عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نام «ابوسعید ابوالخیر» که میآید همه به یاد «اسرارالتوحید» میافتند. البته مراد از «همه» در اینجا همۀ کتابخوان یا دوستدار فرهنگ و ادبیات ایران است اگرچه در کتابهای درسی هم از اسرارالتوحید نام برده شده و هنوز مشمول حذف و سانسور نشده اما در این حد که بپرسند «نوشتۀ کیست» وبعد مچ بچهها را بگیرند که به قلم نوهاش بوده و نه خودش! چندان که از نام آن هم برمیآید: اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید ابیالخیر. کل اطلاعاتی که این آموزش و پرورش خشک دربارۀ بزرگانی از این دست به بچه های ما میدهد در حد همین است. حال آن که با نام ابوسعید می توانند چراغ «خِرَد» را در وجود آنان روشن کنند تا بدانند در قرون 4 و5 خردستا بودهایم.
اما چرا در دومین بخش، سراغ ابوسعید رفته ام؟
به سه دلیل: نخست این که 22 دی سالروز درگذشت اوست و اگرچه قرار نیست این سلسله نوشتارها مناسبتی باشد اما حالا که میتوان در 22 دی از درگذشتۀ نامدار این روز نوشت، چرا که نه؟
دوم به این سبب که زاده و بالیده قرون چهارم و پنجم است و این دو قرن بسیار افتخار آفریناند. در این دو قرن، ایران و فرهنگ ایران و توجه به عقل چنان خوش درخشیده که از آن به عنوان «رنسانس ایرانی» یاد میکنند. زودتر از اروپا و چه بسا اگر بعدتر مغول هجوم نمیآورد همان روند «خِرَدمداری» و به تعبیر دکتر بهرام پروین گنابادی در «شب ناصرخسرو»، «خِرَدِ چشممدار» ادامه مییافت.
در رنسانس اروپایی، خرد محور شد تا آدمی دور از شنیدهها و تصورات و بر پایۀ مشاهدات و تجربیات بگوید و بیندیشد و دو قرن 4 و 5 از این حیث سرآمد است و نام هایی چون ابوسعید، بیهقی، ناصرخسرو، ابن سینا و فارابی در آن میدرخشد.
چندان که تأکید ناصر خسرو بر آن است که هر آنچه را که واقعا دیده و لمس و تجربه کرده روایت کند و بعد از هزار سال روشن شده که چقدر دقیق گزارش داده است. حتی در بیان مسافت ها. مثلا وقتی به 13 مشهد در بصره اشاره میکند و دربارۀ آنچه دیده نکات تاریخی را که ندیده آورده اما پس از اطمینان از درستی حکایت و مثلا این که که یکی از 13 مشهد در بصره مشهدِ بنی مازن است به خاطر ازدواج حضرت علی با لیلی (دختر مسعود نهشلی) و همین را آورده و گفته «72 روز در آن خانه مُقام کرد»و به موضوع مورد مناقشۀ نام فرزند حاصل از این ازدواج (ابوبکر) نپرداخته است.
پیشگام این خردمداری البته فردوسی است که در مقابل آنچه «جادویی» میخواند، خرد و هنر را ارج مینهد و با این نگاه است که به ابوسعید لقب «سقراط مشرق زمین» دادهاند.
وجه سوم البته رباعیات اوست که اگرچه پرشمار نیست اما گذر قریب هزار سال از سُرایش آنها از زیبایی و ژرفای معنیشان نکاسته و از جمله همین چهارپاره:
ایزد که جهان به قبضۀ قدرتِ اوست
داده است تو را دو چیز، کان هردو نکوست
هم سیرتِ آن که دوست داری کَس را
هم صورت آن که کَس، تو را دارد دوست
به این معنی که هم سیرت و خُلق دوست داشتن دیگری خوب است و هم این که چهرهای نیکو داشته باشی تا دوستت داشته باشند.
شعر اما تنها یک وجه از وجوه ابوسعید بوده با این غرض که عرفان ایرانی را عرضه کند. یکی از مهمترین تفاوت های دینداری ایرانیان با غیر ایرانیان در همین دوست داشتن و دوست داشته شدن بوده است.
با این حال بزرگان قرون 4 و 5 چه در عرفان و چه دانش و چه شعر و نثر را باید با ویژگی «خرد مداری» شناخت. زودتر از آن که غرب، وارد عصر روشنایی شود و چنانچه گفته شد افسوس که با حملۀ مغول، داستان، دیگر شد.
* طرح چهره ابوسعید از هوشنگ پزشکنیا
-----------------------------
بیشتر بخوانید: