صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۲۶۷۷۶۴
تاریخ انتشار: ۰۲:۰۳ - ۳۱ فروردين ۱۳۹۲ - 20 April 2013

شهر تهران، ناکام در کنترل آسیب های اجتماعی

مسعود جورابلو*
مسائل و آسیب های اجتماعی موضوعی است که در چند سال اخیر به طور جدی مورد توجه تدوین کنندگان سیاست های کلان کشور و به تبع آن، برنامه ریزان و مدیران ارشد شهرداری تهران  به عنوان سازمانی که به مدیریت شهری می پردازد  قرار گرفته، به طوری که در برنامه ها و پروژه های اجتماعی و فرهنگی سنوات اخیر، نقش و جایگاه ویژه ای برای این حوزه در نظر گرفته شده است.

 تلاش قابل تحسین مدیران شهری در به عرصه کشاندن نیرو های مردمی و بهره گیری از توانمندی های فکری و اجرایی شهروندان، دورنمای توسعه را برای ایرانیان دست یافتنی تر نموده است.
 
با این حال، موضوع در کلانشهر تهران پیچیدگی های خاصی دارد. در یک نگاه منصفانه، شهرداری تهران در بسیاری از حوزه های شهری به ویژه در امر توسعه زیرساختهای عمرانی و احداث جاده های درون شهری موفقیتهای قابل توجهی برخوردار بوده و از این حیث کارنامه قابل قبولی داشته است.

با این وجود علیرغم تأکیدات فراوانی که این نهاد از ابتدای کار تیم مدیران فعلی و در رأس آنها شهردار محترم تهران بر مدیریت و مردم محور بودن برنامه ها و در اولویت بودن موضوعات فرهنگی و اجتماعی شنیده می شد، هنوز تغییر محسوسی در فراوانی و حتی کیفیت آسیبهای اجتماعی شهر تهران مشاهده نمی شود.

 شهرداری تهران در سالهای اخیر طرح های متنوعی را در حوزه آسیب های اجتماعی آزموده است و سازمان مستقلی به نام سازمان رفاه، خدمات و مشارکتهای اجتماعی به همین منظور تشکیل شد. احداث سامانسراها، طرح جمع آوری متکدیان و بی خانمان ها، احداث گرمخانه ها، طرح فوریتهای اجتماعی سامانه ۱۳۷، افتتاح پایگاه های خدمات اجتماعی، طرح ساماندهی کودکان کار و خیابان و موارد بسیار دیگر، تنها گوشه ای از طرح های پرطمطراقی است که برای مقابله و کنترل آسیب های اجتماعی شهر تهران اجرا شده اند. اما آمارها و مشاهدات بیانگر  آنند که کماکان آسیب ها و آسیب دیدگان اجتماعی شهر فاصله چندانی با همان نقطه ای که بودند ندارند. این انتقاد نه فقط از سوی فعالان اجتماعی و اساتید حوزه مسائل و آسیب های اجتماعی، بلکه در مقاطع مختلف از جانب خود مدیران نیز مطرح شده است.
 
ذکر چند نکته در بررسی این ناکامی راهگشا خواهد بود:
 
۱-    تکرار آزموده ها. بسیاری از این طرح ها که گاهاً، ابتکاری نیز خوانده می شوند به کیفیتهای مخلتف با تولیت خود شهرداری و یا سازمانهای دیگر اجرا شده اند و نتیجه ای مشابه به بار آورده اند. تجربه طرح های اجتماعی در کشور نشان داده که اجرا و باز اجرای طرح های آزموده شده هر چقدر هم که در فحوا قدرتمند جلوه کنند در عرصه عمل بازدهی مناسبی نخواهند داشت.
 
۲-    غیبت نگاه نظام وار در ارتباط با طرح ها و برنامه های درون سازمانی. نبود انسجام و فعالیت سیستمی نقصی اساسی است که همواره در پروژه های اجتماعی از این دست در سازمان های مختلف به چشم می خورد. اجرای طرح هایی که در بسیای از بخشها، دارای همپوشانی غیرقابل انکار اند خود نشان از فقدان یک رویکرد سیستمی به موضوعی واحد به نام آسیب های اجتماعی دارد. پایه و اساس این ضعف، باور نداشتن به ضرورت مدلینگ در برنامه های اجتماعی است. وجود یک مدل، ایده مرکزی طرح ها، نظارت بر اجرای آن و پایش و ارزشیابی طرح را ممکن می سازد. بنابراین بدون در اختیار داشتن یک مدل فکری و عملیاتی امکان فرمولیزه کردن اتفاقاتی که در جریان خدمات رسانی و اجرای یک طرح رخ می دهد دشوار خواهد بود.
 
