دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
طاهر زیر نور ماه توی حیاط راه میرفت و مدام ناخن انگشت اشارهی طفل معصوماش را بهیاد میآورد. تنها چیزی از او که در خاطرش مانده بود...
کد خبر: ۹۶۵۲۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۱
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجرهی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیدهام.مثل وقتهایی که خواب میبینم...
کد خبر: ۹۶۱۷۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۷
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
اتفاقهای زندگی همیشه همینطوری میافتند. میافتند و میمانند و بی که حرفی بزنند و کاری بکنند میاندازندات وسط یک ماجرای عجیب و خودشان آن گوشهی حیاط با چشمهای خسته و پیرشان فقط نگاه میکنند.
کد خبر: ۹۵۹۸۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۳۱
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
یک چیزی در این زندگی کم است وگرنه آدمها چرا میآیند وقتی میخواهند بروند و چرا میروند وقتی میدانند برمیگردند...
کد خبر: ۹۵۷۹۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۴
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
به زبان مادری دخترم فکر کردم که هیچ چیز ازش نمیداند. و فکر کردم برای نسلهای بعد که خیلیهاشان دیگر زبان مادریشان را بلد نیستند رنجها در کجای این جهان سرگردان بازگویی هستند.
کد خبر: ۹۵۱۶۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۵
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
یک جفت چشم ریز بادامی روی بوم نقاشی به گربهی زشت بدترکیبی نگاه میکرد که مرد با خودش به آسایشگاه آورده بود و پروانهی سفیدی که روی بوم نشسته بود. باد تندی پنجرهی نیمهباز را محکم کوبید به دیوار و کاغذها و پارچههای جدا شده از بوم را وسط اتاق پخش و پلا کرد...
کد خبر: ۹۴۹۶۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۸
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
این پرت شدن حواس از بوی پروانهای به خاک خشک گلدان آنقدر تکرار شده بود که زن تا میخواست بیاید دنبال منشأ بود بگردد خیلی روزها گذشته بود. خيلی روزها و آنقدر گذشته بود تا یکچیزی از سرمنشاء بو جا بماند و خودش برساند جلوی چشم زن. تا همسایهها تصميم بگیرند حرف بزنند.
کد خبر: ۹۴۷۶۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۱
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
شب قبل از چهلسالگیاش وقتی همهی کتابهای کتابخانهاش را پخش زمین کرد، آن یک صفحه را که در بیست و دو سالگی نوشته بود از دفتر جدا کرد و خواست مچالهاش کند که با صدای گرومپ شکستن شیشههای سقف گلخانه از جایش پرید...
کد خبر: ۹۴۴۰۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۷
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
میتوانست به شوق خیال پردازی شبانه راه مانده تا اتاقک کوچکاش را آنقدر بدود که پاهایش تاول بزند و خودش را برساند گوشهی اتاق و دست نوعروس زیبایاش را بگیرد و درنا را نشانش بدهد و بگوید دیدی جان من؟ دیدی آن امید رفته آمد، دیدی رنجمان تمام شد؟
کد خبر: ۹۴۲۱۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۰
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
سرگرمی اصلی من دیدن و شمارهگذاری رنگ کفشهای عابران بود. تا ١٠ بیشتر بلد نبودم بشمرم و به ١٠ که میرسیدم دوباره از اول شروع میکردم.
کد خبر: ۹۴۰۳۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۳
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
آدمهای کافه نادری آرامتر از آدمهای آن بیروناند. صبورترند انگار و لبخندهایشان ساختگی نیست. هیچیک از آدمهای این شهر را نمیشناسم و تقریبا کسی نبوده که بیشتر از چند دقیقه با من همکلام شده باشد.
کد خبر: ۹۳۸۳۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۶
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
حالا جا قطع بود که ما باید ۱۰۰ کیلومتر راه گز کنیم برای ماهیگیری؟ و اصلا تا بهحال کداممان ماهیگیر از نزدیک دیدهایم که عملش را بلد باشیم؟
کد خبر: ۹۳۶۵۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۹
دنیای خیال در هجوم اخبار واقعی
ساعت که از ٩ گذشت در تراس را باز و همينطور توی آسمان چشم میچرخاند و فرود هواپیماها را که هر چند دقیقه یکبار از مسیری میگذشتند تماشا میکرد و فکر میکرد . حالا این ساعت شب کدام همسایهی تنهاست که سکوت خانهاش بگذارد صدای نالههای مردی گرفتار را بشنود و گاهی صدای جیغ کوتاه زنی رنجکشیده را.
کد خبر: ۹۳۴۲۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۲
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی
خيلی رویاییست اگر بدانید همهی ما وسط باغستان، خانه میساختیم. البته آنروزها متوجه این موضوع نبودیم. یا لااقل ما که کوچکتر بودیم حواسمان به این چیزها نبود. فقط میدانستیم باغ در همسایگی ماست و هروقت خدا که بخواهیم میتوانیم سر کج کنیم و برویم داخلش و از درختهای بادامش بالا برویم ....
کد خبر: ۹۳۲۴۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۵
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی - ۸
موهایش خیلی زود سفید شده بود و هرچه سعی میکرد با رنگ کردن و هزار بلای مختلف سفیدی موها را بپوشاند به ماه نکشیده خودشان را نشانش میدادند و این اواخر هیچ علاقهای به آینه نداشت.
کد خبر: ۹۳۰۴۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۸
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی - 7
تغییر غروب برای آدمهای روستا از آن شبی شروع شد که تقی نفتی رفته بود سهم نفت چراغش را بدهد. فریاد میکشید و کوچههای پیچ و واپیچ روستا را چهار دست و پا طی میکرد. چه شده بود؟
کد خبر: ۹۲۸۳۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۱
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی - 6
کاش بهجای اینهمه حرف در آغوشم میگرفت و میگفت میتوانم رویش حساب کنم! که دیگر تنهایم نمیگذارد و میآید باهم برویم و خانهی حلزونها را به کنار شنهای ساحل برگردانیم.
کد خبر: ۹۲۶۴۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۴
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی - ۵
زنی که آنطرف نشسته بود انگشت شستش را به نشانه تایید نشان داد و با صدای بلند گفت: منم بودم آلبالویی سفارش میدادم. همیشه تو ذهن آدم میمونه...
کد خبر: ۹۲۴۲۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۷
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی - ۴
مرد جلوی صاحب چرخدستی را گرفت و با درماندگی پرسید: میدانی حیاط خاتون از کدام طرف باید بروم؟ از کدام طرف بروم به انارستان میرسم؟
مرد آبلهگون با بیتفاوتی به پیرزن نگاه کرد. پیرزن سرش را بهسمت راست بدنش روی گردن کج کرد و گفت آن وقتها دیوانه نبود!
کد خبر: ۹۲۲۳۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۰
دنیای خیال در هجوم خبرهای واقعی - ۳
دیدن داخل خانه آرزوی اهل محل بود. تاوقتی میرزاجهانگیرخان زنده بود باتوجه به غرور اشرافییی که برای حفظ خاندان قجریاش بهخرج میداد، همهی اهلمحل را رعیت خودش میدید. بعد از مردنش هم کل آن عمارت بهتصرف تنها دخترش درآمد.
کد خبر: ۹۲۰۳۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۳