانند که با لبخند جای خود را به آنها واگذار می‌کردند.

دانشجویان به تدریج رستوران‌ها و شرایط مختلف را امتحان کردند و نتیجه‌های جالب‌تری هم گرفتند. از جمله اینکه خانواده‌ها از دانشجوی دختر مظلوم و مهربان راحت تر جا می‌خرند تا پسری که شیطنت در چهره‌اش موج می‌زند. پسرها جا می‌گرفتند و دخترها در صف جا را می‌فروختند.

بعد از مدتی فهمیدند بعضی رستوران ها که یک زنگ و ویبره‌ی کوچک به مشتری می‌دهند تا زمانی که نوبتش شد آن دستگاه زنگ بزند و بلرزد،‌ گزینه‌های بهتری هستند. شاید برای مردم راحت نباشد که به شما پول بدهند و بروند به جای شما در صف بایستند (واقعیت این است که شاید برای یک دانشجو هم حس خیلی خوبی نباشد)، اما شما نوبت گرفته‌اید. دستگاه ویبره مخصوص صدا کردن مشتری در دستان شماست و وقتی کسی به شما پول داد،‌ دستگاه را به او تحویل می‌دهید و می‌روید. اساساً مردم وقتی پول می‌دهند خوشحال می‌شوند یک محصول فیزیکی دریافت کنند. حتی اگر این محصول، دستگاه زنگ و ویبره‌ای باشد که شما را صدا می‌کند و باید هنگام ورود به رستوران،‌ آن را به متصدی تحویل دهید…

پیام سلیگ کاملاً مشهود است. منابع خوب هستند اما همه‌ی منابع مفید نیستند. منابع همیشه فرصت‌های بیشتر در اختیار ما قرار نمی‌دهند. گاهی فرصت های پیش رو را از ما می‌گیرند. گاهی «داشتن یک آشنای خوب در کشور اسپانیا» باعث می‌شود که هر زمان به رابطه‌ی بازرگانی با غرب فکر می کنیم به اسپانیا فکر کنیم. گاهی وقت‌ها، داشتن یک مدرک کارشناسی از یک دانشگاه، باعث می‌شود انبوهی از فرصت‌ها را از دست بدهیم. آیا شما هم کسی را دیده‌اید که شغل مناسبی را به او پیشنهاد می‌کنند اما او می گوید: با تخصص من همخوانی ندارد؟ (منظور از تخصص هم مدرک دانشگاهی است نه دانش اختصاصی!).

البته همیشه مشکل جوانترها نیست. گاهی پدر و مادرها یک اسکناس ده هزار تومانی دارند و به اجبار می‌خواهند بچه‌ها با همان کار را شروع کنند. پدری که به فرزندش می‌گوید من یک پزشک قوی و خوشنام هستم. تو اگر پزشک شوی به خاطر همین نام خانوادگی ده پله جلوتر از بقیه هستی. چرا می‌خواهی کار دیگری را شروع کنی؟

