صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۰۱۰۵۳۹
تاریخ انتشار: ۱۵:۱۳ - ۱۳ آبان ۱۴۰۳ - 03 November 2024

از کافه تا شهرت؛ تاثیر گل یا پوچ بر زندگی امید شجاعی

امید شجاعی، شرکت‌کننده فینال برنامه گل یا پوچ، ماجرای ورودش به این مسابقه را از یک کافه کوچک شروع می‌کند. او از روزهایی می‌گوید که در جمع دوستانش بازی گل یا پوچ را می‌دید و آرزوی شرکت در آن را داشت تا روزی که به فینال این مسابقه رسید.

 امید شجاعی از شرکت‌کنندگان برنامه «گل‌یاپوچ» درباره تجربه حضور در این برنامه گفت: اولین‌بار وقتی یازده، دوازده سالم بود به همراه دوستانم به کافه‌ای رفته بودم، آنجا بازی گل‌یاپوچ را دیدم و جذبش شدم. در آن جمع البته من را راه نمی‌دادند که بازی کنم اما بعدها تمرین کردم تا بتوانم به آن جمع برای بازی راه پیدا کنم. نحوه ورودم به برنامه گل‌یاپوچ هم اینچنین بود که یکی از دوستانم با یکی از دستیاران کارگردان دوست بود. در یکی از صحبت‌های دوستانه متوجه ضبط این برنامه شدم و درباره چندوچون آن سوالاتی پرسیدم. به همین ترتیب شماره‌ام را دادم و بعد به من زنگ زدند.

 وی ادامه داد: در ابتدا فکر می‌کردم این یک برنامه جدی نیست، فکر می‌کردم این گروه پیش‌ازاین در یک بازی واقعی باخته‌اند و حالا می‌خواهند جبران کنند. حتی وقتی پشت سوله رسیده بودم فکر می‌کردم چنین برنامه‌ای واقعیت ندارد ولی وقتی داخل شدم و دکورها و دوربین‌ها را دیدم، دیگر اطمینان پیدا کردم.

 شجاعی مطرح کرد: در فینال یک جاهایی انتظارات زیاد بود، خودمان هم به‌شدت استرس داشتیم. ولی با این وجود در همه مراحل خیلی فضای دوستانه‌ای حاکم بود، تجربه بسیار خوبی برای من بود. انگار اردویی رفته بودیم که در آن بازی گل یا پوچ هم انجام می‌دادیم، با این همه استرس و هیجان زیادی هم داشتیم. حتی با اینکه ما نتایج را می‌دانستیم اما با تماشای قسمت به قسمت این برنامه دوباره استرس می‌گرفتیم و هیجان‌زده می‌شدیم.

 وی درباره توانایی خود در تشخیص گل در دستان تیم حریف گفت: تشخیص رنگ صورت، فرم دست و... همه و همه ناشی از تجربه بازی‌های گذشته است، مثلاً گاهی از تکان‌خوردن انگشت سوم گل را تشخیص می‌دادم. درباره تک‌ضرب‌ها هم باید بگویم پوچ دادن هیچ معنای خاصی ندارد. اگر قرار است در آخر پوچ بدهید که به دستی برسید، همان پوچ‌ها را در ذهنمان نگه می‌داریم و گل را یک‌ضرب حدس می‌زنیم.

 این شرکت‌کننده «گل‌یاپوچ» درباره اینکه چه چیزی در این بازی الهام بخشش بوده است، عنوان کرد: گل‌یاپوچ تنها بازی‌ای است که از آن سیر نمی‌شوم، این بازی را با همه رده‌های سنی هم تجربه کرده‌ام از کوچک گرفته تا بزرگ، هرکسی هم قابل‌احترام است و استعدادهایی دارد و آدم یاد می‌گیرد. آنچه الهام‌بخش من بود خود بازی گل‌یاپوچ و البته برادرم بود. من و برادرم تفاوت هفت‌ساله‌ای با هم داریم اما با یکدیگر دوستیم خیلی جاها او مرا هول می‌داد که این کار را انجام بده و این پشتیبانی حس خوبی به من می‌داد.

