دیروز که خواندم پیکر 9 شهید دفاع مقدس پس از سال ها دوری از وطن ، از مرز شلمچه به کشور بازگشتند ، دلم بد جوری گرفت ؛ نه فقط به خاطر شهادت مظلومانه شان و نه تنها به دلیل غربت و سال ها دوری شان از وطن.
دلم از خودمان گرفت که چه زود و چه بی ادبانه ، از یاد برده ایم شان و دلمان خوش است که برای آنان ، گاه شمعی روشن می کنیم ، یادبودی می گیریم و البته هر از چندی ، به نام شان کنگره های پرطمطراق راه می اندازیم !
ولی هرگز به خود نمی آییم که مگر آنان برای شمع و یادبود و کنگره ، از "تنها فرصت زندگی در این جهان" چشم پوشیدند و تن شان را سپر تیر کردند؟
اگر این 9 شهید ، در روزهایی به غیر از "اکنون" باز می گشتند ، لابد دلم کمتر می گرفت اما حالا با خود می گویم: آنها که دارند ما را می بینند ، آنها که شاهد جنگ و جدال های یاران انقلاب شان هستند ، آنها که حتماً بی اخلاقی های سیاسی را نظاره گرند ، لابد که در جریان فضای دروغ و تهمت و افترا در جامعه ای که برایش جنگیدند هستند، از تشنگی قدرت و نه شیفتگی خدمت که خبر دارند و ...سپس از خود می پرسم: اگر همین چند استخوان باقی مانده از آن مردان بزرگ به سخن درآیند و نهیب مان بزنند: «آیا ما رفتیم و جان دادیم و سال ها اسیر خاک غربت شدیم که شما با انقلاب و میهنی که برای تان نگهش داشتیم ، این کنید؟!» ، واقعاً چه پاسخی برای شان خواهیم داشت؟
به راستی آیا پاسخی به جز شرم و سکوت برای شان داریم؟
دلم می شکند از این همه نامردی که در حق آن مردان روا می داریم... !
عليپورم منو يادتون هست !؟ غرفه عصر ايران تو نمايشگاه در مورد اون نامه روستايي بعد از مناظره صحبت كرديم .......
اگر كس ديگه اي اين مطلب رو بخونه شايد بگه عجب آدم .....
ولي من چون اون احترام خاصي رو كه به اون جانباز موقع ورود به غرفه تون گذاشتيد رو ديدم دقيقا عمق مطب شما رو درك ميكنم.
از اون روز ببعد اصلا ديدم به جانبازان عوض شده ما كه به شما دسترسي نداريم ولي از دور دستتون رو به گرمي ميفشارم
ان شاا... يه روز بيام نمايشگاه از غرفه اطلاعات بخوام غرفه خبرگزاري عصر ايران رو نشونم بده
براتون آرزوي موفقيت روز افزون رو دارم.
يا علي