منبع: متمم

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۳۹
در انتظار بررسی: ۲۴
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۰۹:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
این کار دانشجوها که یه جور بازار سیاهه!!!اینم شد کار که این استاد یاد اینا داده؟!!لا الان داره دلال بازی و ...را یاد بچه ها میده.!!!
ناشناس
۰۹:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
پیشرفت یک کشور فقط از راه تولید است. اگر جامعه ای به سمت تولید (صنعتی و کشاورزی) سوق داده شود راهی به جز پیشرفت ندارد.
ببینید کشورهایی مثل آلمان ، ژاپن و چین که اقتصادشان با تولید و صادرات صنعتی پا گرفته است را نمیتوان تحریم و منزوی کرد.
محمد
۰۹:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
واقعا جالب بود.
اونایی که هی بهونه میارن که کشور ما مشکل داره و ثبات نداره فقط دارن تلاش نکردن خودشونو توجیه میکنن.
حسن
۰۹:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
بسیار جالب بود ولی موارد ذکر شده در ایران صدق نخواهد کرد بدلیل رشد اقتصادی منفی بصورت نرمال انتظار موفقیت در حوزه کسب و کار انهم از نوع سالم نمی رود جهت گیری اقتصاد کلان لازم است مثبت باشد تا بتوان در عرصه اقتصاد خرد برای اجزا جامعه شرایط کسب و کار مفید فراهم شود
ناشناس
۰۹:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
این جمله: تخصص من همخوانی ندارد؟ (منظور از تخصص هم مدرک دانشگاهی است نه دانش اختصاصی!). واقعا به جا بود.
من به یه دوستی که مهندس عمران شده بود و تازه فارغ التحصیل شده بود می‌گفتم که به خاطر 5 سال درس دانشگاه بقیه عمرت رو هدر نده ولی اون اصرار داشت که تو رشته عمران کار کنه و فرصت های زیادی رو از دست داد. حالا هم بعد از 5 سال از فارغ التحصیلی کار دفتری تو یه شرکت قطعه سازی میکنه با کمترین حقوق...
چرا آدم ها اصرار دارند پیرهن خودشون رو پاره کنن؟!!!
علی حسینی
۰۸:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
با تشکر از آقای مهندس محمد رضا شعبانعلی به خاطر مقاله زیباتون ، از دوستانی که علاقه مند به مطالب آموزش در این خصوص هستن به سایت مهندس شعبانعلی مراجعه کنن یا سایت های تراست زون و یا متمم رو مشاهده کنن ، مطمئن باشید که مطالب بسیار خوب و آموزنده ای رو خواهید یافت .
ناشناس
۰۸:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
همین الان تو بازار معتادها با اینکه تو استنفورد نیستند این کارو انجام میدن.منتها تو بانک.بانکهای اطراف بازار فوق العاده شلوغه.وطرف نوبتش رو پنج تا ده هزار میفروشه.چند تا نوبت میگیره وتا ظهر همه اش رو میفروشه...
ناشناس
۰۸:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
اینجور موقع ها ما توی فرهنگمون میگیم از این شاخه به اون شاخه نپر
ali
۰۸:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
همان وام مشاغل خانگی؟!!!!!!!!!!
ناشناس
۰۸:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
در دانشگاه چیزهایی که باید به ما یاد میدادن رو فراموش کردند ولی تا دلتون بخواد چیزایی تو کله مون کردن که نه به درد دنیامون میخورد نه آخرتمون..هیچ کس شیوه زندگی کردن و راه کسب درآمد بیشتر (نه غیر قانونی و با رانت و ..)رو بهمون یاد نداد..این شد که شدیم نسل تحصیلکرده با دید و دنیایی محدود..
ناشناس
۰۸:۱۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
پیشینیان ما حاصل تجارب همه قرون و اعصار خود را سینه به سینه در قالب چند بیت شعر یا ضرب المثل به نسل بعدی منتقل می کردند.از جمله کار عار نیست و برو کار می کن و...نتیجه این است که بیشتر آدم های موفق تجربیات بسیار سخت و طاقت فرسایی در زیرساخت فکری و کار و تلاش خود دارند و اندک اندک خیلی را پیشه خود ساخته اند.متاسفانه امروزی ها نه تنها تجربیات گذشتگان بلکه با انکار گذشته در انتظار ثروت بادآورده ،گنج،ارث ومیراث ویا... بست نشسته اند و از زمین و زمان طلبکارند.مناسب است این قبیل مباحث و تجربیات آدم های موفق سرشناس یا گمنام را به صورت داستان های دنباله دار منتشر کنید شاید همانند 5 دلاری به دست جوان های ما برسد و از آن بهره جویند.
ناشناس
۰۸:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
کاملا قبول دارم که شیوه های ثروت آفرینی تنوع یافته اند و می بایست خلاقانه به آن فکر کرد، اما اگر خوب دقت کنیم مثال های یاد شده که برای دانشجویانی چون دانشگاه استنفورد (که طراز اول نیز می باشد) زده شده است، نوعا ارزش آفرینی کار را هدف قرار نداده اند و اصولا دنیای امروز پر شده از روش های کسب پول و یا نمایش غیر واقعی تلاش (شو من) و ... که اغلب آنها ارزشی را برای تکامل و ارتقای جامعه بشری دنبال نمی کنند، بلکه فقط منافع یک فرد را مورد هدف قرار داده اند.
مجید
۰۸:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
ای بابا دل خوش سیری چند
تومملکتی که نه ثباتی هست نه آرامشی
اصلا فکرآدم کارمیکنه که چکاربکنه
ناشناس
۰۷:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
بهتره که یه قابلیت به سایت اضافه بشه که بتونیم به خود مطلب هم + بدیم و لایک بخوره!
ناشناس
۰۷:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
سخنراني هاي آقاي دكتر شعبانعلي با عنوان مديريت و زنگي، عالي است. توصيه مي شود همه گوش كنند.
پاسخ ها
ساسان
| |
۰۸:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
استاد شعبانعلی دیگه با چه زبونی بگه که دکتر نیست!!! :-)
ناشناس
۰۲:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
کمی قدیمی بود اما مفید بود
سینا صفوی
۰۲:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
بسیار تامل برانگیز بود...

ممنون!
سینا صفوی
۰۱:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
بسیار تامل برانگیز بود...