 شجاعی اظهار کرد: من هیچ‌وقت خودم را بهترین ندانستم چون دست بالای دست بسیار است ولی همه در این رقابت خوب بودند. نمی‌توانیم کسی را خط بزنیم و بگوییم چه کسی خوب یا چه کسی بد بوده است. همه ۱۷ نفر خوب بوده‌اند، شگفتی داشتیم، احمد آقا، آقای ادیب‌زاده، عمو رجب و عمو حسن، وحید شهرام کمیل و... واقعاً جزو بهترین‌ها بودند، همه جدا از اینکه شخصیت بسیار بالایی داشتند، جزو بهترین‌ها بودند.

 وی ادامه داد: واقعاً گل گرفتن از امیرعلی و یا عمو رجب بسیار سخت بود. گاهی شانسی گل را در می‌آوردم. قبل از پخش فینال، یکی از هیجان‌انگیزترین قسمت‌ها بازی گروه ما و گروه امیرعلی در مرحله برگشت بود، چون نه دوست داشتیم ببریم و نه دوست داشتیم ببازیم، در آن بازی احساسات بالا بود. آنجا بازی برای ما تمام شد چون حال همه ما خوب بود. بازی هم رفاقت و هم رقابت بود. یکی از عجیب‌ترین اتفاقات در بازی گل‌یاپوچ که برایم رخ داد این بود که ۱۸ نفر از هر صنفی، دوست صمیمی همدیگر شده بودیم. ۱۸ نفر دوست داشتیم دوباره همدیگر را ببینیم، بازی کنیم، گفتگو داشته باشیم. حتی وقتی یک روز یکی نمی‌آمد پیگیر حالش می‌شدیم. در مدت کوتاهی رفاقت خوبی شکل گرفت.

 وی درباره خاطرات خوب خودش از حضور در این برنامه گفت: یکی از خاطرات خوبم از این برنامه این بود که یک روز داشتیم بازی می‌کردیم آقای اسدزاده نگاه می‌کرد و به ما توضیح می‌داد. من نمی‌دانستم او تهیه‌کننده است به او گفتم دوست عزیز یک‌بار هم بیا بازی کنیم ببینیم چه‌کاره هستی! در این لحظه همه گفتند او تهیه‌کننده است. البته او احترام خاصی برای ما قائل بود.

 شجاعی ادامه داد: گل‌یاپوچ یک بازی سنتی ایرانی است و درعین‌حال بسیار ساده است، از سوی دیگر تعداد در آن معنا ندارد یعنی چندین نفر می‌توانند به این بازی بپردازند، هیچ ابزار خاصی هم نیاز ندارد. آقای ادیب‌زاده برای همه مثل پدر بود. کنار ایشان خیلی چیزها یاد گرفتیم و ما را مثل فرزند خود دوست داشتند، با کمیل هم رفاقت زیادی داشتیم وحید و کمیل مثل برادر برای من بودند. با همه بچه‌ها البته ارتباط دارم.

وی توضیح داد: خیلی‌ها گفتند ما در فینال بازی را رها کردیم در حالی که اینچنین نبود بلکه آن روز، روز ما نبود. تیم مقابل هم البته تیم قوی‌ای بود. با این حال من برای تیم قهرمان خوشحالم و به نظرم لیاقتش را داشت. بازخورد خیلی خوبی هم از مردم گرفتیم، حجم عظیمی از محبت از مردم دریافت کردیم حتی برخی پیام می‌دادند و می‌گفتند در زندگی شخصی ما را راهنمایی کن. از لحاظ موقعیت شغلی هم اثرگذار بود برخی به مغازه ما می‌آمدند و آنچه می‌خواستند را از ما تهیه می‌کردند. حتی خیلی‌ها لطف داشتند و به من پیشنهاد بازیگری می‌دادند.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200