کمتر نویسندهای را میتوان نام برد که رمانهایش نه تنها در کشور خود، بلکه در سراسر جهان به عنوان شاهکارهای ادبی شناخته شوند و تعداد محدودتری نویسنده وجود دارند که با کتابهایشان سیر تحول ادبیات را در زبان خود دگرگون کرده باشند. «گابریل گارسیا مارکز» خالق «صد سال تنهایی»، یکی از همین نمونههای نادر روزگار ما بود ...
به گزارش ایسنا، در کنار همه نقاط درخشان کارنامهی حرفهای «گابو» به عنوان یکی از غولهای ادبیات آمریکای لاتین، او را میتوان از حاشیهسازترین چهرههای ادبی دانست. دعوای جنجالی با «ماریو بارگاس یوسا»، ابتلا به آلزایمر و زوال عقل و شایعه چندبارهی درگذشت مارکز از جمله حواشی بودند که در زمان حیات وی تیتر اول روزنامههای جهان را به خود اختصاص دادند.
گارسیا مارکز در کتاب «زندهام که روایت کنم» داستان زندگی خود را با جزییات به رشته تحریر درآورده، اما در این گزارش به اختصار به چند نکته کمتر بیانشده درباره ابعاد مختلف زندگی 87 سالهای این نویسنده کلمبیاییتبار پرداخته میشود:
** مارکز با اعلام این که کارهای مهمتری از مطالعه رشته حقوق برای انجام دارد، به دنبال روزنامهنگاری رفت، اما همیشه از ضبط صوت تنفر داشت! وی که در مصاحبههایش از کاغذ و قلم برای نکتهبرداری استفاده میکرد، در مصاحبهای روش خود را اینگونه توضیح داد: «مشکل اینجاست که دقیقا لحظهای که شما میفهمید مصاحبه ضبط میشود، حالت شما عوض میشود؛ مثلا حالت من سریعا تدافعی میشود. به عنوان یک روزنامهنگار حس میکنم ما هنوز استفاده درست از ضبط صوت برای مصاحبه گرفتن را یاد نگرفتهایم. به نظرم بهترین راه برقراری گفتوگوی طولانی، بدون نوشتن یادداشت است. پس از آن روزنامهنگار باید تمرکز کند و تحت تاثیر آنچه رخ داده و نه لزوما با همان کلماتی که بیان شده، متن را بنویسد.»
** مادربزرگ "گابو" بزرگترین الهامبخش او برای نویسنده شدن بود. یکی از تعطیلات سال 1965 بود که مارکز به سمت خانه رانندگی میکرد و با خودش گفت: باید به همان روشی که مادربزرگ قصه میگفت، داستان بگویم. وقتی او به خانه رسید، مستقیم به سراغ کاغذ و قلم رفت، پشت سر هم سیگار روشن کرد و تا زمان تمام شدن رمان، حتی یک روز را هم هدر نداد.
** مارکز محبوب نویسندگان همعصرش بود. او با پیشتازی در سبک رئالیسم جادویی به یکی از بزرگترین چهرههای ادبیات آمریکای لاتین تبدیل شد. «پابلو نرودا»، شاعر شیلیایی برندهی نوبل در مصاحبهای که با مجله «تایم» انجام داد، دربارهی «صد سال تنهایی» گفت: «این کتاب بزرگترین الهام در ادبیات اسپانیولیزبان پس از خلق «دن کیشوت» سروانتس است.»
** واکنش مارکز به شنیدن خبر کسب جایزهی نوبل هم یکی از مطالب جالب توجه است. شب بیستم اکتبر 1982 بود که از طریق تماس تلفنی به وی خبر رسید او به جمع هشت نویسندهی آمریکای لاتین دارای نوبل ادبیات پیوسته است. گابو از دریافت این مژده آنچنان خوشحال و شگفتزده شد که از سر تا نوک پایش شروع به لرزیدن کرد. او که در خانه تنها بود، به منزل دوستش «آلوارو موتیس» رفت. موتیس که آشفتگی مارکز را دید تصور کرد او با همسرش دعوایش شده، اما گابو در پاسخ گفت: بدتر از آن! الان برنده جایزه نوبل شدم.
** دوستی صمیمانه نویسنده «پاییز پدرسالار» با «فیدل کاسترو»، رهبر کوبا نیز از همان داستانهای حاشیهبرانگیز زندگی 87 ساله مارکز بود. مارکزِ چپگرا رابطهای بسیار نزدیک با کاسترو داشت و بنابر گزارشات موجود، در دهه 1960 در سرویس خبری «پرنسا لاتینا» فعالیت میکرد.
** دولت آمریکا بیش از سه دهه از صدور ویزا برای گابریل گارسیا مارکز خودداری کرد. آنطور که نیویورک تایمز نوشته، احتمالا به دلیل حمایت مارکز از دولتهای چپگرا و مخالف واشنگتن و همچنین دوستی با فیدل کاستر، چنین تصمیمی اتخاذ شد. دهه 1990 و دوران ریاستجمهوری «بیل کلینتون» بود که این محدودیت برداشته شد.
** تنها کتاب اسپانیولیزبانی که توانست فروش «صد سال تنهایی» مارکز را پشت سر بگذارد، انجیل است. شاهکار مارکز تاکنون به 25 زبان دنیا برگردانده شده و بیش از 50 میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است.