۳-    ضعف جدیت در اجرا. اجرای پروژه های اجتماعی مقتضیاتی دارد که به واسطه آن باید جدا از پروژه های عمرانی مورد بررسی قرار گیرند. اساساً طرح های اجتماعی، برخلاف سایر حوزه های کاری شهرداری مواجهه مستقیم با انسان دارد. تکریم انسان (هرچند معتاد یا متکدی یا بی خانمان) مهمترین موضوعی است که در طرح های اجتماعی مورد تأکید قرار میگیرد. اگرچه بهره گیری از مددکاران اجتماعی و تحصیلکردگان حوزه علوم اجتماعی و انسانی به نسبت سنوات گذشته در این دوره مدیریت شهرداری تهران رشد قابل توجهی داشته،  اما به نظر می رسد حساسیتی در اجرای آموزه های این حرفه ها وجود ندارد و در عملیاتی کردن برنامه های تعیین شده بعضاً نفس کار انسان محورانه مورد اغماض واقع می شود. استیلای نگرش مهندسی، عدم استفاده از شبکه نظارتی و عدم توجه به عوامل پشتیبانی و تدارکاتی در کنار عدم استفاده از متخصصین اجتماعی در عرصه مدیران این حوزه مهمترین دلیل کارآ نبودن این طرح هاست.
 
۴-    عدم استمرار طرح های اجتماعی. قطعا یکی از مهمترین نقاط ضعف کلیه برنامه ها و طرح های ناموفق در کشور را باید در نبود اراده برای استمرار و تداوم طرح ها و نبود شکیبایی در ارزیابی میان مدت و بلند مدت دانست. یک سئوال همواره پیش روی منتقدین اجتماعی است: اگر یک طرح اجتماعی لیاقت اجرا ندارد پس چرا پیاده می شود و اگر با مطالعه و دقت به عرصه عمل درآمده پس واهمه از تداوم اجرای آنها چیست؟ آیا نمی توان به این نتیجه رسید که یا پیش از تدوین و پیاده شدن برنامه ها، آنچنان که بایسته است دقت صورت نمی گیرد و یا اینکه انگیزه و اراده کافی برای به سرانجام رسیدن برنامه ها وجود ندارد؟ آیا نمی توان این گمان را موجه دانست که مدیران اجتماعی شهر، به هر دلیلی، بیش از  آنکه از رسیدن خیر طرح ها به ذینفعان خوشنود شوند پی جوی خشنودی مدیران بالاتر و ایجاد حبابی از کارآمدی مجموعه های خود هستند؟ چرا یک بزرگراه یا پارک یا حتی نوسازی کالبد یک محله فرسوده می تواند بی وقفه و شبانه روز ادامه یابد، اما طرح های اجتماعی گاهی به دلیل عدم پرداختها، مدتها توقیف می ماند؟ آیا حقیقتاً و آنچنان که با قطعیت گفته می شود، نفع جامعه به نفع شخصی مدیرانی که گاهی از ثبات حضور خود اطمینان ندارند ارجحیت دارد؟
 
۵-    فقدان روحیه کار بین سازمانی. بی شک یکی از مهمترین دلایل عقیم ماندن بسیاری از طرح های اجتماعی را می بایست در فقدان برنامه ریزی و اجرا با رویکرد بین سازمانی دانست. دستکم در دو دهه اخیر که رسیدگی به آسیب های اجتماعی اخیر بیشتر مورد خواست افکار عمومی قرار گرفته، هر یک از موضوعات اجتماعی به فراخور زمان و موقعیت، به اولویت یکی از سازمانها و نهادها تبدیل شده است. فی المثل در قبال مسئله کار کودک، متکدیان و افراد معتاد، گاهی نیروی انتظامی با ادبیات دستگیری، گاهی شهرداری با ادبیات جمع آوری، و گاهی سازمان بهزیستی با عنوان ساماندهی کودکان کار و خیابان وارد میدان شده و هر یک در برهه ای کوتاه، بودجه ای هنگفت برای کنترل و امحاء کار کودک در نظر گرفته اند. این درحالیست که هر یک از نهادهای مذکور و نیز سازمانهای دیگر وظایفی را در این ارتباط بر عهده دارند. موسسات مردمی و سازمانهای غیردولتی هم عموماً نقشی در تصمیم گیری ها و برنامه ریزی ها ندارند و تنها مجری خرده پای برنامه هایی اند که به تشخیص مطلق یکی از سازمان دولتی اتخاذ می گردد. این درحالیست که در مدل های مدیریتی امروز در فضایی که الگوی "حاکمیت مطلوب” می رود تا به یک مفهوم مورد اجماع همه دولت ها واقع گردد، شاید راهی بهتر و آسانتر از ایجاد زمینه مناسب برای تشریک یا حتی تفویض پژوهش، برنامه ریزی و اجرا به مردم وجود نداشته باشد.
 
علی النهایه، در یک جمع بندی می توان گفت، شهرداری تهران نیازمند یک بازنگری کلی در حوزه امور اجتماعی و بالاخص مبحث آسیب ها و مسائل اجتماعی است تا دلیل ناکارآمدی طرح های اجتماعی علیرغم سطح بالای کمی طرح ها و تصمیمات این حوزه ریشه یابی گردد.

  *مددکار اجتماعی و تحلیلگر مسائل اجتماعی
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200