برنا:برخلاف تصورات موجود در جامعه پيکر دکتر شريعتي هنوز به خاک سپرده نشده است، در واقع پيکر او کنار مرقد مطهر حضرت زينب(ع) در حال نگهداري است و تمام تلاشها براي انتقال پيکر به ايران ناتمام باقي مانده است... شريعتي در کتابهاي خود هيچ دستورالعملي را به خواننده نداده است و براي مخاطب خود تعيين تکليف نکرده است...در تمام مدت اين چند سال که از مرگ دکتر گذشته، هنوز هيچ مدرکي مبني بر اينکه از طرف ساواک اقدامي براي قتل پدر صورت گرفته، پيدا نکرده ايم. انجمن اسلامي دانشجويان شهيد بهشتي به مناسبت سالگرد تولد دکتر شريعتي، مراسم يادبودي براي وي برگزار کرد. *** پله هاي منتهي به دانشکده ادبيات دانشگاه شهيد بهشتي از پشت دانشکده مديريت و حسابداري مي گذرد و سربالايي عجيب پله ها ما را به نفس نفس مي اندازد! دويدن خودمان را تندتر مي کنيم تا سر موقع به برنامه برسيم براي همين هنگام ورود به تالار مولوي دانشکده ادبيات تقريباً خود را به داخل سالن پرتاب کرديم. هر چند رعايت وقت شناسي براي شروع به موقع برنامه ها در تهران انتظار بي جايي است، اما به نظر مي آيد که امروز آفتاب از سمت ديگري طلوع کرده و برنامه سر ساعت شروع مي شود. جلسه خيلي ساده است، نه از افکت هاي آن چناني خبري است و نه کليپي و نه موسيقي زمينه اي. مراسم خيلي(!) دانشجويي دانشجويي است. ميزي در وسط سن قرار گرفته، ميکروفوني و پارچ آبي و ليواني براي تر کردن گلوي سخنران که از اعلاميه هاي نصب شده بر در و ديوار دانشکده اين طور بر مي آيد که سوسن شريعتي دختر دکتر شريعتي يگانه سخنران اين بزرگداشت باشد. در شروع مراسم مجري از حاضران در سالن که اکثراً از دانشجويان خود دانشگاه هستند به خاطر حضور در يادبود دکتر تشکر مي کند و تقريبا بدون هيچ حرف اضافه اي ميکروفون را به سوسن شريعتي مي سپارد. شريعتي با گل قرمز يا پوستري همجوار با فروغ؟ براي خود من شريعتي همواره با فاطمه، فاطمه همراه است. با نوارهايي که در صندوقچه قديمي پدرم جامانده و تنها يادگاري او از جواني اش در سالهاي دهه 50 است، که البته الان مشابه آن را با کيفيت بسيار بالاتر بر روي CD يا DVD مي توان پيدا کرد. کسي که خواندن کتاب هايش اعصابت را داغان مي کندو نهيب مي زند به تو که برو، رها شو از خودت و هجرت کن! در اين ميان... تنها من مي مانم و خاطرات پدرم از سخنراني هاي دکتر در حسنيه ارشاد در سال هاي دهه چهل و پنجاه. اما براي ديگري شريعتي يعني کوير، يعني هبوط، يعني گل سرخ، سيگار و قهوه تلخ، روشن فکري و احساس عميق سرودن از عشق. يادگاري او از دکتر پوستر سياه و سفيدي است که همجوار عکس شاملو و فرخزاد در کتاب فروشي هاي خيابان انقلاب به فروش مي رسد و من مي مانم شريعتي واقعي کدام است؟! و البته که نسبتش با فروغ فرخزاد چيست؟ مضطرب و سراسيمه سوسن شريعتي آرام صحبت هاي خود را شروع مي کند. نه شيوه صحبت و نه طنين صداي او هيچ شباهتي با دکتر ندارد. او در ابتدا با توصيف محيطي که دکتر شريعتي در آن به دنيا آمد و دوران کودکي و نوجواني را در آنجا سپري کرد، فضاي چند بعدي زندگي شريعتي را مهمترين خصوصيت او دانست. وي با بيان اينکه شريعتي در يک خانواده مذهبي و روحاني زاده شد و از همان ابتدا تحت تعاليم اسلامي پدر خود قرار داشت به بررسي مقاطع مختلف زندگي او پرداخت و گفت: شريعتي دو بار تصميم به خودکشي گرفت. يکبار زماني که در 15 سالگي با فلسفه مادي گرايانه آشنا شد و چنان از مرگ در ساختار ذهني خودش به هراس افتاد که تصميم به خودکشي گرفت و به قول خودش مولانا او را نجات داد. يکبار ديگر هم در فرانسه چنين وضعيتي براي او روي داد. بنابراين شريعتي همواره در محيطي چند گانه زيسته و در سراسيمه گي و اضطراب انتخاب به سر برده است که همين زندگي او را به يک تراژدي تبديل مي کند. تراژدي از نوع انتخاب؛ تراژدي انتخاب بين سنت و مدرنيته، انتخاب بين تقويم فرهنگي و تقويم تاريخي و انتخاب بين اتوپيا و اسطوره. وي در ادامه گفت: شريعتي بر خلاف حرف هايي که پيرامون آثارش گفته مي شود، در تمام کتابهاي خود هيچ دستورالعملي را به خواننده نداده است و براي مخاطب خود تعيين تکليف نکرده است. او در آثار خود تنها به ارايه روش پرداخته است. و اضافه کرد: روشي که بر اساس آن به مخاطب انديشيدن را مي آموزد. وي در مورد شيوه تطبيق شريعتي با اين محيط چند گانه گفت: شريعتي خود با انتخاب هاي سختي در زندگي روبرو