ممنون!
محمد
۰۰:۳۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
ای کاش این موارد و موارد مشابه را به ما آموزش میدادند تا در 28 یا 29 سالگی با تجربه های پرهزینه (هزینه همان از دست دادن فرصت هاست) به این نقطه نمیرسیدیم.
ناشناس
۰۰:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
ببینید...
همه اینها بسته به شرایط شما فرق میکنه. من خودم مهندس عمرانم و تو یه ازمون استخدامی برای یه کار دولتی تو شهرستان قبول شدم اما نهایتا انصراف دادم. با اینکه همه میگفتن این موقعیت خوبیه تو این اوضاع بیکاری. اما من نمیخواستم خودمو درگیر یه اب باریکه کنم و بعد برای تامین مخارج زندگیم منتظر دولت بشینم.
از نظر بقیه من یه فرصت خوب رو از دست دادم اما از نظر خودم من اون اسکناس 5دلاری رو دور انداختم
ناشناس
۰۰:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
از عصرایران می خواهم مطالب اینچنینی که راجع به مدیریت، کارآفرینی و ثروت آفرینی هستند و مبنای علمی و نتایج کاربردی دارند را بیشتر منتشر کند. این قبیل مطالب نیاز واقعی جامعه ما هستند
پاسخ ها
ناشناس
| |
۰۰:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
موافقم و ممنون که اخیرا در این باره مطلب خوبی منتشر می کنید. رادیو عصرایرانتون هم عالیه
ناشناس
| |
۰۳:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
منم شدیداً موافقم.
ایدین
۰۰:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
این برای آمریکا شاید درست باشه ولی ایران نه!
من الان 50 میلیون دارم نمیدونم چیکار کنم! چون هر کاری ضررش بیشتره ترجیح میدم بزارم بانک ماهی یک میلیون سود کنم کار بهتری سراغ دارن بچه های عصر ایران؟؟؟
پاسخ ها
ناشناس
| |
۰۰:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
یکی از رفقای من دانشجو بود. اهل ارومیه بود و هر بار که از ارومیه به تهران می آمد، چند تا ادکلن می خرید (در ارومیه ارزان است) و در تهران به یه مغازه دار می فروخت و این طور هزینه تحصیلش رو در می آورد. 50 میلیون تومان هم پول نقد نداشت ولی فکر خوبی داشت.
آیدین جان! مطلب رو بار دیگه بخون .
ناشناس
| |
۰۰:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
اره دلالی جواب میده
منتظر باش هر وقت سایت ایران خودرو باز کرد یه پرشیا بنویس البته باید زرنگ باشی تو چند ثانیه اول این کارو انجام بدی بعدش یک ماهه تحویل میگیری. حداقل 3 الی 4 تومن سود داره .
محمدرضا
| |
۰۲:۳۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
ايران اگه نگيم تنها ولي جزء معدود كشورهايي در دنياست كه با حداقل سرمايه ميتوني واقعاً در يك سال خيلي بيشتر از يه وزير و استاندار و مديركل درآمد كسب كني.
البته اين رو بگم منظورم از راه نادرست نيست.
يه دريا از نيازهاي مردم جلوي روي ماست، فقط كافيه يه دونه اش رو انتخاب كنيم و دو سه ماه حسابي جوانب كار رو بگيريم، اونوقت بدون شك موفقيت پشت موفقيت مياد.
ناشناس
| |
۰۸:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
50 میلیونت و باید از سرت بیرون کن مهندس جا انداختن این مطلب از نوشتنش سختره
علی
| |
۰۹:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
معلومه خوب فکر نکردین به این قضیه . شایدم اصلا فکر نکردین . 50 تومان را اصلا درنظرنگیرید به هنر و کاری که می تونید انجام بدید فکر کنید بقیه اش حله
حمیدرضا
| |
۰۹:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
اول اینکه 50 میلیون تومن تو این دوره و زمونه پول نیست اصلا در ضمن منظور این نوشته به مبلغ پول نبود داستان چیز دیگه بود یه بار دیگه بخون
ناشناس
۲۳:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۱
جالب بود/توکشور ما نسل جدید انقدر تنبل شده اند که فقط به بازیهای کامپیوتری وموبایل بازی فکر میکنند واین مادر و پدر بدبخت هستند که همش تو صف هستند
ناشناس
۲۳:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۱
ممنون از مطلب خیلی قشنگ تون
صادق
۲۳:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۱
جالب بود.
مثال کلانش قضیه کشور ما ایران است که مسئولینش همیشه از دریچه تنگ درآمد نفتی به حل مسائل اقتصادی فکر کرده اند. و سال هاست خلاقیت جایی در ذهن ایشان ندارد.
شاید وقتش است که آن 5 دلاری ! دور انداخته شود..
پاسخ ها
ناشناس
| |
۰۱:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
اتفاقا در آمد نفتی دریچه گشاد است و جلو خلاقیت را گرفته اگر تنگ بود سعی می کردن گشادش کنن اما الآن خیالشون راحته
ناشناس
| |
۰۱:۰۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
اتفاقا درآمد نفتی دریچه گشاده اگر تنگ بود سعی میکردن گشادش کنن اما الآن خیالشون راحته
محسن
| |
۰۱:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
البته شرمنده ها دریچه نفت اونقدر ها هم تنگ نیست
روزی میلیون ها بشکه صد دلاری !!!
محسن
| |
۰۷:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
هرکسی خودش مسئول زندگیه خودش هست صادق
این مثال رو ربط بدیم توی زندگیه خودمون نه توی کشور.
حامد
| |
۰۷:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
خیلی وقت است که از آن 5 دلاری فقط 5 سنتش به 98 درصد مردم میرسد. پس خیلی هم عقب نیستیند مردم.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200