عصر ایران؛ صادق آبسالان
۱. نخستین حضور دکتر پزشکیان، به عنوان رئیس جمهور، در دانشگاه با حواشی همراه بود. این موضوع را می توان از منظرهای مختلف به بحث و نقد گذاشت.
در یک برش می توان دامنه نقد را به روز جلسه و کاستی ها و نواقص مدیریت جلسه محدود کرد. بالاخره در نخستین حضور رئیس جمهور در دانشگاه، این سطح از «بی نظمی» زیبنده نبود.
ضعف عمده ای که مشهود بود، عدم هماهنگی بین دستگاهی برای برگزاری این «رویداد ملی» بود. از ادعای دانشجویی که درخواست تشکل اش به دفتر رئیس جمهور بی پاسخ مانده بود تا اظهار بی اطلاعی معاونت فرهنگی و اجتماعی وزارتخانه مبنی بر عدم ارجاع این درخواست به معاونت یادشده، مواردی است که نشان از عدم هماهنگی می دهد.
اینکه واقعا آیا درخواستی ارسال شده و اگر ارسال شده چرا به وزارت علوم یا معاونت فرهنگی، به عنوان متولی حوزه تشکل ها، ارجاع نشده است. اینکه آیا طبق برنامه قرار بوده نماینده صنف کارمندان دانشگاه تهران یا نماینده برخی تشکل ها صحبت کنند، اما از برنامه خارج شده اند یا خیر، اینکه برخی تحرکات از قبل برنامه ریزی شده یا نه؛ مواردی هستند که وزارتخانه می تواند شفاف تر راجع به آنها صحبت کند.
آن صدایی که باید شنیده شود صدای اکثریت خاموش دانشجویان است
۲. علی رغم اهمیت این جزییات برای برنامه ریزی بهتر، اما توقف در این «لحظه» نمی تواند «عمق» چالش هایی که امروز دانشگاه با آن مواجه است را «رویت پذیر» کند. از همین رو برای خوانش درست حواشی دیروز باید نسبت آن را با لحظاتی دیگر از تاریخ دانشگاه به جستجو نشست؛ این تاریخ نباید خیلی تاریخ دور و درازی باشد.
اتفاقات دیروز نسبتی با حیات دانشگاه در دو دهه گذشته دارد. حیات اجتماعی/فرهنگی دانشگاه طی نزدیک به دو دهه است با «رخوت» و «رکودی» عمیق مواجه است. این آن چیزی است که باید «تامل ورزانه» به آن نگریست.
۳. آن صدایی که دیروز در جلسه افتتاح سال تحصیلی دانشگاهها در حضور رئیس جمهور شنیده شد، صدای معدود دانشجویانی که فریاد می زدند، نبود. اتفاقا این طیف از دانشجویان برای رساندن پیام شان هم تریبون های مختلف دارند و هم در قالب نهادها و تشکل های رسمی سهم شان از قدرت را نقد میکنند.
۴. آن صدایی که باید شنیده شود صدای اکثریت خاموش دانشجویان است. دانشجویانی که نه تریبون دارند و نه تشکل و نه "انگیزه ای" برای "فریاد زدن". اصلا آنها به حدی از "بی تفاوتی" رسیده اند که نیستند تا فریاد بزنند. سالهاست عطای چنین مراسم هایی را به لقای اش بخشیده اند و آمدن هیچ مقام مسئولی ذره ای در آنها انگیزه حضور ایجاد نمیکند.
دانشجویانی که روزی حضور رئیس جمهور وقت در جمع آنها (سید محمد خاتمی) سالن های ورزشی چند هزار نفری را مملو از جمعیت میکرد، امروز به حدی از ناامیدی رسیده اند که باید در پستوها دنبال آنها گشت.
کسانی که امید را در دل دانشجویان کشتند قطعا مسبب این وضعیت اند. کشتن "امید" یکی از بزرگترین هزینه های وضع موجود است. احیا آن در چنین شرایطی کاری سخت و پیچیده است. قطعا با راه حل های آزموده شده و رویکردهای محافظه کارانه و دست به عصا "شور زندگی" به دانشگاه بر نمی گردد.
۵. فضای دانشگاه، فضایی چند وجهی و به شدت متکثر است. در چنین فضایی تفاوت ها با همه تناقض ها و تکثرهای شان و بدون آنکه درون یکدیگر حل شوند، حضور دارند. در واقع ما با نیروهای متفاوت و متکثری در دانشگاه روبرو هستیم. باید فضایی فراهم شود که این تفاوت ها، با حفظ حقوق برابر، بتوانند وارد نوعی گفتگو و تبادل موثر شوند.
۶. فضای فرهنگی و اجتماعی دانشگاه نیازمند درانداختن طرحی نو است. نظمی جدید می بایست که اجازه طرح و شنیدن صداهای مختلف موجود در حیات و زیست دانشگاه را بدهد. این امر اقتضائات خود را دارد.
شاید کمترین آن سپردن امور دانشگاه به شخصیت هایی شجاع، جسور، مستقل، آشنای به امور و دارای ایده نو است.
دانشگاه یک بنگاه اقتصادی و صنعتی نیست که تغییر افراد در آن تفاوت آنچنانی نداشته باشد. دانشگاه نهادی "استراتژیک" است که حامل "گفتمان فرهنگی/اجتماعی" دولت است. هر تغییری در آن امری نمادین بوده که حامل پیامی به جامعه مخصوصا "نخبگان" است.
از این حیث امور این نهاد مهم را نباید به افراد "کوچک" سپرد. افراد کوچک برای هر نظام حکمرانی "آفت" هستند، به خصوص اگر آن نهاد دانشگاه باشد که نقش مهمی در افزایش یا کاهش سرمایه اجتماعی دارد.
۷. نشست مدیران وزارتخانه با تشکل ها لازم است، اما کافی نیست. این یک واقعیت است که تشکل ها در شرایط کنونی تنوع و تکثر موجود در فضای دانشگاه را نمایندگی نمی کنند.
به عبارتی، صدای تشکل ها، صدای "اکثریت" دانشجویان نیست. آنچه حائز اهمیت است تلاش برای جذب حداکثری و جلب اعتماد قاطبه دانشجویان است. در این خصوص نقش خلاقانه معاونت فرهنگی و اجتماعی ستاد و دانشگاهها حائز اهمیت است. معاونتی که در آستانه مهمترین رویداد سیاسی سال دانشگاه (۱۶ آذر) در بلاتکلیفی مطلق به سر می برد.
مردم به قدری دروغ و فریب ونیرنگ از افرادی که امور را متأسفانه در این کشور به دست گرفته اند شنیده اند که دیگر کاری با این مسئولان بی لیاقت ندارند
اصلا چرا باید از دانشجو خط بگیرد؟ چرا دانشگاه و دانشجو کار سیاسی می کند؟ در کدام اساسنامه دانشگاه آمده که دانشگاه و دانشجو محل کار سیاسی هست؟
ما که در کشوری مثل سوئیس نه دیدیم، نه داریم، حتی کار سیاسی ممنوع هم هست
اینها ساداتی نژادها و بذرپاش های آینده هستند! در واقع اینجور تشکل ها مسیر مستقیم به پست و وکالت و وزارت های آینده است. اصلا اینها دانشجو نیستند و خوب می دانند که درس خواندنن در دانشگاه احمقانه است . . .