بوده است و آن را با گوشت و پوست خود احساس کرده است. چرا که به عنوان يک روشن فکر در مقابل جامعه خود احساس مسئوليت مي کند و بسياري از شاگردانش که جزو چريک هاي فدايي خلق بودند يکي يکي به دست ساواک کشته مي شدند و از طرف ديگر، خود نيز در مقابل خودش و خانواده احساس مسئوليت مي کرد. به همين دليل مشاهده مي کنيم که شريعتي براي رفع اين تناقض خلوتي به نام کويريات براي خود ايجاد کرد است که در آن درددل مي کند و بعضا کفر مي گويد. شعر مي خواند و عاشق مي شود. اين همان چهره اي است که طي چند سال اخير بسيار مورد توجه قرار گرفته است و حتي بعضي دکتر را بعنوان يک شاعر مي شناسند و نه به عنوان جريان ساز انقلابي. سوسن خانم شريعتي نکته هاي جالب ديگري را هم بر زبان راند: شريعتي بخش ديگري از زندگي خود را به چيزي اختصاص داده که من آن را اجتماعيات مي نامم که در آن به مسائلي مي پردازد که ما از آن بعنوان شريعتي انقلابي ياد مي کنيم. او در همين گفته ها و نوشته هاست که افکار قديمي و پوسيده را مي کوبد و مسلمانان را به تغيير و انقلاب دعوت مي کند. شايد به اين خاطر اکثر کساني که در جلسات دکتر حاضر مي شدند بعد از خروج از جلسه يا اسلحه در دست مي گرفتند و يا به احزاب سياسي مخالف شاه مي پيوستند. و درباره مصاديق اين حرفش نيز سخن گفت: به عنوان مثال محسن مخملباف در خاطرات خود مي گويد "زماني که من نوجواني 15 ساله بودم و در جلسات دکتر شريعتي شرکت مي کردم اين احساس به من دست مي داد که اگر همين الان از اين جلسه بيرون بروم و يک چاقو را به طور مستقيم در دل پاسبان سر کوچه فرو کنم ، بلافاصله به بهشت مي روم." و ادامه داد: البته روش هايي که شريعتي براي برخورد با دوگانه هاي زندگي ما ارائه کرده است تنها محدود به زمان هاي گذشته نيست بلکه حتي براي ما که در عصر کنوني زندگي مي کنيم مي تواند راه گشا و بسيار موثر باشد. مشکل زيست محيطي پيکر دکتر سوسن شريعتي در ادامه به برخي از سوالات دانشجويان که در داخل سالن حضور داشتند نيز پاسخ گفت. يکي از اولين سوالاتي که يک دانشجو مطرح کرد، بحث مشخص شدن نحوه مرگ دکتر شريعتي بود که او هم در پاسخ به اين سوال با ذکر خاطره دقيق روز مرگ دکتر گفت: در تمام مدت اين چند سال که از مرگ دکتر شريعتي گذشته است ماهنوز هيچ مدرکي مبني بر اينکه از طرف ساواک اقدامي براي قتل پدرمان صورت گرفته پيدا نکرده ايم. ولي از مجموعه اي شواهد و قرائن مانند جواني دکتر، فشار دولت ايران بر روي دولت انگليس براي جلوگيري از کالبد شکافي جنازه دکتر شريعتي، اين ظن تقويت مي شود که شايد در مرگ دکتر عوامل ديگر جز يک سکته قلبي دست داشته اند. وي در ادامه در پاسخ به سوالي در زمينه انتقال جسد دکتر شريعتي به ايران گفت: برخلاف تصورات موجود در جامعه پيکر دکتر شريعتي هنوز به خاک سپرده نشده است، در واقع پيکر ايشان کنار مرقد مطهر حضرت زينب عليه السلام در حال نگهداري است و تا کنون تمام تلاشهاي ما براي انتقال پيکر ايشان به ايران ناتمام باقي مانده است و حتي يکبار شهرداري تهران اعلام کرد که دفن دکتر شريعتي در حسينيه ارشاد که بنا بر وصيت ايشان انجام مي شد، مشکلات زيست محيطي دارد اما من اميدوارم بالاخره زماني پيکر دکتر شريعتي در ايران دفن مي شود. سوسن شريعتي در پاسخ به سوالي در مورد توجه فراگير طي چند سال اخير به دکتر شريعتي در ايران و به خصوص در بين جوانان نيز گفت: متاسفانه چارچوب درستي براي نقد تفکرات دکتر شريعتي در ايران وجود ندارد. بسياري متعصبانه از او دفاع مي کنند و برخي ديگر او را متعصبانه طرد مي کنند. بنابراين هنوز ما از نقد صحيح دکتر شريعتي فاصله بسياري داريم و البته براي رسيدن به آن بايد مسير طولاني را طي کنيم. *** بعد از پايان صحبت هاي شريعتي، مجري مراسم با تشکر از حضار پايان مراسم را اعلام کرد و ما مانديم که خوب اين جلسه سخنراني بود يا مراسم يادبود. چرا از فرد ديگري براي سخنراني دعوت نشده بود و البته کسي هم نبود که به سوالات ما جواب دهد! و اين درست همان نکته اي است که دختر شريعتي به آن اشاره کرد اينکه هنوز در کشور نقد صحيحي از دکتر شريعتي وجود ندارد؛ و وقتي جريان هاي دانشگاهي ما اينگونه براي او يادبود(!) و بزرگداشت مي گيرند از جماعت غير دانشجو که توقعي نيست... تنها خوبي اش در اين است که در مسير بازگشت پله هاي منتهي به دانشکده ادبيات سر پاييني است و نه سربالايي!