عصرایران؛، احسان محمدی- ما در تاریخ به سمت آینده حرکت می کنیم یا گذشته؟ اصلاً حرکت می کنیم یا در یک دور باطل گرفتار شده ایم؟ چرا دوران گذار در ایران این همه کُند، پرهزینه و عمرسوز است؟
این پرسش ها را بارها شنیده ایم. جوان ها با صراحت بیشتر و زبان گزنده تری حرف شان را می زنند و حتی اصلاحات عربستان را به رخ می کشند. می توانیم حاشا کنیم و بگوییم حقیقت ندارد و اصلاحات عربستان نمایشی و ظاهرسازی است اما واقعیت را زیر هیچ فرشی نمی توان تا ابد پنهان کرد. «به موقع» نشنیدن صدای اعتراض و گله مردم ممکن است عمیقاً خسارت بار باشد.
در هفته ای که گذشت یک عکس و یک خبر بیش از هر چیز دیگری این پرسش ها را زنده کرد.
1-خبرآنلاین تیتر زد:«انتصاب اولین مدیر زن در تاریخ آموزش و پرورش یزد». وقتی واژه «تاریخ» را دیدم دنبال موضوعی شگفت انگیز در خبر بودم اما در متن آمده بود که «در راستای اجرای سیاست به کارگیری زنان در پست های مدیریتی این وزارتخانه، اولین مدیر زن در تاریخ آموزش وپرورش یزد منصوب شد».
نکته اصلی اما اینجا بود که «خانم زهره امیرچقماقی» به عنوان مدیر آموزش وپرورش ناحیه یک شهر یزد منصوب شده بود. دقت کنید! برای اولین بار در تاریخ شهری با قدمت و دیرپایی یزد یک زن به عنوان مدیر «ناحیه» انتخاب شده است!
آموزش و پرورش یکی از نهادهایی است که بیشترین میزان اشتغال زنان را در آن داریم و آن وقت برای «اولین بار در تاریخ»؟! در همه این سالها چرا زنان یزدی که اتفاقاً در تدین و تقوا شهره اند اجازه نشستن بر کُرسی مدیریت حتی در حد «مدیر یک ناحیه» را نیافته اند؟
مگر نه اینکه اعتقاد داریم مرد از دامن زن به معراج می رسد؟ غیر از این است که مدعی هستیم که خانواده اولین بستر رشد و پویایی کودک است؟ آن وقت در «آموزش و پرورش» به زنان مان تا این اندازه اعتماد نداریم؟!
موضوع ساده است؛ در جامعه ای که حتی وقتی بحث در مورد حجاب مطرح می شود میزگرد با حضور مردان و در غیاب زنان برگزار می شود و بیشترین اظهارنظر، سخنرانی و موضع گیری را مردان در مورد پوشش زنان بیان می کنند، انتظار اینکه فرصت های مدیریت به صورت مساوی تقسیم شود، زیادی رویاپردازانه نیست؟
2- پیش تر هم نوشته ام که اعتقاد ندارم حضور در ورزشگاه ها نهایت آرزوی زنان و دختران ایرانی باشد. گره ها و مشکلات بزرگتری دارند که ورزشگاه رفتن خُرده ریزه سفره شان محسوب می شود اما انتشار یک عکس از روزنامه جامعه نشان داد که چطور یک موضوع مثل ورزشگاه رفتن می تواند 21 سال به چالش تبدیل شود!
در عکسی از روزنامه توقیف شده «جامعه» مورخ 21 اسفند 76 مهندس صفایی فراهانی رئیس وقت فدراسیون فوتبال گفته است: « در تلاشیم تا خانم ها هم به ورزشگاه بیایند».
21 سال از آن تاریخ می گذرد! یعنی دختری که 21 اسفند 76 به دنیا آمده است الان حتی می تواند مادر باشد و هنوز بحث ورود یا عدم ورود زنان به ورزشگاه ها یکی از موضوعات داغ و حل نشده جامعه است. از قرار معلوم دیروز باز هم دختری با آرایش پسرانه توانسته خود را به ورزشگاه آزادی برساند و بازی پرسپولیس – سپیدرود رشت را از نزدیک ببیند. یعنی 21 سال است ما قادر به حل این موضوع نیستیم؟
می توان محاسبه کرد که چند هزار کلمه در خصوص این ماجرا منتشر شده؟ چند نفر به خاطر همین موضوع بازداشت شده اند؟ چندین بار در رسانه های بین المللی سوژه شده ایم؟ چند اخطار از فدراسیون های جهانی گرفته ایم؟ چه میزان جوانان را دلشکسته و معترض کرده ایم و ... و هنوز گرفتار آن هستیم! چرا گذر نمی کنیم؟ چرا مسائل کوچک را به بحران های هزینه زا تبدیل می کنیم؟
پاراگراف گزنده نخست را تکرار می کنم: ما در تاریخ به سمت آینده حرکت می کنیم یا گذشته؟ اصلاً حرکت می کنیم یا در یک دور باطل گرفتار شده ایم؟ چرا دوران گذار در ایران این همه کُند، پرهزینه و عمرسوز است؟
این همه درد ریخته توی کشور و جهان شما چسبیدید به چی؟
مثل همیشه و همیشه عالی نوشتید